بچهها منتظر سفره شام بودند.
مادر مانند همیشه با لبخند وارد اتاق بچهها شد.
رو به بچهها گفت:(( امروز قصه ایثار داریم. چه کسی پیش از همه به آغوش مادر میشتابد؟!
علی به اتاق مهمان رفت. سفره را در تاریکی چید و همان غذای اندک را میان سفره گذاشت.
بسم الله گفت و از مهمان خواست شروع کند خودش هم کنار سفره وانمود کرد که شام میخورد
وقتی مولا برای نماز صبح به مسجد رفت، اشک شوق در چشمان رسول خدا حلقه زد دیشب فرشتگان از مهمان نوازی شما تعجب کردند و پیک حضرت حق از زبان پروردگار در وصف شما گفت:(( و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه؛ و آنها را بر خود مقدم میدارند هرچند خود به آن بسیار نیاز داشته باشند)).
_فاطِمه عَلی است؛
بۍپلاڪافتادهامادستچینفاطمـہست
آنشھیـدۍڪہبہسࢪسࢪبندیـازهــࢪازده..
#شهید_گمنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حسرت دیدار تو آواره ترینــــــــــم
ای باور دل های پریشان
کجـــــــــــــــایے؟!
#یاصاحبالزمان
چنان کار کنید ..
که عالم مهیا بشود ؛
برای ِآمدن حضرت مهدی عج .
- امامخمینی .
گاهی دارو درمان هم پاسخ نمیداد.
وقتی کار به اینجا میرسید، فاطمه دست فرزندش را میگرفت و خدمت پدر میبرد. التماس دعای خود را نزد بنده بنده مخلص خدا میآورد و از او طلب دعا میکرد.
می گفت:(( یا رسول الله! دعا کن و از پروردگارت شفای فرزندت را بخواه.))
گاهی هم نذر میکردند که اگر بچهها خوب شوند، روزه بگیرند یا کار خیری در راه خدا و برای رضای او انجام دهند.
این گونه علاوه بر ابزار مادی، اسباب و علل معنوی عالم را به بچهها میآموخت و آنان، با آموزههای دین آشنا میشدند و روحیه بندگی و ایثارگری شان روز به روز افزون میشد.
_فاطِمه عَلی است؛
امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرماد :
لبخند بزن، حتی اگر از قلبت خون میچکد (: ! .
مرد نابینا که به آستانه در رسید، دختر اتاق را ترک کرد.
نابینا خواستهاش را گفت، حاجتش را گرفت و رفت.
پدر که مهمان دختر بود، او را صدا زد:
_ آن مرد نابینا بود و تو را که با لباس خانهای، نمیدید.
_ پدر جان! او مرا نمیدید، من که او را میدیدم! حس بویایی اش که سالم بود، بوی بدنم را متوجه میشد.
این رفتار عفیفانه و این سخن حکیمانه، کافی بود تا پیامبر یک بار دیگر بگوید:(( شهادت میدهم که تو پاره تن منی!))
_فاطِمهعَلیاست
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همهخیروبرکتییامحمد♥️.
#میلاد_پیامبر_اکرم مبارکباد : )