مرد نابینا که به آستانه در رسید، دختر اتاق را ترک کرد.
نابینا خواستهاش را گفت، حاجتش را گرفت و رفت.
پدر که مهمان دختر بود، او را صدا زد:
_ آن مرد نابینا بود و تو را که با لباس خانهای، نمیدید.
_ پدر جان! او مرا نمیدید، من که او را میدیدم! حس بویایی اش که سالم بود، بوی بدنم را متوجه میشد.
این رفتار عفیفانه و این سخن حکیمانه، کافی بود تا پیامبر یک بار دیگر بگوید:(( شهادت میدهم که تو پاره تن منی!))
_فاطِمهعَلیاست
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همهخیروبرکتییامحمد♥️.
#میلاد_پیامبر_اکرم مبارکباد : )
آنچه میدید باور نمیکرد. با اعتقادات او سازگار نبود که پدری دختر بزرگش را ببوسد.
پر از پرسش و تعجب شد.
نزد رسول خدا آمد:
_ دیدم که فاطمه را بوسیدید؛ در حالی که او بزرگ شده و همسر دارد؟!))
_ مگر محبت به فرزند سن و سال دارد؟! ای عایشه! اگر میدانستی چقدر فاطمه را دوست دارم، �بت تو نیز او بیشتر میشد.
فاطمه حوریهای است در چهره انسان.
هروقت بیقرار ِبوی بهشت میشوم فاطمه را میبوسم.
_فاطِمهعَلیاست
وقتیکهروحانسانبهعالمدیگربرود . .
انسانمیفهمداینهمهتشریفاتدردنیالازمنبود
آیتاللھبهجت🎙
هدایت شده از - رادیو آدُخت ؛
55555.mp3
9.97M
#تَــلَنـگـر... ⃠🚫
روزِحسابکتابڪہبرسھ..
بعضےازگُناهاټروکہبهتنِشوڹمیدڹ،
مےبینےبراشوڹاستغفارنڪردۍ،
اصݪاًیادٺنبوده !
امّازیرِهࢪگُناهټیہاستغفارنوشتہشده..
اونجاسٺکہتازهمیفهمۍ
یکۍبہجاټتوبهڪرده....
یکےڪہحواسشبھټبوده..؟
یہپدردݪسوز..
یکےمثلِمهدے"عج" :)