eitaa logo
تکه هایی از سیاهه
91 دنبال‌کننده
289 عکس
86 ویدیو
3 فایل
اینجا یک دفترچه یادداشت مجازی است برای انتشار تکه‌هایی از سیاهه‌ی کتاب ها با واگویه‌های بلندبلندِ گاه‌گاهی... تذکری بود اینجا درخدمتم: @Smmh1380
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستانش معتقد بودند زمینه رشد یک شبه او شده بود که ره صد ساله اونقد سریع طی کنه! کتابِ |
می‌گفت: بسیاری از درجات را با اسراف از دست میدهیم. کتابِ |
‌با کاظم قرار گذاشتیم بی وضو نباشیم. اگر نصفه شب از خواب بیدار میشد و می‌خواست دوباره بخوابد، بلند می‌شد و وضو می‌گرفت و دوباره می‌خوابید. یکی از دوستان از وارد اتاق شد و یکدفعه سراغش رفت و گفت برو وضو بگیر. گویی نورو وضو را در چهره افراد می‌شناخت. کتابِ |
به فرمانده عملیات که پرسیده بود کاظم از حضرت رمز پیروزی عملیات را بگیرد، گفت نکنید تا پیروز شوید. فردایش نیروها مقدار زیادی غذا و کنسرو و کامپوت اسراف کردند. زمانی که اهالی بانه برای یک تکه نان سر و دست میشکستند. در عملیات پیش رو موفقیتی کسب نشد و و نیروها عقب نشینی کردند. روای می‌گوید بعدها یک استاد قرآن این آیه را خواند که «و أهلکنا المسرفین.» و من یاد آن عملیات و حرف کاظم افتادم. کتابِ |
گرفتن عجیب شهید کاظم عاملو کتابِ |
نماز خواندن شهید کاظم عاملو کتابِ |
در حالت خلسه وصیت نامه یک شهید را او پرسید و ما نوشتیم و به خانواده اش گفتیم! کتابِ |
از شهدای محل خواست که هرکدام یک پیام از برزخ برای اهل دنیا بدهند. کتابِ |
بعد مدتی دیگر نمیخواست خلسه و حرف زدن هایش با شهدا و امام زمان و اهلبیت در خواب را کسی بفهمد، خودش از امام عصر عج خواسته بود... کتابِ |
روحیه عرفانی کاظم و ارتباطش با امام عصر عج در دل عراقیها یک رعب و وحشتی ایجاد کرده بود و محبورشان کرده بود که بکشند عقب! کتابِ |
من آقا امام عصر عج را تالان دارم می بینم که کجا ایستاده اند. دیگر روی تخت نمیخوابیدیم.. انگار آن چیزها تعلقاتی بود که می‌خواستیم از آنها رها شویم... کتابِ |
پیش‌بینی کرده بود درباره شهادت بچه ها متلاشی شدن جمع دوستان و... کتابِ |
پیش بینی عملیات توسط شهید کاظم عاملو کتابِ |
اگر خوب باشید دیدن امام عصر عح کار مشکلی نیست... یک شب بهمان گفت امشب دعای توسل داریم؛ اگر خدا بخواد همه ائمه میان به اتاق ما... بنا بود حضرت حجت عح را زیارت کنبم اما اتفاق نیوفتاد؛ کاظم می‌گفت به دلیل گناهی بوده که برخی بچه ها مرتکب شدند. کتابِ |
آخر دعا کاظم بلند شد و تک تک امامان ع را سلام داد و بدرقه کرد... این را به چه کسی میشود گفت؟ با چه زبانی می‌شود بیان کرد؟ کتابِ |
به نیروها گفتند: باید بانه را ترک کنید و بروید جای دیگر... همه ریختیم به هم. وسط راه یکهو گفتند: جابجایی لغو شده و باید برگردید همانه بانه شب توی خواب کاظم به بچه ها گفت: ایم قضیه رفت و برگشت یک امتحان الهی بود. می‌خواستند ببینند کی راضی به رضای است و کی نه؟ کتابِ |
کتاب تو برنامه طاقچه هست میتونید راحت مطالعه کنید.
آنهایی که مانعی ندارند و فردا نمازجمعه تهران نمی‌روند روز قیامت حسرت میخورند؛ خیلی حسرت میخورند؛ خدا توفیقش را به ما بدهد🤲
الی نائب الامام... ما ترکناک یابن الحسین
یکبار به کاظم گفتم بین دعاها کدامش را بهتر است بخوانیم؟ کتابِ |
اوایل خیلی شوخی می‌کرد و بگو بخندش به راه بود... بعدها شنیدم در همان حالت خلسه بهش گفته اند کمتر شوخی کن. کتابِ |
صیغه اخوت شهید کاظم عاملو و رفقایش دست کشید به صورت رفیق بی ریش اش، ریش درآورد😂 کتابِ |
به دوستانش نگفت کجا رفته دیگر او خلوت تنهایی را بیشتر از حضور در کنار دوستان و همشهری ها می‌پسندید... کاظم همان حال و هوای قبل را دارد اما بسیار کتوم گشته. کتابِ |