✂️برشی از کتاب بر قله_های_معنویت
یادم که به خانه ی ساده و کوچکمان، آن خانه ی قشنگمان، می افتد، دلم پر از غرور و شادی می شود. ما برای شروع زندگی مان از هیچکس هدیه ای نگرفتیم؛ چون فکر میکردیم اگر هدیه بگیریم، بعضی چیزها تحمیلی وارد زندگی مان می شود؛ حتی اسباب و اثاثی که به نظر لازم می آید.
تمام وسایل زندگی ما همین ها بود: یکی دوتاموکت، یک کمد، یک ضبط، و چندین جلد کتاب. یک اجاق گاز دوشعله ی کوچک هم خریدیم که تا همین اواخر، نگه اش داشته بودم. ما آن را بعد از این که از خانه ی عمه ی حمید آمدیم بیرون، خریدیم.
زندگی مان خیلی ساده بود. هیچ وقت از دنیا حرف نمی زدیم. اگر خریدن وسیله ای ضرورت پیدا می کرد، به خصوص بعد از به دنیا آمدن بچه ها، درست یک ربع قبل از رفتن حمید باکری، از آن وسیله میگفتم، و او هم سریع می رفت، می خرید و می آورد.
همیشه به من میگفت: درست زمانی برو خرید که واقعا معطل مانده باشی.
📖صفحه 369 کتاب قله های معنویت
@sn_shop
🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
#رضایت_مشتری
🌸گوشه ای از تصاویر ارسالی توسط مشتریان عزیزمان🌸
▪️ممنونیم که با جملات و تصاویر ارسالی خودتان به ما انرژی و دلگرمی می بخشید.🙏
▪️ارتباط باما 👇
👤@Milad_m25
🆔@sn_shop
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷