eitaa logo
خبرگزاری دانشجو
16.4هزار دنبال‌کننده
69.9هزار عکس
58.6هزار ویدیو
136 فایل
جذاب ترین های فضای مجازی (توئیتر، اینستاگرام، تلگرام و...) را در کانال اخبار داغ SNN.ir ببینید
مشاهده در ایتا
دانلود
✅این را برای دوستان خود بفرستید👇 🔸حکیمی در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر! 🔸حکیم با انگشت خطی راست بر روی زمین کشید و گفت: کاری کن کوتاه به نظر آید. 🔸مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا. 🔸یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن. 🔸مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. 🔸حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا. 🔸سال بعد باز حکیم خطی روی زمین کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت نمی دانم. و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. 🔸حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد! 🔸این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود عقب می‌مانند. به دیگران کاری نداشته باش؛ کار درست خودت را انجام بده. 🆔 @snn_ir
این را برای دوستان خود بفرستید ⚡ خارپشت ها و عصر یخبندان 🔸در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند. تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و با گرمای بدن خود یکدیگر را از خطر یخ زدن حفظ کنند. مشکل این بود که وقتی نزدیک هم می شدند، خارهای بدنشان آن ها را زخمی و به طور غریزی از هم دورشان می کرد. 🔸از طرفی، وقتی از هم دور می شدند از سرما یخ زده و می مردند. خارپشت ها نهایتا بین تحمل خارهای دوستان و یا مرگ، اولی را انتخاب کردند و تصمیم گرفتند که گردهم آیند و خارهای دوستانشان را تحمل کنند تا نسلشان منقرض نشود. آن ها آموختند که گرمای وجود همنوعانشان، زخم های کوچکی را که در اثر همزیستی با آن ها به وجود می آید، التیام می بخشد و این چنین بود که توانستند زنده بمانند. ژان پل سارتر 🔸نکته اخلاقی: موفقیت این نیست که اشخاصی بی عیب و نقص گرد خود جمع کنیم بلکه آن است که بیاموزیم با معایب دیگران کنار بیاییم و محاسن آنان را تحسین نماییم. جذاب‌ترین های فضای مجازی را اینجا ببینید 👇 @snn_ir
🔴این را برای دوستان خود بفرستید👇 موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش ديد به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد از مرغ برايش سوپ درست کردند گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار سر بريدند زن مزرعه دار زنده نماند و مرد گاو را برای مراسم ترحيم کشتند و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه می کرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد! 🆔 @snn_ir
🔴پیرزن و حضرت داوود(ع) 🔸روزی حضرت داوود (علیه السلام) از یک آبادی می گذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری ضجه زنان ، نالان و گریان. حضرت داوود (علیه السلام) پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟ 🔺پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. 🔸حضرت داوود (علیه السلام) فرمود : مگر چند سال عمر کرد؟ 🔺پیرزن جواب داد: ٣٥٠ سال! 🔸حضرت داوود (علیه السلام) فرمود : مادر ناراحت نباش. 🔺پیرزن گفت: چرا؟ 🔸داوود (علیه السلام) فرمود : بعد از ما گروهی به دنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمی کنند. 🔺پیرزن حالش دگرگون شد و از حضرت داوود (علیه السلام) پرسید: آنها برای خودشان خانه هم می سازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟ 🔸حضرت داوود (علیه السلام) فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم درخانه سازی رقابت می کنند. 🔺پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا می پرداختم. 🆔 @snn_ir
🔴حاکم و کشاورز 🔸روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. 🔸حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. 🔸روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. 🔸به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. 🔸حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. 🔸حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی. 🔸ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت! 🔸همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! 🔸حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ 🔸کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. 🔸حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ 🔸سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. 🔸حاکم گفت: بخاطر داری 20 سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو به آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟! 🔸یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. 🔸حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! ✅فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد! 🔺نَبِّئْ عِبَادِىٓ أَنِّىٓ أَنَا ٱلْغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ (الحجر - 49) بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهربانم! 🚨این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش. 🆔 @snn_ir 🗳این پست را برای دوستان خود ارسال کنید👆