هدایت شده از *
در جای جایِ زندگیام نوری هست و این بودن دلگرمیست برای امروز ، فردا ، روزهایی که خواهند رسید ، روزهایی که نخواهند رسید و هر ثانیه از این روزها .
بالاخره امید هنوز هم این جاست ، توی کیسه روغنیِ نون خرماییای که مامان بزرگ درست کرده ، یا نوری که از بین نرده های پنجره میافته روی دستهایت .
امید هنوز هم میاد و تو هنوز هم ازش حرف میزنی ، هنوز هم به وقتهایی فکر میکنی که وجودت ازش لبریز بود .
امید هنوز هم رو به روی تو نشسته ، به امید روزی که دوباره نگاهش کنی .