eitaa logo
سعداء/حجت الاسلام راجی
171.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
184 فایل
🌱اندیشکده راهبردی #سعداء پایگاه رسمی نشر آثار #حجت_الاسلام_راجی @soada_ir #صعود_چهل_ساله اینستاگرام https://instagram.com/soada_ir کانال تفسیر قرآن @soada_tafsir 🌱 کانال خانواده @soada_reyhaneh 🌱 منبرک @manbarak . پاسخ به سوالات: @soada_answer
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه سوم: دغدغه مردم 💢 سومین مورد دغدغه مردم بود. حاج قاسم مردم ایران را به شدت دوست داشت. همانگونه که دغدغه مردم مظلوم همه کشورها را داشت. حجت‌الاسلام کاظمی کیاسری روایت می‌کند: امان از این ترکش‌ها؛ چه دردها که به جان حاجی نمی‌انداختند. مدام دردش را می‌خورد. یادم هست بعضی وقت‌ها قرآن که می‌خواست بخواند گردن بند طبی می‌بست. دائم بدنش را به هم فشار می‌داد تا شاید دردش کم شود. می‌خواستیم تنش را ماساژ بدهیم نمی‌گذاشت. می‌گفت: «این درد مال منه، عادت می‌کنم»، میگفتم: «خب حاجی چرا این رو همیشه نمیبندی به گردنت؟ دردت رو کمتر می‌کنه‌ها.» می‌گفت: «من ببندم نیرو چی میگه؟ نمیگه حاج قاسم چش شده؟» ناراحتی‌ام را که دید. خندید. گفت: «این دردها یادگاری رفقای شهیدمه. این‌ها نباشه یادم می‌ره کی هستم. با این دردها یاد شهدا میفتم، یاد حسین یوسف الهی، یاد احمد کاظمی، اونا نمیدادن بدنشون رو کسی ماساژ بده.» بعد مکثی کرد و گفت: «این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و درد دین آدم رو می‌کشه.» 🔹 این حاج قاسم سلیمانی است. اینکه مردم اینگونه حاج قاسم را دوست دارند او هم مردم را دوست داشت. راننده حاج قاسم می‌گفت: «حاج قاسم نمی‌گذاشت هیچ وقت بوق بزنم می‌گفت مردم می‌ترسند. اگر یک ماشین از فرعی می‌آمد بیرون، سریع به من می‌گفت آروم برو. دیگر من می‌دانستم که همیشه باید به بقیه راه بدهم، چون حاج قاسم دغدغه مردم را داشت.» او حتی در سطح جامعه نیز بسیار عادی رفت و آمد می‌کرد. حجت‌الاسلام کاظمی کیاسری می‌گوید: 🔻 راننده از توی آینه زل زده بود به صورت حاجی. حاج قاسم پرسید: «چیه؟ آشنا به نظرت میرسم؟» خوب خوب نگاه کرد که درست بشناسدش. آخرسر گفت: «شما با سردار سلیمانی نسبتی داری؟ برادرش نیستی؟ پسرخاله‌اش چی؟» حاجی جواب داد: «من سردار سلیمانی‌ام.» جوان لب‌هایش باز شد به خندیدن. گفت: «می‌خوای من رو رنگ کنی؟ خودم این کاره‌ام.» حاجی با خنده‌اش خندید و دوباره گفت: «من سردار سلیمانی‌ام.» جوان دودل و مردد گفت: «بگو به خدا» گفت: «به خدا من سردار سلیمانی‌ام.» زبانش بند آمده بود. دیگر حرفی نزد. گاز ماشین را گرفت و رفت. چند دقیقه‌ای که گذشت حاجی سکوت را شکست و پرسید: «زندگیت چطوره؟ با گرونی چه میکنی؟ مشکلی نداری؟» جوان چشم‌هایش را از آینه دوخت به حاجی. گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی من هیچ مشکلی ندارم. ♦️ حاج قاسم حتی در سیل و زلزله کنار مردم بود و در هنگام حوادث به کمک آن‌ها می‌رفت. پیرمرد دو دستش را گرفته بود بالای سرش، عکس امام هم بین دست‌هایش بود. تا زیر زانو توی آب ایستاده بود. آبی که کل زندگی‌اش را شسته و برده بود. مدام می‌گفت: «هیچ چیزی نمی‌خوام اما عکس امام نباید خیس بشه.» هر کار می‌کردند از خانه‌اش برود بیرون نمی‌رفت. آب داشت پیشروی می‌کرد، می‌گفتند: «از خونه‌ت بیا بیرون آب داره میرسه خونه میریزه روی سرت.» دست می‌کشید روی عکس امام. می‌گفت: «زمان جنگ دیدم تیرها می‌خوردن کنار پاهامون ولی بهمون نمی‌خوردن. همش از برکت این سید بود.» تند و تند عکس امام را می‌بوسید. حاجی تا زیر زانو رفت توی آب پیشش. دستش را گرفت و بوسید. گفت: «قسمت میدم به همین سید از این خونه بیا بیرون تا سیل بهت آسیب نزنه.» پیرمرد حاجی را بغل کرد. حاجی از آن مهلکه آوردش بیرون. کل زندگی پیرمرد بین دست هایش بود. بیخود خیال می‌کردیم زندگی‌اش را آب برده. 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه چهارم: دغدغه ولایت ⭕️ بخش اول 💢 پنجمین کاری که دغدغه حاج قاسم بود دغدغۀ ولایت بود. حجت الاسلام کیاسری می‌گوید: مراسم دانش آموختگی دانشگاه امام حسین عالی بود. فرماندهان نظامی ایستاده بودند. حضرت آقا از پله‌ها رفتند بالا و روی جایگاه آمدند. فرماندهان، فرمانده کل قوا را که دیدند احترام نظامی گذاشتند. احترام حاجی اما جور دیگر بود و با همه فرق داشت. یک دست به احترام معمول نظامی کنار سر گذاشته بود، یک دست هم روی سینه. می‌دانستم هیچ کار حاجی بی‌حکمت نیست. پرسیدم: «حاجی عرف نظامی اینه که برای احترام دست رو کنار سر میذارن. این دست که روی سینه گذاشتی دیگه قضیه‌اش چیه؟» گفت: «حس کردم آقا نگرانه. دست گذاشتم روی سینه‌م تا بگم حاج قاسم فدات بشه آقای من.» این دغدغۀ ولایت بود. 🔹در جایی دیگر ابراهیم شهریاری روایت می‌کند: نشان ذوالفقار؛ نشانی که کسی بعد انقلاب در ایران نگرفته بود. شنیدن خاطره از زبان خودش حلاوت دیگری داشت: «از دفتر آقا تماس گرفتند: آقا فرمودند تشریف بیارید، کارتون دارم، با لباس نظامی هم بیایید. شصتم خبردار شد که برای چی می‌خوان برم. یک سال پیش هم صحبتش شده بود و طفره رفته بودم. این بار هم بهانه آوردم که میخوام برم سوریه، فرصت ندارم. دوباره از دفتر تماس گرفتند گفتند: «بیایید حتما هم با لباس نظامی باشید.» گفتم: «به یک شرط قبول می‌کنم؛ سلام خدمت آقا برسونید و بگید قبل از این کار، می‌خوام چند دقیقه باهاشون صحبت کنم.» گفتگوی دونفره شان را هم شرح داد: «به آقا گفتم: شما که برای جمهوری اسلامی بیشتر زحمت کشیدید، خودتان را فدا کردید، چه کارهای بزرگی کردید، چه کسی برای شما نکوداشت گرفته که حالا شما می‌خواهید برای من بگیرید. از شما میخواهم این مدال را به من ندهید. حضرت آقا دوباره فرمودند: «من می‌خواهم این مدال را بگیرید.» توی عمرم روی حرفشون نه نیاورده بودم، قبول کردم؛ «فقط به شرطی که تا زنده هستم این مدال رو به لباسم نزنم.» ♦️ خیلی‌ها تلاش می‌کردند که بین حاج قاسم و آقا اختلاف بیفتد. می‌رفتند پیش حاج قاسم و یک چیزهایی می‌گفتند که بالآخره یک چیزی بگوید. یوسف افضلی از همرزمان شهید می‌گوید: چند دقیقه یک روند گفته بود و حاجی فقط شنیده بود. لبّ کلامش این بوده که: «حاجی! شما این قدر زحمت می‌کشید، اما قدرتون رو نمیدونن...» وقتی ساکت شد، حاجی در جواب گفته: «شما چرا ناراحتی؟ من یه سربازم، نهایتش میگن برو جای دیگه نگهبانی بده، من هم میگم چشم. اینکه ناراحتی نداره.» یک عمر خودش را سرباز می‌دانست؛ سرباز ولایت، سرباز مردم، سرباز سپاه، سرباز نظام و سرباز این مرزوبوم. دلش می‌خواست با همین نام هم در تاریخ بماند. 🔻 توی وصیت نامه‌اش نوشته بود: «همسرم من جای قبرم را در حرم شهدای کرمان مشخص کرده ام، محمود می‌داند. قبر من ساده باشد مثل دوستان شهیدم. بر آن کلمه سرباز قاسم سلیمانی بنویسید نه عبارت‌های عنوان دار.» 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه چهارم: دغدغه ولایت ⭕️ بخش دوم 💢 در یکی از سخنرانی‌هایش گفت: «والله والله والله یکی از مهم‌ترین شئون عاقبت‌بخیری رابطۀ قلبی و دلی شما با این حکیم فرزانه است که امروز سکان‌دار این کشور است.» کسی که بسیاری از کشورها را رفته و همه جا را دیده و از لحاظ معنوی در اوج معنویت است. سه بار قسم جلاله می‌خورد که مهم‌ترین شأن عاقبت به خیری ایستادگی پای این شخص است. این می‌شود دغدغۀ ولایت. شما وصیت‌نامه حاج قاسم را ببینید؛ اولش، وسطش و آخرش، همه‌اش دغدغۀ ولایت فقیه است. ♦️ در همان ابتدای وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز -که جانم فدای جان او باد- قرار دادی.» و کمی می‌آید جلوتر: «نکته‌ای کوتاه خطاب به سیاسیون کشور دارم: چه آنهایی [که] اصلاح‌طلب خود را می‌نامند و چه آنهایی که اصولگرا. آنچه پیوسته در رنج بودم این‌که عموماً ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزش‌ها را فراموش می‌کنیم، بلکه فدا می‌کنیم.» همین‌گونه ادامه می‌دهد و می‌گوید چندتا نصیحت دارم: «اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این که نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او به‌عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی می‌خواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن [این است که] اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه می‌گویم ولایت تنوری و نه می‌گویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمی‌کند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیرمسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که می‌خواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشور اسلامی با این همه شهید!» 🔻 باز دوباره خطاب به مراجع: «سخنی کوتاه از یک سرباز 40ساله در میدان، به علمای عظیم‌الشأن و مراجع گران‌قدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی مراجع عظام تقلید؛ سربازتان از یک برج دیده‌بانی دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش‌های آن [که] شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت کشیده‌اید، از بین می‌رود. این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است، این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی‌نمی‌ماند. راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولی فقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولی فقیه است.» 🔺 و همین‌گونه وصیت‌نامه را ادامه می‌دهد و می‌رسد به این‌جا: «حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزش‌ها و ولایت فقیه میراث امام خمینی (رحمة الله علیه) هستند و می‌بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهای‌تان و حمایت‌های‌تان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود. دست مبارکتان را می‌بوسم و عذرخواهی می‌کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرف‌یابی‌های حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد. سربازتان و دست‌بوستان.» 🔹 و همین گونه ادامه میدهد؛ یعنی شما هر بند از وصیت‌نامه حاج قاسم را ببینید یک دغدغه وجود دارد به نام ولی فقیه. من تعجب می‌کنم چگونه کسی می‌تواند حاج قاسم سلیمانی را دوست داشته‌باشد اما با آقا زاویه داشته‌باشد. مگر چنین چیزی امکان دارد؟ مگر چنین چیزی می‌شود؟ بعضی‌ها به عقاید حاج‌قاسم کار ندارند، خوش‌شان نمی‌آید. ما باید بتوانیم این افراد را که فقط همین جوری خوشش می‌آید به عنوان یک کسی که شجاع است بتوانیم سطح او را ارتقا دهیم. از سطح دوست‌داشتن فردی به دوست‌داشتن یک مکتبی به نام «مکتب سلیمانی.» این حاج قاسم یک مکتب بود آقا فرمودند حاج قاسم شخص نبود، مکتب بود. 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه پنجم: دغدغه تبیین 💢 پنجمین دغدغه حاج قاسم دغدغه تبیین بود. حاج قاسم از هر فرصتی برای تبیین استفاده می‌کرد تا معارف انقلاب را تبیین کند. جواد تاجیک می‌گوید: یک‌بار حاج قاسم را دیدیم و گفتم خوش به حالت بعد از جنگ تو در میدان هستی و ما آمده‌ایم شلمچه و روایتگری می‌کنیم. گفت: «خیلی دوست دارم بیام شلمچه برای دانشجوها صحبت کنم ولی خب محدودیتها اجازه نمیده.» بعد در مورد راه اندازی یک جریان برای دانشجویان کشور درخواستی کردم. با روی خوش قبول کرد و گفت: «من علاقه مند به ارتباط با دانشجوها هستم، مخصوصا اونهایی که شاید شما ظاهرشون رو نپسندید. توی مسافرت ها هم بیشتر تمایل دارم یکی از همین جوون ها کنارم بنشینه تا از فرصت پرواز برای گپ و گفت استفاده کنم.» 🔹 حجت الاسلام عارفی می‌گوید: با حاجی رفیق بودیم؛ عین برادر. وقتی هوای سوریه به سرمان زد، رفتیم سراغش؛ با رئیس دانشگاه فرهنگیان کرمان. گفتیم: «حاجی ما میخوایم بیایم سوریه.» گفت: «برای چی؟» گفتیم: «همه دارن میرن، ما هم میخوایم بیایم. ما اینجا توی کرمان همه جا پیش شما هستیم، اونجا چی؟» خندید و گفت: «تو که توی دانشگاهی، این آقا هم همین طور. امروز جبهه دانشگاه مهم تر از سوریه‌ست. برید اونجا کار کنید بچه‌های مردم رو نجات بدید، راهنمایی کنید. داوطلب سوریه زیاد داریم، هروقت نیاز شد خبرتون می‌کنم.» ♦️ دختر حاج قاسم می‌گوید: یک‌بار در هواپیما نشسته‌بودیم. سمت چپ من پدرم نشسته‌بود و سمت راست من یک خانم که معروف به شل‌حجاب بود نشسته‌بود. هواپیما کمی تاخیر داشت. این خانم هم همین‌طور به نظام بد و بیراه می‌گفت. احتمالاً گفته‌بود این نظام کدام کارش درست است که هواپیمایی‌اش درست باشد. پدرم داشت کتاب می‌خواند. یک لحظه نگاه کرد ببیند چه کسی است که این حرف‌ها را می‌گوید و دوباره شروع کرد به کتاب خواندن و کمی شیرینی همراه پدرم بود که به من دادند و گفتند به این خانوم تعارف کن. بعد که هواپیما پرید خلبان آمد پیش پدرم احوال‌پرسی کرد و گفت نگفته بودند که شما در این هواپیما حضور دارید. بفرمایید داخل کابین! پدرم گفتند همینجا راحتم. همینطور که صحبت می کرد، این دختر گاهی نگاه می‌کرد و فهمید که حاج قاسم است و حالا حرف‌های ضد نظام گفته‌است و در کنار حاج قاسم سلیمانی نشسته است. خلبان که رفت حاج قاسم رو کرد به این دختر خانم و گفت شنیدم یک ‌سری مباحث را گفتید. دختر گفت نه حاج آقا! چیز خاصی نبود با خودش فکر کرده شاید الان در هواپیما را باز می‌کنند و دختر را بیرون می‌اندازند! پدرم این جمله را گفت: «شما هرچی گفتی درست بود. اما یک چیز را بگویم، هر چقدر مشکل است توسط من مسئول است! حضرت آقا به بهترین صورت در حال مدیریت کردن است. ما مسئولین گوش نمی‌دهیم.» دغدغۀ تبیین را ببینید. آدم خودش را خرد کند که تبیین انجام دهد. حاج قاسم دغدغۀ تبیین داشت. می‌رفت برای رزمنده‌ها صحبت می‌کرد. در بخشی از صحبت‌ها به‌جای این‌که عملیاتی باشد تبیین می‌کرد. می‌گفت چرا ما اینجاییم؟ چرا ما آمده‌ایم سوریه؟ چرا داریم در عراق می‌جنگیم؟ برای رزمنده‌ها تبیین انجام می‌داد. این‌ها می‌شود تبیین. او تبیین‌گر واقعی چهرۀ دشمن بود چهرۀ واقعی دشمن را به همۀ عالم نشان داد. نشان داد نقشه‌های دشمن چیست؟ چه کارهایی دارد انجام می‌دهد. در سخنرانی‌هایش یکی یکی مباحث را تبیین می‌کرد و چهرۀ دشمن را نشان می‌داد. اگر حاج قاسم 40 سال خط مقدم بود، ما که پشت خط بودیم باید تبیین می‌کردیم. اما خود حاج قاسم می‌آمد و تبیین می‌کرد یعنی هم مالک بود هم عمار. 🔻 بزرگواران این نگرانی وجود دارد. امروز شما می‌بینید که آقا وسط میدان آمده‌است و در حال تبیین است و این اصلاً چیز خوبی نیست. یادتان است در فیلم مختار زمانی که مختار آمد با مصعب بیرون کوفه بجنگد، یکی از فرماندهان گفت : «مختار تو برگرد! اگر دشمن ببیند که تو بیرون آمدی می‌فهمد که عقبه وجود ندارد.» امروز احساس می‌شود این اتفاق می‌افتد. وقتی آقا پیاپی در حال تبیین است، نکند عقبه وجود ندارد و عقبه کارش را درست انجام نمی‌دهد. ما باید تبیین می‌کردیم ما باید گره‌های ذهنی را باز می‌کردیم این کار را انجام ندادیم آقا این کار را انجام می‌دهد. این سخنرانی چند روز پیش آقا تقریباً 50 دقیقه چرایی حضور ایران در محور مقاومت را توضیح می‌دادند در حالی که ما باید می‌گفتیم، نه آقا. 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه ششم: دغدغه جذب حداکثری 💢 یکی از دغدغه‌های مهم حاج قاسم، دغدغه حفظ انسجام اجتماعی و جذب حداکثری به دین و انقلاب بود. او تمام تلاشش را می‌کرد تا با اخلاق نیکو نگاه همه افراد را به انقلاب تغییر دهد و آن‌ها را دلباخته این مسیر کند. ایشان در جایی می‌گویند: اینکه در جامعه مدام بگوییم او بی حجاب و این باحجاب است یا اصلاح طلب و اصولگراست، پس چه کسی می‌ماند؟ اینا همه مردم ما هستند. آیا همه بچه های شما متدین‌اند؟ آیا همه مثل هم هستند؟ نه. اما پدر، همه اینها را جذب می‌کند و جامعه هم خانواده شماست. اینکه بگوییم من هستم و بچه های حزب اللهی خودم، اینکه نمی‌شود حفظ انقلاب. ♦️ یا ایشان در جای دیگری می‌گویند: من اصلاً قبول ندارم در بین بچه‌حزب‌اللهی‌ها بگیم این آدم با اون شکل و قیافست...! همان دختر کم‌حجاب، دختر منه، دختر ما و شماست؛ نه دختر خاص من و شما، اما جامعه‌ ماست. 🔹 سید بشیر حسینی خاطره‌ای را از اولین و آخرین مواجهه‌اش با حاج قاسم اینگونه نقل می‌کند: موقع برگشت در فرودگاه مشهد، چند دختر نوجوان آمده بودند که من وسط آن‌ها ایستاده بودم و با من عکس می‌گرفتند. چند نفر با لباس سپاه عبور کردند، من هم نفهیمدم چه کسانی هستند. موقعی که آمدم سوار هواپیما بشوم در گیت بازرسی سپاه، به من گفتند «برو آن اتاق پشت، حاجی منتظره!» رفتم آن پشت. سلام کردم. حاج آقا بدون مقدمه گفتند: «می‌بینم کلی دختر پانزده ساله دوره‌ات هستند.» تصور کردم حاج قاسم از این رفتار من ناراحت شده. گفتم: «شرمنده‌ام حاج آقا!» حاج قاسم احساس کرد من منظور او را درک نکرده‌ام. خندید. انگشتری را از دستش درآورد و گفت: «هدیه‌ات را بگیر. هر جا دختر چادری دیدی، دختر بدحجاب هم دیدی، برو سراغ بدحجاب‌ها! چادری‌ها پناهگاه دارند! پناهگاهش مسجد است، خانواده است! هیئت است! همین چادر پناهش است! اون دختر بی‌حجاب است که هیچ پناهی ندارد و تو پناه بی‌پناه‌ها باش!» 🔻 اخلاق حسنه سردار سلیمانی حتی در جذب مخالفین هم تاثیر زیادی داشت. حسن پلارک می‌گوید: معروف بود به کامران سابوکی. جنوب استان کرمان را با دارودستهای که داشت قبضه کرده بود. مردم بیچاره جرئت نفس کشیدن نداشتند. اگر کسی راپورت کارهایش را میداد یا میخواست جلویش قد علم کند خونش پای خودش بود. کامران جلو، آدمهایش پشت سر، یک صف طولانی سلاح به دست آمده بودند امان‌نامه بگیرند. دوربین از کنار صف رد شد تا رسید به نفر اول. مرد آفتاب سوخته سبیل در رفته سلاحش را که تحویل داد توی قاب دوربین نگاه کرد و گفت: «من سلاحم رو تحویل دادم به جمهوری سلیمانی.» یکی دیگر از لای صف بلند صدا زد: «من طرفدار جمهوری سلیمانیام.» حاجی خودش هم بود. وقتی شنید لبخندی زد و گفت: «جمهوری سلیمانی نداریم، اینجا جمهوری اسلاميه.» 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه هفتم: دغدغه تکریم خانواده شهدا 💢 احترام و تکریم خانواده شهدا از دیگر دغدغه‌های حاج قاسم بود. ایشان در بخشی از وصیت‌نامه خودشان خطاب به خانواده شهدا می‌گویند: فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقی‌مانده از شهدا، ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا! در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، صدای فرزندان شهدا بود که بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛ صدای پدر و مادر شهدا بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس می‌کردم. عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به‌طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خوِد شهید را احساس کند، با همان معنویت، صلابت و خصوصیت. خواهش می‌کنم مرا حلال کنید و عفو نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم، هم استغفار می‌کنم و هم طلب عفو دارم. دوست دارم جنازه‌ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به‌برکت اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد. 🔹 او حتی در اوج مشغله‌هایش، از حال همرزمان دوران جنگ غافل نمی‌شد و حواسش به آن‌ها بود. حجت الاسلام سعادت نژاد تعریف می‌کند: اسمش ناصر توبه‌ای بود؛ فرمانده یکی از گردا‌نهای لشکر ۴۱ ثارالله. قطع نخاع شده بود، بی‌حرکت افتاده بود کنج خانه. حاجی نزدیک عید می‌رفت اصفهان خانه‌اش. همین که می‌رسید، به همسر ناصر می‌گفت: «توی این دو روزی که اینجام همه کارها با من.» اول از همه حمام را آماده می‌کرد. ناصر را بغل می‌گرفت و می‌برد حمام. سرش را شامپو می‌زد، بدنش را لیف و صابون می‌کرد، کمرش را کیسه می‌کشید. بعد هم تنش را حسابی با آب گرم می‌شست و با حوله خشک می‌کرد. آخر سر هم یکدست لباس جدیدی را که برای ناصر خریده بود تنش می‌کرد. دوباره بغلش می‌گرفت و از حمام می‌آمدند بیرون؛ درست مثل یک تازه داماد. این دو روزه نمی‌گذاشت خانم خانه پا توی آشپزخانه بگذارد. هر سه وعده غذا را خودش آماده می‌کرد. تازه یک وعده هم بار و بندیل جمع می‌کردند و می‌رفتند توی دل طبیعت تا ناصر آب وهوایی عوض کند. آنجا هم همه کارها با حاج قاسم بود. بعد دو روز راه می‌افتاد میرفت سمت کرمان، سمت روستای قنات ملک. میرفت خدمتگزار پدر و مادرش باشد. 🔻حاج حسین کاجی روایت می‌کند: سال‌ها از شهادت پسرش می‌گذشت. آخر عمری تمام دلخوشی‌اش سر زدن های گاه‌و‌بی‌گاه حاج قاسم بود. بوی آبگوشت خانه را پر کرده بود. حاجی مثل همیشه آمده بود برای احوالپرسی. وقت زیادی نداشت، باید می‌رفت تا به بقیه برنامه‌هایش برسد؛ اما مادر شهید خواسته دیگری داشت: «من تنها هستم حاجی. بمون ناهار رو باهم بخوریم.» هیچوقت روی مادران شهدا را زمین نمی‌زد. در مرامش نبود. آن روز تا غذا آماده شود، دو سه ساعتی مونس تنهایی پیرزن شد. 🔘 در جای دیگری حجت الاسلام رضایی می‌گوید: نامه را نشانم داد، به خط حاجی بود. برای رئیس بنیاد شهید کرمان نوشته بود. گفته بود توفیق بسیار خوبی پیدا کردید که به این قشر خدمت کنید. نوشته بود هر روز صبح دو رکعت نماز بخوانید و از خدا کمک بگیرید و بعد بروید سر کار برای خدمت. توصیه کرده بود شیرین‌ترین لحظات زندگی را هم وقت‌هایی بدانید که خانواده شهدا یا جانبازی با مشکل اعصاب و روان یا هر مشکلی بیایند. عصبانی باشند و ناراحتی کنند و شما صبر کنید و کارش را راه بیندازید. اول از همه خودش به این توصیه ها عمل می‌کرد. حاج قاسم از این جور مراجعه‌کننده‌ها کم نداشت. هیچوقت ندیدم اخم و چین و چروکی به صورتش بیفتد. کار هم نداشت طرف عضو چه حزب و گروهی است، نامه می‌داد که کار این آقا را حل کنید و حل هم می‌شد. حاج قاسم توجه ویژه‌ای به مادران شهدا نیز داشت. ابراهیم شهریاری روایت می‌کند: یک مرتبه چشمم افتاد به ماشین جلوی در که مادر شهید علی محمدی داخل آن بود. حاجی خیلی ارادت داشت به این خانواده. اصلا تمام خانواده‌های شهدا را دوست داشت. خودش باید میرفت به استقبالشان. بدو رفتم پیش حاجی، طبقه پایین. گفتم: «مادر شهید علی محمدی اومدن.» یک جوری رفت که متحیر ماندم، پابرهنه و سراسیمه، احترام کرد و حالش را جویا شد. هروقت که مادر شهید می‌آمد یا توی ماشین می‌نشست کنارش یا دوزانو روی زمین یا کمکش می‌کرد و می‌آورد گوشه‌ای می‌نشستند به حرف زدن. همه دنیا هم که مهمانش بودند تا پیرزن می‌آمد بدو میرفت سمتش. می‌نشست کنارش، پای حرف‌های گفته و ناگفته‌اش. 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه های ! ♨️ دغدغه هشتم: دغدغه تعظیم شعائر دینی ⭕️ بخش اول 💢 دغدغه بعدی حاج قاسم، دغدغه احترام و تعظیم شعائر دینی بود. دغدغه دین و مذهب. اصلاً ستاد عتبات عالیات توسط چه کسی ایجاد ‌شد؟حاج قاسم سلیمانی. اصلاً دستور ساخت صحن حضرت زهرا سلام الله علیها در نجف به دستور چه کسی بود؟ 🔻حسن پلارک می‌گوید: قرار شد چهارتا طرح جامع توسعه بنویسیم برای چهار شهر زیارتی کربلا، نجف، کاظمین و سامرا. حاجی اصرار داشت طرحها جامع باشند. می‌گفت: «این طور نباشه که امروز درست کنید و فردا مجبور بشید خراب کنید. حداقل ۲۵ سال بعد رو ببینید.» به سفارش خودش از حرم امام علی (ع) شروع کردیم. دلیلش هم کوچکی حرم امیرالمؤمنین علی (ع) بود. بعد رفتیم سراغ شهرهای دیگر. این سال‌ها وقتی زوار میلیونی عراق را می‌بینم، یاد پیش بینی حاج قاسم می‌افتم. همان روزهای اول تشکیل ستاد گفت: «این حرم‌ها خیلی کوچیکن. باید کاری کرد. من مطمئنم یه روز که زیاد دور نیست زائرین عتبات میلیونی می‌شن.» 🔹 چه کسی فکر می‌کرد مردم بتوانند پیاده روی اربعین شرکت کنند؟ پیاده‌روی اربعین مدیون حاج قاسم سلیمانی است همه کار را حاج قاسم کرد پیاده روی اربعین مدیون جمهوری اسلامی است و آدم تعجب می‌کند از بعضی افراد که مثلاً پارسال چون به دلایلی پیاده‌روی اربعین کنسل شد چه چیزهایی که به جمهوری اسلامی نگفتند! گفتند جمهوری اسلامی از اول هم با دین نسبت خوبی نداشت! چه کسی اربعین را اربعین کرد؟ چه کسی 20 روز قبل از اربعین رادیو اربعین را راه انداخت؟ چه کسی 20 روز قبل از اربعین تلویزیون را اختصاص داد به اربعین؟ چه کسی تا ده‌ها کیلومتر بعد از مرز را آسفالت می‌کرد تا مردم راحت باشند؟ چه کسی پایانۀ مرزی عراق را ساخت که مردم راحت باشند؟ چه کسی بسیاری از پول‌های ویزا و گذرنامه را حذف کرد که مردم راحت باشند؟ چه کسی یارانه داد به اتوبوس‌ها و امثال آن که مردم راحت باشند؟ چه کسی اتوبوس‌ها را فرستاد آن طرف مرز که مردم را تا نجف ببرند؟ چه کسی موکب‌ها را رایگان عبور داد و کمک کرد که آن طرف موکب‌های خودشان را بزنند؟ چه کسی این طرف مرز برایشان موکب زد که مردم اذیت نشوند؟ چه کسی همۀ فضا را برای مردم آماده کرد؟ جمهوری اسلامی بود. حالا به خاطر این‌که پارسال عراق به جمهوری اسلامی اعلام کرد که ما فقط چند هزار نفر اجازه می‌دهیم نه بیشتر، حالا جمهوری اسلامی شد ضد ارزش‌های دینی؟ جمهوری اسلامی شد ضد امام حسین علیه السلام؟ ♦️ حاج قاسم به اهل بیت و به صورت ویژه حضرت زهرا(س) ارادت ویژه‌ای داشتند. ایشان با بیان عنایات ویژه حضرت زهرا (س) در دوران دفاع مقدس می‌گویند: «ما هرموقع در جنگ فشارها بر ما حادث می‌شد و هیچ‌ کاری از دست‌مان برنمی‌آمد، پناهگاهی جز حضرت زهرا (س) نداشتیم، در عملیات والفجر 8 وقتی چشم‌مان به آب‌های پرطوفان، خشمگین و ترسناک اروند افتاد، آن‌جا هیچ نامی آشناتر از نام حضرت زهرا (س) نداشتیم؛ بنابراین در کنار «اروند» ایشان را در تلألؤ اشک‌های غریبانه و مظلومانه بسیجی‌ها صدا زدیم و اروند را با «یازهرا (س)» کنترل و از آن عبور کردیم. در کربلای 4، وقتی دشمن آتش مسلسل‌ها، خمپاره‌ها و توپ‌های خود را مستانه را بر ساحل باز کرد و جوی‌هایی از خون به اروند روانه شد، آن‌وقت هم همه تدابیر از کار افتاده بود و نامی جز نام حضرت زهرا (س) بر زبان‌ها جاری نمی‌شد. وقتی هم که عراقی‌ها در کنار اروند ایستاده بودند و رزمندگان را با تیر می‌زدند، آن زمان هم سلاح کارگر ما حضرت زهرا (س) بود. در عملیات کربلای 5، وقتی مضطر شدیم، نگاهی به آب‌های «بوبیان» کردیم؛ آن‌وقت هم سر خود را بر دژ گذاشتیم و عاجزانه حضرت زهرا (س) را صدا کردیم. من قدرت و محبت مادری حضرت زهرا (س) را در هور، غرب کانال ماهی، وسط میدان مین دیدم. وقتی شما مادرها نبودید و فرزندان‌تان در خون دست‌وپا می‌زدند، من حضرت زهرا (س) را دیدم. وقتی دشمن در کنار نیل به حضرت موسی (ص) نزدیک می‌شد و او با یک چشم خود نیل و با چشم دیگرش سپاه ترسناک فرعون را می‌دید، خدا «نیل» را برای او شکافت؛ حضرت فاطمه (س) هم در هور، کربلای 5، اروند و کوه‌های سرد و سخت کردستان، [برای رزمندگان ما] مادری کرد.» 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه هشتم: دغدغه تعظیم شعائر دینی ⭕️ بخش دوم 💢 حاج قاسم علاوه بر این دغدغه دفاع از حرم آل الله را نیز داشت و در این زمینه بسیار حساس بود. یوسف افضلی از همرزمان شهید می‌گوید: خیلی نزدیک شده بودند، آن قدر که تیرهای کلاش می‌خورد به درودیوار حرم. غوطه غربی بودیم، یعنی پشت حرم بی بی حضرت زینب (س). تاب نداشت ببیند به حرم آسیب می‌رسد. خودش کلاش دست گرفت. پابه پای بچه رزمنده‌ها می‌جنگید. وقتی تیر به دستش خورد، داد همه‌مان درآمد که «حاجی برگردید. حاجی تو رو خدا برگردید.» قبول نکرد. ماند کنار بچه‌ها. شده بود مثل اسفند روی آتش، روی پا بند نبود. تکفیری‌ها خیز برداشته بودند برای حمله به سامرا. حاجی را تابه حال این طور ندیده بودم. کم توی جنگ و درگیری نبود اما این بار فرق می‌کرد. دل نگران بود خدای نکرده دوباره اهانتی کنند به حرم ائمه اطهار. بعدها خودش می‌گفت: «سخت ترین لحظه های جنگ عراق همون روزایی بود که توی جاده بغداد سامرا می‌جنگیدیم.» 🔹 حاج قاسم حتی نسبت به مکان‌های مذهبی احترام خاصی قائل بود و هیچ‌گاه شان خودش را در نظر نمی‌گرفت. تنها چیزی که برای او مهم بود، خدمت به اهل بیت بود. ابراهیم شهریاری روایت می‌کند: کارگر گرفته بودیم. فرستاده بودیمشان بروند سرویس‌های بهداشتی را نظافت کنند. حاجی آمد توی بیت الزهرا. مستقیم رفت طبقه پایین پیششان. نگذاشت کارگرها دست بزنند. گفت: «همه برین بیرون.» رو کرد بهم گفت: «نذار کسی بیاد.» قدغن کرد حتی خودم بروم. در را بست و خودش ماند تنها. شیلنگ گرفت و همه جا را شست. ۴۵ دقیقه یک ساعت بعد آمد نشست. یک نفس راحت کشید و گفت: «آخیش، منم تونستم به عزادارای حضرت زهرا یه خدمتی بکنم.» کار زیاد بود. حاجی اما سخت ترین را انتخاب کرده بود، سخت‌ترین و بی‌ریاترین را. 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🔰 دغدغه‌های ! ♨️ دغدغه نهم: دغدغه شهادت‌طلبی 💢 دغدغه دیگر حاج قاسم، دغدغه شهادت بود. او شهادت را سعادت بزرگی می‌دانست که نصیب مجاهدان بزرگ راه خدا می‌شود و در تمام زندگی تلاش می‌کرد تا به صورت یک مجاهد واقعی، برای نصرت دین خدا تلاش کند. حجت‌الاسلام حاج علی اکبری در جایی می‌گوید: کم محبوبیت که نداشت. خیلی‌ها می‌گفتند بیاید پای کار حتما رأي می‌آورد. به زبان هم به حاجی گفته بودند: «محبوبیت شما اقتضا می‌کنه کاندیدای ریاست جمهوری بشید.» حاجی نه گذاشت و نه برداشت، جواب داد: «من نامزد گلوله‌ها و نامزد شهادت هستم. سال‌هاست توی جبهه‌ها دنبال قاتل خودم می‌گردم، اما پیداش نمی‌کنم.» 🔹 فرزند شهید محرابی در مصاحبه خود می‌گوید: آن روز که آمد خانه‌مان، از شهادت حاج عماد و جهاد مغنیه برایم گفت، از اینکه دو دقیقه قبل از شهادت حاج عماد کنارش بوده، از اینکه دشمن جرئت نکرد هم با عماد مغنیه هم با پسرش جهاد روبه‌رو بجنگد، از اینکه ماشین جهاد را با بالگرد زدند و چیز زیادی از پیکرش نماند. گفت: «زینب دعا کن من هم مثل اینها شهید بشم. امروز روز عرفه ست. من به طمع شهادت اومدم مشهد، هرکسی که توی تمام این سال‌های جنگ نتونسته شهادتش رو بگیره امروز باید بگیره. امروز شهادت نامه امضا میشه. دعا کن اسم من هم توی این لیست باشه.» داشت از اتاق میرفت بیرون. برگشت و نگاهمان کرد؛ هم من هم فاطمه را. با حسرت گفت: «برای شهادت من دعا کنید که از قافله شهدا جا نمونم.» گفتم: «حضرت آقا که به شما لقب شهید زنده دادند.» گفت: «این یه لقبه و دل خوشی، من به این لقب دل خوشم ولی تا شهادتم رو نگیرم دست بردار نیستم.» ♦️ حجت‌الاسلام شهیدی، رئیس سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران از خاطره گفتگو خود با حاج قاسم در رابطه با شهادتش می‌گوید: بنیاد شهید است و رسیدگی به یک عالمه پرونده. آخرین باری که دیدمش، گفت: «آقای شهیدی پرونده من چه جوریه؟ حاضره؟» به شوخی گرفتم و گفتم: «حاج قاسم آقا شما ناراحت نباش، پرونده‌ات همیشه آماده ست.» گفت: «دیگه کم کم باید پرونده من رو بیاری رو.» فکرش را هم نمی‌کردم این قدر زود! پنج ماه بعد پرونده شهید سلیمانی آمد بالا. 🔻 او هیچگاه از مرگ نمی‌ترسید و حتی زمانی که دیگران از سختی حضور در میدان می‌گفتند و او را نهی می‌کردند توجهی نمی‌کرد و شهادت در راه خدا را برای خودش افتخاری می‌دانست. ⭕️ مسئول ستاد لشکر فاطمیون از آخرین روزهای زندگی حاج قاسم روایت می‌کند: همه منتظریم فرمانده بیاید. ساعت ۸ صبح وارد می‌شود. بعد از سلام و احوالپرسی، جلسه را شروع می‌کند. همه بنویسن. هرچی میگم رو بنویسین. عادت داریم به یادداشت برداری اما حاجی تأکید می‌کند تمام مطالب را بنویسیم. بخش بخش پیش می‌رود. می‌گوید: «منشور پنج سال آینده، برنامه تک تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، شیوه تعامل با یکدیگر» کاغذ پر میشود از نکات کلیدی سردار. سابقه ندارد این حجم از مطالب برای یک جلسه. سردار وقت جلسات خیلی جدی بود. کسی جرئت نداشت حرفش را قطع کند؛ اما این بار جور دیگری بود. سؤال که می‌کردیم، با آرامش می‌گفت: «عجله نکنید. بذارید حرف من تموم بشه.» وقت اذان جلسه را تعطیل کرد رفتیم نماز. ناهار خورده نخورده، ادامه جلسه را پی گرفتیم. حاجی هرچه در دل داشت گفت و نوشتیم. ساعت ۳ عصر هم با یک صلوات پایان جلسه را اعلام کرد. تا پای خودرویی که منتظرش بودیم، بدرقه اش کردیم. عازم بیروت بود. می‌خواست سیدحسن نصرالله را ببیند. ساعت ۹ شب از بیروت برگشت پیشمان. حاجی گفت امشب عازم عراق است، هماهنگی کنند. دلمان به شور افتاد. گفتم: «حاجی فعلا نرید، اوضاع عراق خوب نیست.» لبخندی زد و گفت: «می‌ترسید شهید بشم؟» هرکس چیزی گفت. یکی گفت: «شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست.» آن یکی گفت: «حاجی هنوز ما با شما خیلی کار داریم.» تک تکمان را از نظر گذراند. آرام و شمرده گفت: «میوه وقتی میرسه باغبون باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ «اینم رسیده است، اینم رسیده است.» ساعت ۱۲ شب هواپیما از زمین کنده شد. دلمان آشوب بود. دو ساعت بعد خبر رسید که باغبان، میوه رسیده را چید. آری. او مزد یک عمر مجاهدت، مردم‌داری، ولایت‌مداری و دین‌داری خود را گرفت و به مقام شهادت نائل آمد. 🌐 برای مطالعه متن کامل سخنرانی به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل‌ها، به صفحه مجازی زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/parvandeh/daghdaghe_hajghasem/ 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | مثالی زیبا از مدل کار برخی در ⁉️ اگر بشنوید روزی ۱۲ساعت می‌خوابید چه می‌کنید؟!! ⁉️ آیا تفریح و استراحت‌مان، شبیه به شهدا در زمان جنگ است؟! ♨️ تمام جبهه کفر در برابر جبهه ایمان قرار گرفته است. 💢 باور نکردیم که اگر نکنیم، انقلابی باقی نمی‌ماند! ❓روزی چند ساعت مطالعه می‌کنید؟؟ _____________ 🔶 برشی از سخنرانی 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @soada_ir
🔰 نسخه کلیپ‌های پیشنهادی برای پخش در اتوبوس‌های ♨️ این مجموعه در چهار بخش ، و قرار دارد 🔴🔴🔴 🔹آرزویی روی منبر که عاقبت محقق شد https://www.aparat.com/v/ZxGOk 🔹 دردی که حاج قاسم را میکشت https://www.aparat.com/v/DSy6J 🔹 ویژگی ممتاز یاران امام زمان https://www.aparat.com/v/BhfT0 🔹 چگونه عکس شهید حججی معروف شد؟ https://www.aparat.com/v/nditz 🔹 برشی از وصیت‌نامه شهید حاج احمد کاظمی https://www.aparat.com/v/3hXS8 🔹 برخورد جالب امیرالاسراء با مخالفان شهید بهشتی https://www.aparat.com/v/V3KOg 🔹 روایتی از اختراعات شگفت‌آور در وسط یک جنگ https://www.aparat.com/v/r826Y 🔹 ماجرای برخورد حاج قاسم با مادر شهید.. https://www.aparat.com/v/OJwEL 🔹 بزرگترین عملیات شهادت طلبانه https://www.aparat.com/v/NIL91 🔹 آخرین دست نوشته رتبه یک پزشکی https://www.aparat.com/v/jtfUG 🔹 مجموعه کلیپ‌های https://www.aparat.com/playlist/348507 🔴🔴🔴 🔹 انتظار عمل است نشستن نیست https://www.aparat.com/v/6Erdv 🔹 توصیه امام زمان برای تعجیل در ظهور https://www.aparat.com/v/e2Fo5 🔹چگونه عشق‌مان را به امام زمان ثابت کنیم https://www.aparat.com/v/LmVI7 🔴🔴🔴 ⚫️ زن 🔹آمار و ارقام سلامت پزشکی در حوزه بانوان ن https://www.aparat.com/v/rg2T9 🔹 سه شوخی معترضان! پاسخ به ۳شبهه اصلی معترضین https://www.aparat.com/v/dfhTm 🔹 بلایی که جمهوری اسلامی ورزش بانوان آورد!! https://www.aparat.com/v/zok5w 🔹 ظلم جمهوری اسلامی به زنان! https://www.aparat.com/v/e7AnJ ⚫️ فمینیسم 🔹 انحراف جریان انقلاب پرتغال از عدالت به آزادی https://www.aparat.com/v/Q8ZJt 🔹 بجای چندین روز مطالعه در باب فمینیسم ببینید https://www.aparat.com/v/2j31e 🔹 روایت مشعل‌های آزادی آمریکایی https://www.aparat.com/v/StDjC 🔹 نمونه‌های شگفت‌آور حمایت زن در غرب https://www.aparat.com/v/OfCda ⚫️ آزادی 🔹 نمونه‌های نبود آزادی در ایران‌!! https://www.aparat.com/v/c8HLX نمونه‌هایی از ظلم جمهوری اسلامی به اقلیت‌های دینی!! https://www.aparat.com/v/GKNkW 🔹 برخورد خشن با منتقدان در ایران https://www.aparat.com/v/9iKpc 🔹 چرا در ایران ‌حجاب اجباری داریم؟! https://www.aparat.com/v/laTm2 🔹 تفاوت برخورد با اغتشاشگر در ایران و ترکیه https://www.aparat.com/v/hKdvN ⚫️ پهلوی 🔹 ۸رتبه جهانی پهلوی https://www.aparat.com/v/Z1Vty 🔹 تفاوت حضرت والا و حضرت آقا چیه؟ https://www.aparat.com/v/SwnRc 🔹 بی‌سابقه‌ترین افشاگری رضا پهلوی از سانسور در جمهوری اسلامی https://www.aparat.com/v/QZCTA 🔹 علت مقایسه با پهلوی چیست؟ https://www.aparat.com/v/a6Nek 🔹 وضعیت گرانی در دوران پهلوی به گفته جان فوران، جامعه شناس آمریکایی https://www.aparat.com/v/CKq2o 🔹 مقایسه ثروت رهبران حکومت‌ها https://www.aparat.com/v/tP0F3 🔹 پاسخ دندان شکن شاه پهلوی به سیلی در فرودگاه جده https://www.aparat.com/v/to0iS 🔹 وضعیت زمان شاه بهتر بود! https://www.aparat.com/v/kQ4dv ⚫️ نظام اسلامی 🔹 چرا نظام خود را به نمی‌گذارید؟! https://www.aparat.com/v/flsHk 🔹 چرا اختیارات رهبر ایران حد و مرز مشخصی ندارد؟ https://www.aparat.com/v/BMfu5 ⚫️ موشن گرافیک 🔹 خونه دار شدن یک آرزوی دست نیافتنی https://www.aparat.com/v/srjbc 🔹 تورم چیست و امکان مهار آن وجود دارد؟ https://www.aparat.com/v/0sRhv 🔹 مشکل تورم و بیکاری کی حل میشود؟ https://www.aparat.com/v/BlGYA 🔹 بالاخره خودرو کی درست میشه؟ https://www.aparat.com/v/ln3BW ⚫️ کارآمدی 🔹 اگر بود هم بود چنین دستاوردهایی داشت! https://www.aparat.com/v/NKA24 🔹 آمریکا با یک‌ موشک ایران را با خاک یکسان می‌کند! https://www.aparat.com/v/rGnqp 🔹 چرا ایران به جبهه مقاومت کمک کرد؟ https://www.aparat.com/v/Bw48O 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir