🇮🇷 روز پیروزی مظلوم و به سرانجام رسیدن ظلم ستیزی 🇮🇷
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند:
يَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ
روز انتقام مظلوم از ظالم ، شديدتر از روز ستم كردن ظالم بر مظلوم است.
💐 بیست و دوم بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی مبارک باد 💐
┄┅══••𑁍❀𑁍••══┅┄
●@soalvajavab
❓ پرسش شماره : ۵۷۰
📝 « صاحب نار القری » به چه معناست و لقب کدامیک از بنی هاشم است ؟
✍ پاسخ ؛
در بین فرزندان بنی هاشم تنها به حضرت علی اکبر(علیه السلام) لقب (صاحب نَارِ القُرَی) داده اند.
و این لقب به کسی گفته می شد که بر بام خانه خود، شعله آتشی را بر می افروخت تا اگر مستمندی یا بیچاره ای و یا مهمانی که پناه ندارد، به سمت شعله های کرامت بیاید و پای سفره اطعام و مهمان نوازی اش بنشیند. و این شخص، به قدری هیزم میهمان نوازی اش را زیاد می کرد که هر فقیر و درمانده ای از دورترین نقطه آن را می دید و نظرش را جلب می کرد.
📓مجمع البحرین یازجی، ج۱، ص۳۵
نقل است که؛ وَ لَم تُذکر هَذِهِ المُکرَّمَةُ مِن نَارِ القُرَی لِوَاحِدِِ مِن أَبنَاءِ الأَئِمَّةِ إِلَّا لِشَبِیهِ رَسَوُلِ اللهِ(صلی الله علیه و اله) عَلِی الأَکبَرِ(علیه السلام)
این لقب با کرامت نار القری به هیچ یک از فرزندان ائمه اطهار(علیهم السلام) نسبت داده نشده است، مگر به حضرت علی اکبر(علیه السلام) که شبیه حضرت رسول اکرم(ص) بود.
📓فرسان الهیجاء محلاتی، ج۱، ص۴۱۶
حضرت علی اکبر(علیه السلام) در بالای پشت بام منزل خود، آتشی می افروختند که در میان عرب، آن آتش به معنای این است که؛ در آن محل میهمانی است و هر فقیر و مسکین و غریبی در آن، راه دارد. واین نشان از سخاوت زیاد حضرت علی اکبر(علیه السلام) دارد.
آن حضرت(علیه السلام) در دامان عمویش حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام)، کریم اهل بیت(علیهم السلام) پرورش یافته بود، و حضرت(علیه السلام) مربی و معلم حضرت علی اکبر(علیه السلام) بوده است. تا جایی که در زیارت نامه علی اکبر(علیه السلام) می خوانیم؛
السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ(علیهماالسلام)
سلام بر تو ای پسر حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام)
📓 کامل الزیارات ابن قولویه قمی، ص۲۰۰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
در این کانال ، هر روز فقط یک سوال و جواب تقدیم میشود که مطالعه آن کمتر از یک دقیقه وقتتان را میگیرد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
۞ کــانــال « هــر روز یــک پــرســش و پــاســخ »
📢 مروری بر ۱۰ سوال متنی گذشته
1⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۱
اگر کسی در حال عصبانیت نذرشرعی بکند آیا نذرش واجب الوفاء است ؟
2⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۲
عمربن خطاب درباره « فضیلت امیرالمومنین علیه السلام در فتح قلعه خیبر » چه چیزی گفته است ؟
3⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۳
آیا از طرف امام زمان علیه السلام نمازی برای روز مبعث وارد شده است ؟
4⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۴
امام حسین(علیه السلام) در هنگام خروج از مدینه چه آیه ای از قرآن را خواندند؛ و امام به چه دلیل این آیه را انتخاب کرده است؟
5⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۵
اینکه پیامبر اکرم علیه و آله السلام فرموده اند :
أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَیْنِ
[ من پسر دو شخص ذبح شده هستم ] مراد چیست ؟
6⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۶
آیا برای روز سوم شعبان دعایی از جانب امام زمان علیه السلام وارد شده است ؟
7⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۷
اینکه برخی میگویند امام سجاد علیه السلام هم « ضامن آهو » است مراد چیست ؟
8⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۸
در کلمات و فرمایشات نورانی حضرت امیر علیه السلام از چه چیزی به عنوان « کلید نجات » تعبیر شده است ؟
9⃣6⃣5⃣ پرسش شماره ۵۶۹
بالاترین انفاق غیر مالی کدام انفاق است ؟
0⃣7⃣5⃣ پرسش شماره ۵۷۰
« صاحب نار القری » به چه معناست و لقب کدامیک از بنی هاشم است ؟
❓ پرسش شماره : ۵۷۱
📝 تعدادی از اموری که موجب زیادی روزی میشود را بیان کنید
✍ پاسخ ؛
امیرالمومنین عليه السلام میفرمایند:
[۱۶چیز،روزی را زیاد می کند]
۱-الْجَمْعُ بَيْنَ الصَّلاتَيْنِ يَزيدُ فِى الرِّزْق
دو نماز (ظهر با عصر و مغرب با عشا) را با هم خواندن روزى را زياد مى كنند.
۲-التَّعْقيبُ بَعْدَ الْغَداةِ وَ بَعْدَ الْعَصْرِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ
تعقيب بعد از نماز صبح و عصر روزى را زياد مى كنند.
۳-صِلَةُ الرَّحِمِ تَزيدُ فِى الرِّزْق
صله رحم روزى را زياد مى كنند.
۴-كَسْحُ الْفَنا يَزيدُ فِى الرِّزْقِ
نظافت حريم خانه روزى را زياد مى كنند.
۵-مُواساةُ الاَْخِ فِى اللّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ
همدردى و يارى نمودن برادر (دينى)روزى را زياد مى كنند.
۶-اْلبُكورِ فى طَـلَبِ الرِّزقِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ
سحرخيزى در طلب روزى،روزى را زياد مى كنند.
۷-الاِْسْتِغْفارُ يَزيدُ فِى الرِّزْق
استغفار روزى را زياد مى كنند.
۸-اسْتِعْمالُ الاَْمانَةِ يَزيدُ فِى الرِّزْق
امانت دارى روزى را زياد مى كنند.
۹-قَوْلُ الْحَقِّ يَزيدُ فِى الرِّزْق
حق گويى روزى را زياد مى كنند.
۱۰-اِجابَةُ الْمُؤَذِّنِ يَزيدُ فِى الرِّزْق
اجابت دعوت مؤذّن روزى را زياد مى كنند.
۱۱-تَرْكُ الْكَلامِ فِى الْخَلاءِ يَزيدُ فِى الرِّزْق
صحبت نكردن در توالت روزى را زياد مى كنند.
۱۲-تَركُ الْحِرْصِ يَزيدُ فِى الرِّزْق
ترك حرص روزى را زياد مى كنند.
۱۳-شُكْرُ الْمُنْعِمِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ
تشكّر از ولى نعمت روزى را زياد مى كنند.
۱۴-اجْتِنابِ الْيَمينِ الْكاذِبَةِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ
پرهيز از قسم دروغ روزى را زياد مى كنند.
۱۵-الْوُضوءُ قَبْلَ الطَّعامِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ شستن دست قبل از غذا روزى را زياد مى كنند.
۱۶-اَكْلُ ما يَسْقُطُ مِنَ الْخَوانِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ
خوردن آنچه بيرون از سفره مى افتد، روزى را زياد مى كنند.
📚خصال، ص 505
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
در این کانال ، هر روز فقط یک سوال و جواب تقدیم میشود که مطالعه آن کمتر از یک دقیقه وقتتان را میگیرد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
۞ کــانــال « هــر روز یــک پــرســش و پــاســخ »
❓ پرسش شماره : ۵۷۲
📝 خرج کردن برای امام زمان علیه السلام چقدر اجر و پاداش دارد ؟
✍ پاسخ ؛
ثواب خرج کردن برای تبلیغ نام و یاد امام زمان ارواحنافداه قابل قیاس با امور خیر دیگر است!
امام صادق عليه السلام فرمودند:
«ﺩِﺭْﻫَﻢٌ ﻳُﻮﺻَﻞُ ﺑِﻪِ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡُ ﺃَﻓْﻀَﻞُ ﻣِﻦْ ﺃَﻟْﻔَﻲْ ﺃَﻟْﻒِ ﺩِﺭْﻫَﻢٍ ﻓِﻴﻤَﺎ ﺳِﻮَﺍﻩُ ﻣِﻦْ ﻭُﺟُﻮﻩِ ﺍﻟْﺒِﺮﱢ.»
يك درهم مالی كه برای امام زمان صرف شود بهتر و برتر است از دو ميليون درهم كه در ديگر امور خير هزينه شود.
📚 اصول کافی؛ ج 1. ص 538. ح6
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
در این کانال ، هر روز فقط یک سوال و جواب تقدیم میشود که مطالعه آن کمتر از یک دقیقه وقتتان را میگیرد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
۞ کــانــال « هــر روز یــک پــرســش و پــاســخ »
اعمال شب نیمه شعبان- رنگی.pdf
1.12M
❓ پرسش شماره : ۵۷۳
📝 اعمال شب نیمه شعبان را ذکر کنید.
✍ پاسخ ؛
در این فایل pdf مجموعه کامل اعمال شب نیمه شعبان بیان شده است.
➕اگر فایل باز نشد از اینجا دانلود کنید
https://t.me/poshtybankanal/1472
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
در این کانال ، هر روز فقط یک سوال و جواب تقدیم میشود که مطالعه آن کمتر از یک دقیقه وقتتان را میگیرد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
۞ کــانــال « هــر روز یــک پــرســش و پــاســخ »
❓ پرسش شماره : ۵۷۴
📝 داستان کامل ولادت امام زمان علیه السلام را بیان کنید.
✍ پاسخ ؛
شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه در کتاب منتهی الامال به سند معتبر نقل میکند که:
بشر بن سلیمان برده فروش ( که از فرزندان ابوایوب انصاری بود و از شیعیان خاص امام علی نقی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام و همسایه ایشان بود در شهر سرّ من راءی ) گفت که :
روزی کافور (خادم امام علی نقی علیه السلام ) به نزد من آمد و مرا طلب نمود، چون به خدمت آن حضرت رفتم و نشستم فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محبت ما اهل بیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم تا حال و پیوسته محل اعتماد ما بوده اید و من تو را اختیار میکنم و مشرف میگردانم به تفصیلی که به سبب آن بر شیعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع میگردانم و به خریدن کنیزی میفرستم، پس نامه پاکیزه نوشتند به خط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کیسه زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرفی بود، فرمودند:
بگیر این نامه و زر را و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسر حاضر شو چون کشتیهای اسیران به ساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از وکیلان امراء بنی عباس و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر ایشان جمع خواهند شد، پس از دور نظر کن به برده فروشی که عمرو بن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامی که از برای مشتریان ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بیان فرمود و جامه حریر آکنده پوشیده است و ابا و امتناع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن ایشان به او، و خواهی شنید که از پس پرده صدای رومی از او ظاهر میشود، پس بدان که به زبان رومی میگوید وای که پرده غفتم دریده شد. پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی میدهم به قیمت این کنیز، عفت او در خریدن، مرا راغب تر گردانید، پس آن کنیز به لغت عربی خواهد گفت به آن شخص که اگر به زیّ حضرت سلیمان بن داود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من به تو رغبت نخواهم کرد مال خود را ضایع مکن و به قیمت من مده. پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه چاره کنم که به هیچ مشتری راضی نمی شوی و آخر از فروختن تو چاره ای نیست، پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل میکنی البته باید مشتری به هم رسد که دل من به او میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باشم. پس در این وقت تو برو به نزد صاحب کنیز و بگو که نامه ای با من هست که یکی از اشراف و بزرگواران از روی ملاطفت نوشته است به لغت فرنگی و خط فرنگی و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است، این نامه را به آن کنیز بده که بخواند اگر به صاحب این نامه راضی شود من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را از برای او خریداری نمایم.
بشر بن سلیمان گفت که:
آنچه حضرت فرموده بود واقع شد و آنچه فرموده بود همه را به عمل آوردم، چون کنیز در نامه نظر کرد بسیار گریست و گفت :
به عمرو بن یزید که مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگندهای عظیم یاد کرد که اگر مرا به او نفروشی خود را هلاک میکنم.
پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آنکه به همان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی علیه السلام به من داده بودند پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد به حجره ای که در بغداد گرفته بودم، و تا به حجره رسید نامه امام را بیرون آورد و میبوسید و بر دیدهها میچسبانید و بر روی میگذاشت و به بدن میمالید، پس من از روی تعجب گفتم:
نامه ای را میبوسی که صاحبش را نمی شناسی!
کنیز گفت:
ای عاجز کم معرفت به بزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران، گوش خود به من بسپار و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا احوال خود را برای تو شرح دهم.
من ملیکه دختر یشوعای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصی حضرت عیسی علیه السلام است تو را خبر دهم به امر عجیب:
بدان که جدم قیصر خواست که را به عقد فرزند برادر خود درآورد در هنگامی که سیزده ساله بودم پس جمع کرد در قصر خو از نسل حواریون عیسی و از علمای نصاری و عباد ایشان سیصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد کس و از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکردههای قبایل چهارهزار نفر، و فرمود: تختی حاضر ساختند که در ایام پادشاهی خود به انواع جواهر مرصع گردانیده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند و بتها و چلیپاهای خود را بر بلندیها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالای تخت فرستاد، چون کشیشان انجیلها را بر دست گرفتند که بخوانند بتها و چلیپاها سرنگون همگی افتادند بر زمین و پاهای تخت خراب شد و تخت بر زمین افتاد و پسر برادر ملک از تخت افتادو بی هوش شد، پس در آن حال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید
⬇️ ادامه در پست بعدی
پس بزرگ ایشان به جدم گفت: ای پادشاه! ما را معاف دار از چنین امری که به سبب آن نحوستها روی نمود که دلالت میکند بر اینکه دین مسیحی به زودی زائل گردد.
پس جدم این امر را به فال بد دانست و گفت به علما و کشیشان که این تخت را بار دیگر برپا کنید و چلیپاها را به جای خود قرار دهید، و حاضر گردانید بردار این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را به او تزویج نماییم تا سعادت آن برادر دفع نحوست این برادر بکند، چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالای تخت بردند، و چون کشیشان شروع به خواندن انجیل کردند باز همان حالت اول روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سرّ این کار را ندانستند که این از سعادت سروری است نه نحوست آن دو برادر، پس مردم متفرق شدند و جدم غمناک به حرم سرای بازگشت و پردههای خجالت درآویخت.
چون شب شد به خواب رفتم، در خواب دیدم که :
حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریین در قصر جدم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی میکرد و در همان موضع تعبیه کردند که جدم تخت را گذاشته بود. پس حضرت رسالت پناه محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم با وصی و دامادش علی بن ابی طالب علیه السلام و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصر را به قدوم خویش منور ساختند، پس حضرت مسیح به قدوم ادب از روی تعظیم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الا نبیاء صلی اللّه علیه و آله و سلم شتافت و دست در گردن مبارک آن جناب درآورد پس حضرت رسالت پناه صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود که یا روح اللّه! آمده ایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نماییم و اشاره فرمود به ماه برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزند آن کسی که تو نامه اش را به من دادی پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعون و فرمود: شرف دو جهانی به تو روی آورده، پیوند کن رحم خود را به رحم آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم. پس شمعون گفت که کردم، پس همگی بر آن منبر برآمدند و حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم خطبه ای انشاء فرمودند و با حضرت مسیح مرا به حسن عسکری علیه السلام عقد بستند و حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم با حواریون گواه شدند.
چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم از بیم کشتن، آن خواب را برای جدم نقل نکردم و این گنج رایگان را در سینه پنهان داشتم و آتش محبت آن خورشید فلک امامت روز به روز در کانون سینهام مشتعل میشد و سرمایه صبر و قرار مرا به باد فنا میداد تا به حدی که خوردن و آشامیدن بر من حرام شد و هر روز چهره، کاهی میشد و بدن میکاهید و آثار عشق نهانی در بیرون ظاهر میگردید، پس در شهرهای روم طبیی نماند که مگر آنکه جدم برای معالجه من حاضر کرد و از دوای درد من از او سؤ ال کرد و هیچ سودی نمی داد.
چون از علاج درد من ماءیوس ماند روزی به من گفت: ای نور چشم من! آیا در خاطرت چیزی و آرزویی در دنیا هست که برای تو به عمل آورم؟ گفتم: ای جد من! درهای فرج بر روی خود بسته میبینم اگر شکنجه و آزار از اسیران مسلمانان که در زندان تواند دفع نمایی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشایی و ایشان را آزاد کنی امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش عافیتی به من بخشند، چون چنین کرد اندک صحتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم پس خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمانا را عزیز و گرامی داشت. پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که:
بهترین زنان عالمیان فاطمه زهرا علیها السلام به دیدن من آمد و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند. پس مریم به من گفت: این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری علیه السلام است. پس به دامنش درآویختم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن علیه السلام به من جفا میکند و از دیدن من ابا مینماید، پس آن حضرت فرمود که چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آنکه به خدا شرک میآوری و بر مذهب ترسایی و اینک خواهرم مریم و دختر عمران بیزاری میجوید به سوی خدا از دین تو، اگر میل داری که حق تعالی و مریم از تو خشنود گردند و امام حسن عسکری علیه السلام به دیدن تو بیاید پس بگو:
(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدَا رَسُولُ اللّهِ).
چون به این دو کلمه طیبه تلفظ نمودم حضرت سیدة النساء مرا به سینه خود چسبانید و دلداری فرمود و گفت: اکنون منتظر آمدن فرزندم باش که من او را به سوی تو میفرستم.
پس بیدار شدم و آن دو کلمه طیبه را بر زبان میراندم و انتظار ملاقات گرامی آن حضرت میبردم، چون شب آینده در آمد به خواب رفتم خورشید جمال آن حضرت طالع گردید گفتم: ای دوست من! بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود گردانیدی چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟ فرمود که دیر آمدن به نزد تو نبود مگر برای آنکه مشرف بودی اکنون که مسلمان شدی هر شب به نزد تو خواهم بود
⬇️ادامه در پست بعدی
تا آنکه حق تعالی ما و تو را در ظاهر به یکدیگر برساند و این هجران را به وصال مبدل گرداند، پس از آن شب تا حال، یک شب نگذشته است که درد هجران مرا به شربت وصال دوا نفرماید.
بشر بن سلیمان گفت: چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت: مرا خبر داد امام حسن عسکری علیه السلام در شبی از شبها که در فلان روز جدت لشکری به جنگ مسلمانان خواهد فرستاد، پس از عقب ایشان خواهد رفت، تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیئتی که تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو. چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی به غیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت، من به حصه او افتادم از نام من سؤ ال کرد گفتم نرجس نام دارم، گفت: این نام کنیزان است. بشر گفت: این عجب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک میدانی؟ گفت: از بسیاری محبتی که جدم نسبت به من داشت میخواست مرا به یاد گرفتن آداب حسنه بدارد، زن مترجمی را که زبان فرنگی و عربی هر دو میدانست مقرر کرده بود که هر صبح و شام میآمد و لغت عربی به من میآموخت تا آنکه زبانم به این لغت جاری شد.
بشر گوید :
که من او را به سرّ من راءی بردم به خدمت امام علی نقی علیه السلام رسانیدم، حضرت کنیزک را خطاب کرد که : چگونه حق سبحانه و تعالی به تو نمود عزت دین اسلام را و مذلت دین نصاری را و شرف و بزرگواری محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم و اولاد او را؟
گفت: چگونه وصف کنم برای تو چیزی را که تو از من بهتر میدانی یابن رسول اللّه!
پس حضرت فرمود که میخواهم تو را گرامی دارم، کدام یک بهتراست نزد تو، اینک ده هزار اشرفی به تو دهم یا تو را بشارت دهم به شرف ابدی؟ گفت: بشارت به شرف را میخواهم و مال نمی خواهم. حضرت فرمودند که بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم شود و زمین را پر از عدل و داد کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد، گفت: این فرزند از کی به وجود خواهد آمد؟ فرمود: از آن کسی که حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلم تو را برای او خواستگاری کرد، پس از او پرسید که حضرت مسیح و وصی او تو را به عقد کی درآورد؟ گفت: به عقد فرزند تو امام حسن عسکری علیه السلام، حضرت فرمود که آیا او را میشناسی؟ گفت: از آن شبی که به دست بهترین زنان مسلمان شدهام شبی نگذشته است که او به دیدن من نیامده باشد. پس حضرت کافور خادم را طلبید و
گفت: برو و خواهرم حکیمه خاتون را طلب کن. چون حکیمه داخل شد حضرت فرمود که این آن کنیز است که میگفتم، حکیمه داخل شد حضرت فرمود که این آن کنیز است که میگفتم، حکیمه خاتون او را در بر گرفت و بسیار نوازش کرد و شاد شد. پس حضرت فرمود که ای دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم او را ببر خانه خود و واجبات و سنتها را به او بیاموز که او زن حسن عسکری و مادر صاحب الا مر علیه السلام است.
حکیمه خاتون میگوید :
مدتی از این ماجرا گذشت ، روزی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به خانه من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست به خدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه! این نگاه تند از روی تعجب بود؛ زیرا که در این زودی حق تعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عالم را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم: او را بفرستم به نزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب.
حکیمه خاتون گوید که جامههای خود را پوشیدم و به خانه برادرم امام علی نقی علیه السلام رفتم، چون سلام کردم و نشستم بی آنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتداء فرمود که
ای حکیمه! نرجس را بفرست برای فرزندم، گفتم: ای سید من! من از برای همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم. فرمود: که ای بزرگوار صاحب برکت! خدا میخواهد که تو را در چنین ثوای شریک گرداند و بهره عظیمی از خیر و سعادت به تو کرامت فرماید که تو را واسطه چنین امری کرد. حکیمه گفت: به زودی به خانه خود برگشتم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانه خود واقع ساختم. بعد از چند روزی آن سعد اکبر را با آن زهره منظر به خانه خورشید انوار یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز، آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری علیه السلام در امامت جانشین او گردید، و من پیوسته به عادت مقرر زمان پدر به خدمت آن امام البشر میرسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت: ای خاتون! پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم: تویی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من تو را خدمت میکنم و منت بر دیده مینهم
⬇️ادامه در پست بعدی
چون حضرت امام حسن عسکری علیه السلام این سخن را از من شنید گفت: خدا تو را جزای خیر دهد ای عمه. پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم به کنیز خود که بیاور
جامههای مرا تا بروم، حضرت فرمود: ای عمه! امشب نزد ما باش که در این شب متولد میشود فرزند گرامی که حق تعالی به او زنده میگرداند زمین را به علم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت، گفتم: از کی به هم میرسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمی یابم، فرمود که از نرجس به هم میرسد نه از دیگری. پس جستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم، هیچگونه اثری نیافتم، پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت: چون صبح میشود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد و احدی بر حال او مطلع نگردید؛ زیرا که فرعون شکم زنان حامله را میشکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است به حضرت موسی.
و در روایت دیگر این است که حضرت فرمود که حمل ما اوصیای پیغمبران در شکم نمی باشد و در پهلو میباشد و از رحم بیرون نمی آید بلکه از ران مادران فرود میآییم ؛ زیرا که ما نورهای حق تعالی ایم و چرک و نجاست در از ما دور گردانیده است. حکیمه گفت که به نزد نرجس رفتم و این حال را به او گفتم، گفت: ای خاتون! هیچ اثری از حمل در خود مشاهده
نمی نمایم. پس شب در آنجا ماندم و افطار کردم و نزدیک نرجس خوابیدم و در هر ساعت از او خبر میگرفتم و او به حال خود خوابیده بود، هر ساعت حیرتم زیاده میشد و در این شب بیش از شبهای دیگر به نماز و تهجد برخاستم و نماز شب ادا کردم چون به نماز وتر رسیدم نرجس از خواب جست و وضو ساخت و نماز شب را به جای آورد چون نظر کردم صبح کاذب طلوع کرده بود پس نزدیک شد شکی در دلم پدید آید از وعده ای که حضرت فرموده بود ناگاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام از حجره خود صدا زد که شک مکن که وقتش نزدیک رسیده. پس در این وقت در نرجس اضطراب مشاهده کردم پس او را در برگرفتم و نام الهی را بر او خواندم باز حضرت صدا زدند که سوره اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ را بر او بخوان. پس از او پرسیدم که چه حال داری؟ گفت: ظاهر شده است اثر آنچه مولایم فرمود. پس چون شروع کردم به خواندن سوره اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، شنیدم که آن طفل در شکم مادر با من همراهی میکرد در خواندن و بر من سلام کرد، من ترسیدم پس حضرت صدا کرد که تعجب مکن از قدرت حق تعالی که طفلان ما را به حکمت گویا میگرداند و ما را در بزرگی حجت خود ساخته است در زمین. پس چون کلام حضرت امام حسن عسکری علیه السلام تمام شسد نرجس از دیده من غائب شد گویا
پرده ای میان من و او حائل گردید، پس دویدم به سوی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فریادکنان، حضرت فرمود: برگرد ای عمه! که او را در جای خود خواهی دید، چون برگشتم پرده گشوده شد و در نرجش نوری مشاهده کردم که دیده مرا خیره کرد و حضرت صاحب را دیدم که رو به قبله به سجده افتاده به زانوها و انگشتان سبابه را به آسمان بلند کرده ومی گوید:(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ جَدّی رَسُولُ اللّهِ وَ اَنَّ اَبی اَمیرُالمُؤ مِنینَ وَصِیُّ رَسُولُ اللّهِ).
پس یک یک امامان را شمرد تا به خودش رسید فرمود:
(اَللّهُمَّ اَنْجِزْلِی وَعْدی وَ اَتْمِمْ لی اَمْری وَ ثَبِّتْ وِطْاءَتی وَ امْلاِ اَلارْضَ بی عَدْلا وَ قِسْطا) ؛
در روایت دیگری است که ؛
چون حضرت صاحب الا مر متولد شد نوری از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد و مرغان سفید دیدم که از آسمان به زیر میآمدند و بالهای خود را بر سر و روی و بدن آن حضرت میمالیدند و پرواز میکردند پس حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مرا آواز داد که ای عمه فرزند مرا بگیر و به نزد من بیاور چون برگرفتم او را ختنه کرده و ناف بریده
و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع راستش نوشته بود که (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقا) ؛ پس حکیمه گفت که چون آن فرزند سعادتمند را به نزد آن حضرت بردم همین که نظرش بر پدرش افتاد سلام کرد پس حضرت او را گرفت و زبان مبارک بر دو دیده اش مالید و در دهان و هر دو گوشش زبان گردانید و بر کف دست چپ او را نشانید و دست بر سر او مالید و گفت ای فرزند سخن بگو به قدرت الهی، پس صاحب الا مر استعاذه فرموده و گفت:
(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةَ وَ نَجْعَلهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الاَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُون).
۞ کــانــال « هــر روز یــک پــرســش و پــاســخ »
❓ پرسش شماره : ۵۷۵
📝 امیرالمومنین علیه السلام نسبت به کدام دو گروه فرمودند « این دو کمر مرا شکستند ! »
✍ پاسخ ؛
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند
فرمود دو مرد دنیا دار پشت مرا شکستند:
یکی مردی که به زبان بسیار دانا نشان میدهد اما فاسق است و دیگری عابد نادان
دل آن با زبان گویای خود پرده روی فسقش میکشد
و این یک بکارهای ظاهر الصلاح خویش پرده روی جهلش میکشد
از دانشمندان فاسق و عابدان جاهل بپرهیزید هم آنها مردم را از دین بیرون میبرند.
من از پیغمبر شنیدم، میفرمود یا علی هلاکت امت من بدست منافقان تیز زبان دانشمند است.
قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِکٌ هَذَا یَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُکِهِ عَنْ جَهْلِهِ فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ أُولَئِکَ فِتْنَةُ کُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله یَقُولُ یَا عَلِیُّ هَلَاکُ أُمَّتِی عَلَی یَدَیْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَانِ.
📓 خصال باب دوتائی ها حدیث ۱۰۳
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
در این کانال ، هر روز فقط یک سوال و جواب تقدیم میشود که مطالعه آن کمتر از یک دقیقه وقتتان را میگیرد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
۞ کــانــال « هــر روز یــک پــرســش و پــاســخ »