📌 ماجرای رزمنده لبنانی که در کنارچمران شهید دفاع مقدس شد
🔹️ شهید علی عباس در سال ۱۹۶۱ در شهر صور واقع در جنوب لبنان متولد شد و از همان آغاز تاسیس جنبش امل از سوی امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران درآن عضویت پیدا کرد.
◇ وقتی با آغاز جنگ تحمیلی شهید چمران به ایران آمد، تعدادی از فرماندهان جنبش امل نیز او را همراهی می کردند که سرشناس ترین و نزدیک ترین این افراد به او شهید علی عباس بود.
◇ عباس با وجود سن کم، یک فرمانده باهوش بود تا جایی که شهید چمران ماموریت های ویژه را به او می داد.
◇ یکی از مهم ترین ماموریت هایی که به شهید علی عباس داده شد، تلاش برای متوقف کردن تانک های عراقی در اهواز بود؛ اوایل سال ۱۹۸۱ در حالی که تعداد اندکی از رزمندگان وی را همراهمی کردند به سمت یک سد حرکت کرد، در حالی که در محاصره تعداد زیادی از تانک های عراقی قرار گرفته بود با توسل به عملیات بمب گذاری این تانک ها را منهدم و غرق کرد و مانع از پیشروی نیروهای عراقی به سمت اهواز شد.
◇ شهید علی عباس تا آخرین لحظه همراه شهید مصطفی چمران بود تا جایی که در ژوئن ۱۹۸۱ در جبهه سوسنگرد هر دو مجروح شدند و دقایقی بعد علی عباس که ۲۰ سال بیشتر نداشت به شهادت رسید.
🔻 شهید علی عباس در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است:
◇ ما مبارزه علیه رژیم بعث را که نبرد حق علیه ظلم است برگزیدیم و از شما می خواهم علیه کفر و سرکشی متحد شوید و اختلافات داخلی را کنار بگذارید.
◇ شهید علی عباس در بهشت زهرا و در نزدیکی شهید مصطفی چمران به خاک سپرده شد.
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
1️⃣
📌 مادر شهید یوسف داورپناه : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم
🔹 مادر شهید: پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت
◇ کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، گفتند به خمینی توهین کن
یوسف این کار رو نکرد.
◇ به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم.
◇ پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند
◇ گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند
◇ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم
◇ گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم
◇ شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم.
◇ دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر.
◇ فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو.
◇ کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.
🔻 مادران شهدا مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و ولایت ایستادند
🔹️ به راستی ما کجای کار هستیم ؟
#مادر_شهید
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
1️⃣ 📌 مادر شهید یوسف داورپناه : من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم 🔹 مادر شهید: پسرم یوسف بعد از
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2️⃣
📌 خواهرشهید یوسف داورپناه: خوانواده های شهدا میخواهند که مسئولان بیشتر به مردم خدمت کنند
🔹️ خواهر شهید یوسف داورپناه درباره شهادت برادرش می گوید: در آن منطقه ما زمین کشاورزی داشتیم.
◇ برادرم برای کمک به خانواده به مرخصی آمده بود ولی توسط این حزب دموکرات در منطقه سقز کردستان به اسارت گرفته شد و به فجیعترین حالت هم شکنجه دید.
◇ مادرم میگفت: با چاقو بدنش را مجروح کرده و با سیگار او را سوزاندند و به سینه و پاهایش جراحت وارد کرده و در نهایت یوسف را جلوی چشمان مادرم به شهادت رساندند.
◇ مادرم با دست خودش پیکر فرزندش را دفن کرد و سالها بعد که امنیت به منطقه برگشت، مادرم ترجیح داد که پیکر شهید در همان منطقه باقی بماند.
◇ از مردم میخواهم که مانند همیشه صبوری کنند ، مشکلات و کاستیها را تحمل کنند، آن موقع یک نوع جنگ بود اما هم اینک هم در میدان دیگری میجنگیم.
◇ ما خانواده های شهدا هیچ درخواستی از مسئولان نداریم ، ولی از این موقعیت خویش استفاده کنند و به مردم بیشتر خدمت کرده و برای حل مشکلاتشان تلاش کنند، چون به معنای واقعی مردم خوبی داریم.
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
23.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجز آنجا که اهل میدان است،
صحبت از مادر شهیدان است
🩸شعرخوانی ماندگار در حضور رهبرانقلاب درباره حاج قاسم و ابومهدی و حاج عماد
#مادر_قاسم_سلیمانی
#یازهراس♥️
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
2️⃣ 📌 خواهرشهید یوسف داورپناه: خوانواده های شهدا میخواهند که مسئولان بیشتر به مردم خدمت کنند 🔹️ خ
3️⃣
📌 مادر شهید داورپناه قهرمان ملی ماست
🔹️ یک کاربر فضای مجازی درباره مادر یک شهید در توییتی نوشت: «فیروزه شجاعی را میشناسی؟
◇ او مادر شهید یوسف داورپناه است. منافقین سر او را بریدند، شکمش را پاره کردند و جگر یوسف را بیرون کشیدند و بدنش را قطعهقطعه کردند و این مادر را همراه با پیکر شهیدش حبس کردند.
🔻 سلبریتی نیست، نخل طلایی و اسکار هم نگرفت، ولی این زن، قهرمان زندگی ما است.»
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🩸آرزوی شهادت داشته باش
آرزوی شهادت نمیزاره ،
شیطون حریفِ تو بشه ....
#آرزوی_شهادت
#اللهمارزقناتوفيقالشهادةفيسبيلكــــ
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸اینو امام گفته بود؛
کجا رو میدید این سید؟!
◇ حاج حسین یکتا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
3️⃣ 📌 مادر شهید داورپناه قهرمان ملی ماست 🔹️ یک کاربر فضای مجازی درباره مادر یک شهید در توییتی نوش
4️⃣
📌 روایتی دیگر از زبان مادر شهید یوسف داورپناه
🔹️ شهید یوسف داورپناه در پانزدهم تیرماه سال ۱۳۴۴ در شهر کرمان متولد شد.
◇ این شهید بزرگوار در رشته برق فارغالتحصیل شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
◇ شهید داورپناه ، پس از آن که منافقین و گروهکهای ضدانقلاب در غرب کشور اقدام به اغتشاش کردند، داوطلبانه به کردستان رفت و در پیرانشهر با هدف مبارزه با منافقین و ضدانقلاب به جمع گروه ضربت سپاه پاسداران پیوست.
◇ در پنجم شهریورماه سال ۱۳۶۲، زمانی که اعضای حزب دموکرات کینهای سخت از یوسف داشتند، با هجوم به منزل این شهید او را به اسارت گرفتند و پس از شکنجه فراوان، به طرز فجیعی او را به شهادت رساندند و پیکر یوسف را به مادرش برگرداندند.
◇ فیروزه شجاعی، مادر شهید یوسف داورپناه می گوید: او مرتب جبهه میرفت و هر بار هم زخمی برمیگشت.
◇ یکبار که آمدنش طول کشید مادر دلنگران به مقر سپاه رفت و گفت: «خبری از بچهام ندارم. خیلی وقته خانه نیامده است.»
◇ مسئول مقر سپاه گفت: اینکه یوسف در بیمارستان تبریز بستری است.
◇ سراسیمه به آنجا رفتم. یوسف را دیدم که به عصا تکیه داده و به دوستان مجروحش کمک میکند.
◇ او تا مرا را دید گفت: «اینجا چه میکنی؟ برای چه آمدی؟»
◇ منهم به جای پاسخدادن پسر را در آغوش گرفتم و صورتش را بوسهباران کردم.
◇ یوسف خود را کنار کشید و گفت: «مادر خیلی از مجروحانی که اینجا هستند از خانواده خود دورند یا مادر ندارند. این کار را نکن. مبادا دل شکسته شوند.»
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada