📌 وقتی شهید دستغیب دو رکعت نماز یک بسیجی را با هشتاد سال نماز معاوضه کرد
🔹️ در حین عملیات به همراه شهید همدانی برای پی گیری آمبولانس و آوردن مهمات قصد حرکت به سوی قرارگاه را داشتیم.
◇ یک بسیجی مجروح هم با ما همراه شد، رادیوی ماشین صدای اذان پخش میکرد و سپس سردار همدانی از بسیجی سوال می کند نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟ او جواب نمی دهد.
◇ یک مقدار که جلوتر رفتم دیدم خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد و گفت ببخشید داشتم نماز میخواندم، فهمیدیم اهل تهران و بچه نازی آباد است
◇ نگاهی به سر و وضع او انداختم.از لای انگشتان لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می زد. این شد که به او گفتم : صبر می کردی می رسیدیم عقب در پست اورژانس هم زخم ات را می شستیم هم لباس عوض می کردی بعد با فراغ نماز می خواندی.
◇ خیلی مودبانه گفت: معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.
◇ مورد تحسین شهید همدانی قرارگرفت و بالاخره اورا رساندم به اورژانس و سفارش کردم حسابی به او برسند رفتم مقر قرارگاه موقع برگشت رفتم اورژانس تا هم پیگیر ماشین های آمبولانس برای اعزام به خط باشم و هم احوال آن بسیجی رو بپرسم مسئول اورژانس گفت: خون ریزی داخلی کرده بود و شهید شد.
◇ صدایش توی گوشم زنگ می زد که می گفت: معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست، اینجاست که شهید دستغیب(ره) می گفت حاضر است ثواب هشتاد سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 ″شهید اوهانی″ تا اذن دخول #امام_رضا را نگرفت، وارد حرم نشد..
🔹 سال ۶۲ بود که در محضرشان مشرف شدیم محضر آقاجانمام حضرت علی بن موسی الرضا آلاف تحیة و الثناء...
◇ وارد شدیم و جلوی تابلوی اذن دخول ایستادیم، با هم اذن دخول را خواندیم و در کمال ناباوری برگشتند و نرفتند داخل...
◇ توی راه که برمی گشتیم مسجد، (بله اون زمان هتل و ... نمی ماندیم بلکه در مساجد و پایگاه ها اسکان می یافتیم)
◇ گفتم: آقا رحمت چرا نرفتیم داخل حرم؟!
فرمود: عرض می کنم و تمام...
◇ شب، قبل از نماز باز دوباره راهی حرم شدیم و خواندن اذن دخول و دوباره برگشتند، ولی خیلی گرفته بودند.
◇ کم کم عصبانی میشدم
دیگه سؤال نکردم.
◇ صبح حدود ساعت دو و نیم راهی حرم شدیم، ولی یا صاحب الزمان(عج)، وقتی اذن دخول را میخواندند_که شاید نیم ساعت طول کشید_ شانه هایش از شدت گریه به لرزش در آمده بود ، مثل ابر بهاری میبارید.
◇ رفتیم داخل حرم و زیارت و مناجات و نماز و امین الله و ....
حدود ساعت هشت صبح از حرم خارج شدیم, به صرف صبحانه ( املت ) میهمانم کرد و خیلی هم خوشحال بود.
◇ بعد از صبحانه عرض کردم دفعه سوم چرا داخل شدیم و دفعات قبل نه؟
◇ لبخندی زد و فرمود:
گریه از ته دل به هنگام خوندن اذن دخول، یعنی اجازه صادر شد؛ میتونیم وارد بشیم ..
#شهید_رحمتالله_اوهانی
#ادب_و_احترام
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 فرازهای قابل تأملی، از وصیت نامه شهید اوهانی
🔹«ای امّت مسلمان ما را شهیدان کربلای غرب و جنوب کشور #صدا می کنند که برای چه نشستهاید.
◇هان ای ملّت، ما در برابر این شهیدان #مسئولیتی به عهده داریم که باید این مسئولیت به نحو احسن و بطور جدی عمل شود
◇و حتّی اگر بضرر #جان و #مال خودمان تمام شود باید از آن خونهای شهیدان خودمان دفاع نمائیم تا اینکه نگذاریم شرق و غرب برای انقلاب عزیزمان آسیبی رسانند.
◇#هدف و منظور جهاد، آزاد نمودن کربلای معلّی حسین(ع) و به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام و صادر نمودن انقلاب اسلامی برای ملل مسلمان جهان بالاخص ملت عراق می باشد
◇و روزی در جنوب و روزی در غرب کشور در دفاع از #ناموس مسلمانان پاره پاره می گردید و در غرب بریده شدن سرتان و شکنجه های دیگر ملحدان کردستان جان می سپارید یا اسیر می شوید؛
◇راستی به چه می مانید که هنگام ساختن قله های پیروزی سوار بر اسب شهادت این چنین مظلومانه میروید
◇خط سرخ شهادت را ادامه می دهید گویی که از فتح ستاره ها می آیید اما افسوس که اینک در فقدانشان لاله های آتشین جهل پاره و زمین چاکچاک می گردد
◇اکنون که به پیشگاه باری تعالی راه یافتید همواره از او برای ما آرزوی #شهادت طلب نمایید تا شاید ما نیز به #خیل_شهدا بپیوندیم.»
🩸و سرانجام #رحمتالله_اوهانی
در عملیات كربلای۴ بود بر اثر اصابت تركش خمپاره شصت در منطقه شلمچه، در تاریخ ۵ دی ۱۳۶۵، به آرزوی قلبی خود که شهادت بود رسید و پیکرمطهرش در روستای زنوز مرند به خاك سپرده شد.
#شهیدرحمتاللهاوهانیزنوز
#فرماندهمحورعملیاتیلشکر۳۱عاشورا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 «فتح الفتوح انقلاب»
◇ شما خـیال میکنید
همتها و خرازیها
چگونه بودند؟
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 کوتاه ترین سخنرانی
🔹 «بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَیٰ
والسلام علیکم
شهیدرحمت الله اوهانی..»
🩸شهید رحمتالله اوهانی زنوز در سال ۱۳۳۵ در مرند به دنیا آمد. برادر او، #شهید_نعمتالله_اوهانیزنوز نیز در۱۰ آبان ماه سال ۱۳۳۹ دیده به جهان گشود.
◇ عمليات مسلم بن عقيل،( اين زمانی است كه برادرش از اسـارت حزب دمكرات آزاد می گردد.) هر دو برادر به اتفاق هم در عمليات شركت می كنند ، و نعمت الله در همین عملیات، ۱۴ مهر ماه سال ۱۳۶۱ در جبهه سومار به شهـادت می رسد. با شهادت برادر، رحمت الله می گويد:
◇ «الحمدلله نعمت ، به آرزوی ديرينهاش كه همانا شهادت در راه خدا بود رسيد ، چون خودش گفته بود كه من نبايد در دست اشرار حزب دمكرات بميرم.»
◇ شهید رحمتالله اوهانی، فرمانده محور عملیاتی لشکر مکانیزه ۳۱ عاشورا بود که در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۴ و در منطقه خرمشهر(شلمچه) به شهادت رسید. از او یک فرزند دختر با نام «وحیده» به یادگار مانده است.
✍ فرازی از وصیت نامه شهید
◇ به نام او که همه چیزم از اوست، سلام بر تو ای روح خدا و سلام بر شما عزیزانی که درس شهادت را در دانشگاه کربلا آموختید و بی پروا چون کبوترهای آزادی از دشت های خون و آتش با فریاد الله اکبر به سوی معشوق پر کشیدید.
◇ وصیت بنده فقط این جمله زیرمی باشد، تنها آرزویم این است که درموقع ظهور امام زمان در رکاب وی با دشمنان و کفار بجنگم به این مسئله خودم، امیدوار هستم.
#شهید_رحمتالله_اوهانی
#فرماندهمحورعملیاتیلشکر۳۱عاشورا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada