صبحانه ای با شهدا
📌 ماجرای خودرویی که شهید شیروانیان برای خانواده فرستاد 🔹️ بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خرد
📌 اشکی از شهید که شبیه باران بود
🔹️ یکبار وقتی وارد هیئت فدائیان حسین (ع) شدیم بچهها که میدانستند ایشان از مدافعان حرم است از او خواستند تا ازحضرت زینب(س) و مدافعان حرم بگوید.
🔹️ وقت برگشت سوار موتور شدیم و گفتم برای منهم بگو و او شروع کرد به حرف زدن. یک لحظه احساس کردم دارد باران میآید. قطرههای آب میپاشید روی صورتم. وقتی پیاده شدیم از چشمهای قرمزش فهمیدم باران نبود، اشکهای او بود که توی آن سرما برمیگشت روی صورت من.
🔹️گفت: «مرتبه قبل که به سوریه رفتم، به سخن شهید زاداکبر پی بردم. وی میگفت: کسی که اینجا شهید شود یک تیر و ۱۴ نشان است.
◇ در ادامه گفت: اگر عنایت چهارده معصوم و غیرتالله، مدافع حرم عمه جانشان زینب (س) نبودند، تکفیریها حرم حضرت زینب (س) را با خاک یکسان میکردند»
◇ گفتم: «چه دستاوردی برای ما دارد؟»
◇ گفت: «کسی که آنجا شهید بشود، چهارده معصوم به استقبال وی میآیند. اگر شما راضی نباشی من شهید نمیشوم، اما اگر تو راضی بشوی، من لایق شهادت میشوم و قول میدهم نام شما را نیز نزد چهارده معصوم بیاورم.»
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_ابولفضل_شیروانیان
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی که برای رفتن به جبهه اعتصاب غذا کرد
🔹️ پدر شهید عباس علومی در احوالات پسر شهیدش می گوید :عباس از اوایل تشکیل بسیج عضو فعال پایگاه حزبالله بود و در کارهای فرهنگی و تبلیغاتی بسیج استعداد زیادی داشت که اثرهای مفید او باقی است.
◇ وقتی خبر قبول شدنش را شنیدم ، خیلی خوشحال شدم. گفتم عباس! حالا که دانشگاه قبول شدهای، دیگر به درسهایت برس.
◇ گفت بابا! تا زمانی که جنگ هست، دانشگاه جبهه واجبتر است.
◇ برای رفتن به جبهه و جلب رضایت من چند روز اعتصاب غذا کرده بود، اما من طاقت نیاوردم و یکی از همان شبها سر شام گفتم خانم! صدایش کن، کارش دارم.
◇ پیشم آمد. گفتم خیلی دوست داری بروی جبهه؟
◇ گفت بله، باباجان.
◇ گفتم پس برو آن کاغذ را بیاور برایت امضا کنم. با خوشحالی رضایتنامه را آورد و من زیرش را امضا کردم.
◇ کنارم نشست و غذا خورد. فردای آن روز از آن برگه چند تا کپی گرفت. وقتی علتش را که پرسیدم.
◇ گفت از این به بعد هر وقت خواستم بروم جبهه، دیگر مشکل ندارم.
◇ رویش را بوسیدم و به خداسپردم و چند وقت بعد خبر شهادت عباس را آوردند.
#شهید_دانشجو
#شهید_عباس_علومی
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 دنیا را از نگاه شهید رسول خلیلی ببینیم
🔹️ شهید خلیلی همیشه به دوستان و رفقایش می گفت : این دنیا با تمام زیبایی ها و انسانهای خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن!
◇ تمامی ما باید برویم و راه این است ، دیر یا زود فرقی نمی کند اما
چه بهتر که زیبا برویم ...
🔹️ شهید محمدحسن خلیلی معروف به «رسول»، هنوز بیست و هفت سالش تمام نشده بود که در روز ۲۷ آبان سال ۹۲ خبر شهادتش را از جبهه سوریه آوردند.
◇ رسول متولد ۱۳٦۵ بود. پدرش رمضانعلی خلیلی، خود از جانبازان دوران دفاع مقدس است.
🔹️ شهید خلیلی در بخشی از وصیت نامه اش خطاب به پدر و مادرش مینویسد : برایم گریه نکنید ، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان اباعبدالله الحسین (ع) باید باشد .
◇ اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.
#رفیق_آسمانی
#شهید_رسول_خلیلی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 راز سنگ مزار سجاد و ارادت به حضرت زینب(س)
🔹️ سجاد قبل شهادت خود همیشه میگفت: آرزومه روی سنگ قبرم هک شه :
(تو که از خاک مزارم گذری نوحه بگو
،نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم)
و سرانجام به آرزویش رسید...
#سجاد_عفتی
#شهید_مدافع_حرم
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 تصویری ازحضور حاج قاسم و ابومهدی در سیل خوزستان
🔹️ تصویری بسیار زیبا از حضور حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس از شهدای جبهه مقاومت در سیل خوزستان
#حاج_قاسم
#ابو_مهدی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 « یادش بخیر قدیما
حال و هوایی داشتیم
تو کوچه های این شهر
چه جوونایی داشتیم...»
🎙با نوای
مهدی مختاری
🌷 یاد باد آن روزگاران یاد باد.
#جوانان
#دفاع_مقدس
#علیاکبرهای_خمینی
#مردان_بی_ادعا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 #ڪلام_شهید:
🔹 میگفت:
معنی ایمان را
باید در سختیها دریافت
و من مفهوم زندگی را
در دفاع از #اسلام فهمیدم ...
#شهید_اسماعیل_دقایقی
#فرمانده
#تیپ_9_بدر
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 وقتی شهید مهدوی گفت: امام را نمیشود تنها گذاشت
🔹️ نادر تازه از عملیات برگشته بود و در جمع رفقا گفت: داریم بزرگترین کاروان دریایی را از بندر امام تا فاو میبریم. آمدهام تا چند قبضه ضدهوایی بگیرم تا روی یدک کشهایمان بگذاریم.
◇ هواپیماهای دشمن دائم در حال شکار کاروانهای دریایی ما هستند. سیصد بار تاکنون به کاروان ما حمله کردهاند.
◇ تا امروز سه تا از هواپیماهای عراقی را که قصد یورش به کاروان ما را داشتهاند، انداختهایم.
◇ نادر میگفت که هواپیماهای دشمن برخی از کاروانها را در راه و در همان دریا، بمباران و نابود میکنند. آرام و قرار نداشت.
🔹️ نادر تا تابستان سال ۶۵ در خط فاو ماند و مشغول تدارکات بود. چندی بعد برای مرخصی به خانه برگشت.
◇ آنقدر در آفتاب کار کرده بود که پوست شانهاش رفته بود. روی کمرش نمیتوانست بخوابد.
◇ سرخی گوشت کمرش را هرگز از یاد نمیبرم. از دیدن حال و روزش گریهام گرفت.
◇ گفتم: چرا اینهمه روی خودت فشار میآوری؟
◇ نگاه معصومانهای به من کرد و گفت: تکلیف است. امام را نمیشود تنها گذاشت.
◇ به نقل از برادر شهید در کتاب بار دیگر ، نادر
#شهید_نادر_مهدوی
#دفاع_مقدس
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
ِ
📌 راه روشن در جنگ نرم از کلام شهید نصر
🔹️ شهید مدافع حرم مسلم نصر با تشریح شرایط در خصوص راهکار غلبه در فضای غبارآلود می گوید: در ایڹ مقطع زمانے ڪہ همہ استڪبار و گردڹ ڪشاڹ ستمگر ڪمر بہ همٺ ٺضعیف و ٺسلیم ساخٺڹ انقلاب و نظام اسلامے با تمامے شیوههاے فرهنگے، جنگ نرݥ و تسخیر کردڹ فکر و ذهن جوان ما دارند.
◇ همگي ما باید در فتنہ ها از مسیر حق منحرف نشویم و چشم بہ چراغباڹ و روشناے راه ایڹ مسیر، مقام عظماے ولایٺ داشتہ باشیم .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_مسلم_نصر
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 مناجات بسیار زیبا از شهید نوری
🔹️ شهید مدافع حرم بابک نوری در بخش های از وصیت نامه اش می گوید:خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی به قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه ؟
◇ خدایا گناههای من را ببخش ، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر .
◇ خدایا تا وقتی که راهم راه حق هست مرا بمیران.
◇ خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم.
#شهید_بابک_نوری
#شهید_مدافع_حرم
🔹️ صبحانهای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 دشمن امروز به مرزهای اعتقادی و ایمانی ما حمله می کند
🔹️ شهید کوچک زاده در معرفی جنگ امروزی و رفتار های دشمن می گوید: باور کنید که جنگ است و جنگ امروز بسی سخت تر از دوران هشت سال دفاع مقدس است .
◇ دشمن با تمام قوا از زمین و آسمان در حال حمله به مرزهای اعتقادی و ایمانی ماست .
#حرکتی_کنید ...
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حامد_کوچک_زاده
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
🔹 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
◇ من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی #خدائیه برسیم.
◇ اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!»
📚 برگرفته از کتاب خداحافظ سالار خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار #شهید_حسین_همدانی
📖 ص ۲۶۰
#شهید_حسین_همدانی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این پرچم افتادنی نیست، صاحب دارد.
🔹 یادمان باشد که اگر کشتی انقلاب از طوفان حوادث و فتنه ها عبور میکند، وقتی همه در خواب هستند،
«یک ناخدا بیدار است...»
#صاحب_انقلابوکشور
#لبیک_یامهدی_عج
#لبیک_یاخامنه_ای
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 دو تصویر متفاوت از فرزندشهید در کنار پدر/ یکی لبخند و دیگری اشک
🔹️📸 اشکهای فرزند شهید اغتشاشات سلمان امیر احمدی در مراسم تشییع پیکر پدر
#مدافعامنیت
#شهیدسلمانامیراحمدی
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی که با موشک آمریکایی ها در خلیج فارس تکه تکه شد
🔹️سردار شهید غلامحسین توسلی معروف به مروارید خلیج فارس در شامگاه روز ۱۶ مهر ۱۳۶۶ كه به عنوان مسئول موتوری ناوچة طارق و به فرماندهي سردار شهيد نادر مهدوي در عمليات مقابله به مثل با متجاوزان آمريكايي شركت كرده بود.
◇ پس از حدود پانزده دقيقه نبرد جانانه، هدف اصابت موشک شلیک شده از بالگردهاي آمريكايي قرار گرفت و جسم پاك و مطهرش به ابديت دريا پيوست و روح بيقرار و متلاطمش در جوار قرب الهي آرام گرفت.
◇ در جريان تشييع جنازة سردار شهيد نادر مهدوي، لباس پاسداري شهيد توسلي به عنوان يادگار جسمِ به ابديتپيوستهاش در مزاري نمادين، به صدف خاك سپرده شد.
🔹️ قسمتی از وصیتنامه شهید:
حال، با ياد خدا به جبهه ميروم، نه براي انتقام، بلكه براي احياءِ راه دينم و براي تداوم بخشيدن به انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره)
◇ هر تيري كه به قلب دشمن رها ميسازم، به خاطر خداست نه از روي خشم؛ و اين راه را من با آگاهي برگزيدم؛ من اين راه را انتخاب كردهام.
◇ منــتظر من نباشيد، چون نرفتهام كه زنده برگردم. رفتهام با كفر مبارزه كنم و بكشم يا در راه خدا كشته شوم.
#مروارید_خلیج_فارس
#شهید_غلامحسین_توسلی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 ماجرای رزمندهای که خدا را غافلگیر کرد و به خط مقدم رفت
#طنزولبخندرزمنده
🔹️ موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم.
◇ اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!»
◇ عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!»
◇ وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: «ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود.
◇ عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید.
◇ همه فکر میکردند که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه فرمانده را رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت.
◇ اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو.
فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»
◇ عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!»
◇ فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟»
◇ عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»
◇ فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند.
◇ یک هو فرمانده ترکید و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم خط مقدم»
◇ عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!»
◇ بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان که همیشه بدهکارش هستیم صلوات!»
#دفاع_مقدس
#خط_مقدم
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 یک روز در آغوش پدر با لبخند و یک روز در آغوش مادر با غم
🔹️ عکس اول: موقع اعزام ، دوقلوها به گریه افتادند ، هاشم برگشت و بغلشان کرد و هر سه خندیدند ، دیدم صحنه زیبایی است و گفتم بایست تا یک عکس بگیرم و این عکس ، یادگار ماند برای روزهای بی پدریشان
🔹️ عکس دوم: بچه ها خیلی گریه و بی قراری میکردند و آوردم بر سر مزار هاشم و آرام شدند، گویا هاشم دارد باز به آنها لبخند میزند.
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
#مدافع_حرم
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada