eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
2 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 تصویری ازحضور حاج قاسم و ابومهدی در سیل خوزستان 🔹️ تصویری بسیار زیبا از حضور حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس از شهدای جبهه مقاومت در سیل خوزستان 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 « یادش بخیر قدیما حال و هوایی داشتیم تو کوچه های این شهر چه جوونایی داشتیم...» 🎙با نوای مهدی مختاری 🌷 یاد باد آن روزگاران یاد باد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 : 🔹 می‌گفت: معنی ایمان را باید در سختی‌ها دریافت و من مفهوم زندگی را در دفاع از فهمیدم ... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 وقتی شهید مهدوی گفت: امام را نمی‌شود تنها گذاشت 🔹️ نادر تازه از عملیات برگشته بود و در جمع رفقا گفت: داریم بزرگترین کاروان دریایی را از بندر امام تا فاو میبریم. آمده‌ام تا چند قبضه ضدهوایی بگیرم تا روی یدک کشهایمان بگذاریم. ◇ هواپیماهای دشمن دائم در حال شکار کاروان‌های دریایی ما هستند. سیصد بار تاکنون به کاروان ما حمله کرده‌اند. ◇ تا امروز سه تا از هواپیماهای عراقی را که قصد یورش به کاروان ما را داشته‌اند، انداخته‌ایم. ◇ نادر می‌گفت که هواپیماهای دشمن برخی از کاروان‌ها را در راه و در همان دریا، بمباران و نابود می‌کنند. آرام و قرار نداشت. 🔹️ نادر تا تابستان سال ۶۵ در خط فاو ماند و مشغول تدارکات بود. چندی بعد برای مرخصی به خانه برگشت. ◇ آن‌قدر در آفتاب کار کرده بود که پوست شانه‌اش رفته بود. روی کمرش نمی‌توانست بخوابد. ◇ سرخی گوشت کمرش را هرگز از یاد نمیبرم. از دیدن حال و روزش گریه‌ام گرفت. ◇ گفتم: چرا این‌همه روی خودت فشار می‌آوری؟ ◇ نگاه معصومانه‌ای به من کرد و گفت: تکلیف است. امام را نمی‌شود تنها گذاشت. ◇ به نقل از برادر شهید در کتاب بار دیگر ، نادر 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada ِ
📌 راه روشن در جنگ نرم از کلام شهید نصر 🔹️ شهید مدافع حرم مسلم نصر با تشریح شرایط در خصوص راهکار غلبه در فضای غبارآلود می گوید: در ایڹ مقطع زمانے ڪہ همہ استڪبار و گردڹ‌‌ ڪشاڹ‌ ستمگر ڪمر بہ همٺ ٺضعیف و ٺسلیم ساخٺڹ انقلاب و نظام اسلامے با تمامے شیوه‌هاے فرهنگے، جنگ نرݥ و تسخیر کردڹ فکر و ذهن جوان ما دارند. ◇ همگي ما باید در فتنہ ها از مسیر حق منحرف نشویم و چشم بہ چراغ‌باڹ و روشناے راه ایڹ مسیر، مقام عظماے ولایٺ داشتہ باشیم . 🔹️ صبحانه ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 مناجات بسیار زیبا از شهید نوری 🔹️ شهید مدافع حرم بابک نوری در بخش های از وصیت نامه اش می گوید:خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آن‌ها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی به ‌قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمی‌دانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه ؟ ◇ خدایا گناه‌های من را ببخش ، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتی‌که مرا نبخشیدی از این دنیا مبر . ◇ خدایا تا وقتی ‌که راهم راه حق هست مرا بمیران. ◇ خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم. 🔹️ صبحانه‌ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 دشمن امروز به مرزهای اعتقادی و ایمانی ما حمله می کند 🔹️ شهید کوچک زاده در معرفی جنگ امروزی و رفتار های دشمن می گوید: باور کنید که جنگ است و جنگ امروز بسی سخت تر از دوران هشت سال دفاع مقدس است . ◇ دشمن با تمام قوا از زمین و آسمان در حال حمله به مرزهای اعتقادی و ایمانی ماست . ... 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! 🔹 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. ◇ من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی برسیم. ◇ اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» 📚 برگرفته از کتاب خداحافظ سالار خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار 📖 ص ۲۶۰ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این پرچم افتادنی نیست، صاحب دارد. 🔹 یادمان باشد که اگر کشتی انقلاب از طوفان حوادث و فتنه ها عبور می‌کند، وقتی همه در خواب هستند، «یک ناخدا بیدار است...» 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 دو تصویر متفاوت از فرزندشهید در کنار پدر/ یکی لبخند و دیگری اشک 🔹️📸 اشک‌های فرزند شهید اغتشاشات سلمان امیر احمدی در مراسم تشییع پیکر پدر 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی که با موشک آمریکایی ها در خلیج فارس تکه تکه شد 🔹️سردار شهید غلامحسین توسلی معروف به مروارید خلیج فارس در شامگاه روز ۱۶ مهر ۱۳۶۶ كه به عنوان مسئول موتوری ناوچة طارق و به فرماندهي سردار شهيد نادر مهدوي در عمليات مقابله به مثل با متجاوزان آمريكايي شركت كرده بود. ◇ پس از حدود پانزده دقيقه نبرد جانانه، هدف اصابت موشک شلیک شده از بالگردهاي آمريكايي قرار گرفت و جسم پاك و مطهرش به ابديت دريا پيوست و روح بيقرار و متلاطمش در جوار قرب الهي آرام گرفت. ◇ در جريان تشييع جنازة سردار شهيد نادر مهدوي، لباس پاسداري شهيد توسلي به عنوان يادگار جسمِ به ابديت‌پيوسته‌اش در مزاري نمادين، به صدف خاك سپرده شد. 🔹️ قسمتی از وصیتنامه شهید: حال، با ياد خدا به جبهه مي‌روم، نه براي انتقام، بلكه براي احياءِ راه دينم و براي تداوم بخشيدن به انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) ◇ هر تيري كه به قلب دشمن رها مي‌سازم، به خاطر خداست نه از روي خشم؛ و اين راه را من با آگاهي برگزيدم؛ من اين راه را انتخاب كرده‌ام. ◇ منــتظر من نباشيد، چون نرفته‌ام كه زنده برگردم. رفته‌ام با كفر مبارزه كنم و بكشم يا در راه خدا كشته شوم. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 ماجرای رزمنده‌ای که خدا را غافلگیر کرد و به خط مقدم رفت 🔹️ موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. ◇ اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» ◇ عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!» ◇ وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: «ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. ◇ عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. ◇ همه فکر می‌کردند که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه فرمانده را رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. ◇ اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو. فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟» ◇ عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» ◇ فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» ◇ عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!» ◇ فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند. ◇ یک هو فرمانده ترکید و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم خط مقدم» ◇ عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!» ◇ بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان که همیشه بدهکارش هستیم صلوات!» 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 یک روز در آغوش پدر با لبخند و یک روز در آغوش مادر با غم 🔹️ عکس اول: موقع اعزام ، دوقلوها به گریه افتادند ، هاشم برگشت و بغلشان کرد و هر سه خندیدند ، دیدم صحنه زیبایی است و گفتم بایست تا یک عکس بگیرم و این عکس ، یادگار ماند برای روزهای بی پدریشان 🔹️ عکس دوم: بچه ها خیلی گریه و بی قراری می‌کردند و آوردم بر سر مزار هاشم و آرام شدند، گویا هاشم دارد باز به آنها لبخند می‌زند. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 روزی که فهمیدیم داعش برای ایران آمده است 🔹️ داعش از سوریه و عراق شروع کرد تا به ایران برسد که فرزندان انقلاب جلویش را گرفتند و مورد شماتت بودند که چرا مدافعان حرم باید برای جنگ در عراق و سوریه حاضر باشند تا اینکه عناصر داعش برای حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی و حرم مطهر امام خمینی(ره) آمدند. ◇ شاعر به خوبی سرود که: از خواب پرید کشورِ من اما معنای مدافع حرم را فهمید ◇ آرامش امروز را به راحتی به دست نیاورده ایم و باید قدرش را بدانیم و بدانیم که داعش همان داعش است و اینبار فقط لباس خود را عوض کرده است. ◇ این روزها آنهایی که بنای داعش را گذاشتند با بهره گیری همه امکانات و تکنولوژی ها داعشی دیگر را در قامت دوست جوانان و دلسوز مردم به بهانه آزادی برای زنان به میدان فرستاده است . ◇ باید هوشیار باشیم ◇ مسئولین هم باید بدانند که رفع مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم حرکت در مسیر شهدا و یکی از مهمترین ابزار های مبارزه با این نوع داعش است. 🔹️ صبحانه‌ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada ِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 تصاویر منتشر نشده‌ای از دیدار حاج‌قاسم با جوانان 🔹شهید سلیمانی: باید همه‌ی کسانی‌که به‌عنوان نخبه‌های فرهنگی در جامعه‌ی ما مطرح هستند و صدها هزار و میلیون‌ها نوجوان و جوان ما در دامان آنها تربیت می‌شوند. ◇ باید بذر ایثار و فداکاری را در دل آنها بکارند تا فردای این ملت یک حاصل ارزشمندی داشته باشد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهیدی که خواسته های دنیایی را دور زد 🔹شهید مهدی دشتدار، شهیدی که آخرین نامه همسرش را نخواند تا دلش در میدان نبرد نلرزد. 🔹️ صبحانه‌ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 شهادت در برف و الهام به مادر شهید 🔹️ مادر شهيد «محمدعلي اصلانی» : «محمدعلی» چون تنها پسرم بود بعد از مرگ پدرش کفیل من و از سربازی معاف شد اما در دلش شوق جبهه رفتن بود. من به او می گفتم: مادرجان! من به جز تو كسي را ندارم  پيش من بمان  و به جبهه نرو ،  تا اينكه يك روز  محمد علی رضایت گرفت و رفت 🔹️ محمد علی در چند مرحله اعزام شد و به جبهه رفت و سرانجام در یکی از شبهای سرد و برفی دیماه خبر شهادتش را آوردند. روزي كه به شهادت رسيد انگار به من الهام شده بود، برف مي آمد و خيلي هوا سرد بود. من و دخترم در خانه بودیم. دردی به جانم نشست و به دخترم گفتم: نمي دانم انگار يك چيز به کمر من خورده و خيلي درد مي كند. و به یاد محمد علی گریه میکردم و خوابم برد و در خواب دیدم گلوله ای به پشت محمد علی اصابت و روی برف افتاده و به شهادت مي رسد. آن شب انگار من هم  گلوله خورده بودم و چنین احساسی داشتم. 🔹️ صبح آمدند وگفتند: پسرت به شهادت رسيده است وچند روز بعد پیکرش را آوردند. 🔹️ به راستی چگونه پاسخ این "مادران شهدا" را که این چنین تنها سرپناه وامید خود را فداکردند را خواهیم داد. 🔹️ صبحانه‌ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada