فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این پرچم افتادنی نیست، صاحب دارد.
🔹 یادمان باشد که اگر کشتی انقلاب از طوفان حوادث و فتنه ها عبور میکند، وقتی همه در خواب هستند،
«یک ناخدا بیدار است...»
#صاحب_انقلابوکشور
#لبیک_یامهدی_عج
#لبیک_یاخامنه_ای
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 دو تصویر متفاوت از فرزندشهید در کنار پدر/ یکی لبخند و دیگری اشک
🔹️📸 اشکهای فرزند شهید اغتشاشات سلمان امیر احمدی در مراسم تشییع پیکر پدر
#مدافعامنیت
#شهیدسلمانامیراحمدی
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی که با موشک آمریکایی ها در خلیج فارس تکه تکه شد
🔹️سردار شهید غلامحسین توسلی معروف به مروارید خلیج فارس در شامگاه روز ۱۶ مهر ۱۳۶۶ كه به عنوان مسئول موتوری ناوچة طارق و به فرماندهي سردار شهيد نادر مهدوي در عمليات مقابله به مثل با متجاوزان آمريكايي شركت كرده بود.
◇ پس از حدود پانزده دقيقه نبرد جانانه، هدف اصابت موشک شلیک شده از بالگردهاي آمريكايي قرار گرفت و جسم پاك و مطهرش به ابديت دريا پيوست و روح بيقرار و متلاطمش در جوار قرب الهي آرام گرفت.
◇ در جريان تشييع جنازة سردار شهيد نادر مهدوي، لباس پاسداري شهيد توسلي به عنوان يادگار جسمِ به ابديتپيوستهاش در مزاري نمادين، به صدف خاك سپرده شد.
🔹️ قسمتی از وصیتنامه شهید:
حال، با ياد خدا به جبهه ميروم، نه براي انتقام، بلكه براي احياءِ راه دينم و براي تداوم بخشيدن به انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره)
◇ هر تيري كه به قلب دشمن رها ميسازم، به خاطر خداست نه از روي خشم؛ و اين راه را من با آگاهي برگزيدم؛ من اين راه را انتخاب كردهام.
◇ منــتظر من نباشيد، چون نرفتهام كه زنده برگردم. رفتهام با كفر مبارزه كنم و بكشم يا در راه خدا كشته شوم.
#مروارید_خلیج_فارس
#شهید_غلامحسین_توسلی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 ماجرای رزمندهای که خدا را غافلگیر کرد و به خط مقدم رفت
#طنزولبخندرزمنده
🔹️ موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم.
◇ اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!»
◇ عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!»
◇ وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: «ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود.
◇ عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید.
◇ همه فکر میکردند که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه فرمانده را رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت.
◇ اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو.
فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»
◇ عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!»
◇ فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟»
◇ عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»
◇ فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند.
◇ یک هو فرمانده ترکید و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم خط مقدم»
◇ عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!»
◇ بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان که همیشه بدهکارش هستیم صلوات!»
#دفاع_مقدس
#خط_مقدم
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 یک روز در آغوش پدر با لبخند و یک روز در آغوش مادر با غم
🔹️ عکس اول: موقع اعزام ، دوقلوها به گریه افتادند ، هاشم برگشت و بغلشان کرد و هر سه خندیدند ، دیدم صحنه زیبایی است و گفتم بایست تا یک عکس بگیرم و این عکس ، یادگار ماند برای روزهای بی پدریشان
🔹️ عکس دوم: بچه ها خیلی گریه و بی قراری میکردند و آوردم بر سر مزار هاشم و آرام شدند، گویا هاشم دارد باز به آنها لبخند میزند.
#شهید_هاشم_دهقانی_نیا
#مدافع_حرم
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 روزی که فهمیدیم داعش برای ایران آمده است
🔹️ داعش از سوریه و عراق شروع کرد تا به ایران برسد که فرزندان انقلاب جلویش را گرفتند و مورد شماتت بودند که چرا مدافعان حرم باید برای جنگ در عراق و سوریه حاضر باشند تا اینکه عناصر داعش برای حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی و حرم مطهر امام خمینی(ره) آمدند.
◇ شاعر به خوبی سرود که:
از خواب پرید کشورِ من اما
معنای مدافع حرم را فهمید
◇ آرامش امروز را به راحتی به دست نیاورده ایم و باید قدرش را بدانیم و بدانیم که داعش همان داعش است و اینبار فقط لباس خود را عوض کرده است.
◇ این روزها آنهایی که بنای داعش را گذاشتند با بهره گیری همه امکانات و تکنولوژی ها داعشی دیگر را در قامت دوست جوانان و دلسوز مردم به بهانه آزادی برای زنان به میدان فرستاده است .
◇ باید هوشیار باشیم
◇ مسئولین هم باید بدانند که رفع مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم حرکت در مسیر شهدا و یکی از مهمترین ابزار های مبارزه با این نوع داعش است.
#مدافع_حرم
#آرامش_وطن
🔹️ صبحانهای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
ِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 تصاویر منتشر نشدهای از دیدار حاجقاسم با جوانان
🔹شهید سلیمانی: باید همهی کسانیکه بهعنوان نخبههای فرهنگی در جامعهی ما مطرح هستند و صدها هزار و میلیونها نوجوان و جوان ما در دامان آنها تربیت میشوند.
◇ باید بذر ایثار و فداکاری را در دل آنها بکارند تا فردای این ملت یک حاصل ارزشمندی داشته باشد.
#حاج_قاسم
#جوانان
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهیدی که خواسته های دنیایی را دور زد
🔹شهید مهدی دشتدار، شهیدی که آخرین نامه همسرش را نخواند تا دلش در میدان نبرد نلرزد.
#شهید_مهدی_دشتدار
#دفاع_مقدس
🔹️ صبحانهای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهادت در برف و الهام به مادر شهید
🔹️ مادر شهيد «محمدعلي اصلانی» : «محمدعلی» چون تنها پسرم بود بعد از مرگ پدرش کفیل من و از سربازی معاف شد اما در دلش شوق جبهه رفتن بود.
من به او می گفتم: مادرجان! من به جز تو كسي را ندارم پيش من بمان و به جبهه نرو ، تا اينكه يك روز محمد علی رضایت گرفت و رفت
🔹️ محمد علی در چند مرحله اعزام شد و به جبهه رفت و سرانجام در یکی از شبهای سرد و برفی دیماه خبر شهادتش را آوردند.
روزي كه به شهادت رسيد انگار به من الهام شده بود، برف مي آمد و خيلي هوا سرد بود.
من و دخترم در خانه بودیم. دردی به جانم نشست و به دخترم گفتم: نمي دانم انگار يك چيز به کمر من خورده و خيلي درد مي كند. و به یاد محمد علی گریه میکردم و خوابم برد و در خواب دیدم گلوله ای به پشت محمد علی اصابت و روی برف افتاده و به شهادت مي رسد. آن شب انگار من هم گلوله خورده بودم و چنین احساسی داشتم.
🔹️ صبح آمدند وگفتند: پسرت به شهادت رسيده است وچند روز بعد پیکرش را آوردند.
🔹️ به راستی چگونه پاسخ این "مادران شهدا" را که این چنین تنها سرپناه وامید خود را فداکردند را خواهیم داد.
#دفاع_مقدس
#شهادت_در_برف
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 صحبت های تکان دهنده فرزند شهید امنیت
🔹️پسر شهید سلمان امیراحمدی: بابام برای رهبر و ایران و دین شهید شده.
◇ کسی نیست انتقامش رو بگیره ...
#شهید_سلمان_امیر_احمدی
#شهید_مدافع_امنیت
🔹️ صبحانهای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 استقبال شهدا با گل و پرچم از سید مجتبی علمدار
🔹️ فرزندی شهیدی روایت می کند که خواب دیدم: «در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود.
◇ وقتی به جلوی امامزاده رسیدم. با تعجب تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم.
◇ هر رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود.
◇ بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید.»
◇ پدر گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.»
◇ با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!»
◇ گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. ما آمدیم اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.»
◇ این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید.
◇ گفت سید موقع غروب آسمانی شد.
📚برگرفته از کتاب علمدار،
#سید_مجتبی_علمدار
#جانبازشهید
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 زنان سرزمین ایران را احترام می کنیم
🔹️ در این نماهنگ کوتاه شکوه زن ایرانی به تصویر کشیده شده است.
◇ زنی که قهرمان است و روی سکوی جهانی میرود، زنی که با افتخار نقش یک همسر و مادر شهید را بازی میکند و زنی که جگر گوشه اش را به میدان شهادت میفرستد.
◇ اینها و همه این موارد، شکوه یک زن ایرانی است که امام خمینی(ره) تاکید دارد از دامن زن مرد به معراج میرود.
#برای_ایران
#مادران_شهدا
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 «سلام فرمانده» در جشن باشکوه میلاد رسول اکرم(ص) در میدان ولیعصر
#سلام_فرمانده
#سلامبرمحمد
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی ۱۸ ساله تهرانی، ۴۲ پیش گفت: ما در میدان مبارزه هستیم تا مسئولین به اسلام خدمت کنند
🔹️ شهید دانش آموز منوچهر کسبکار حاجی آقا که به عنوان نیروی بسیجی از کلاس مدرسه به مناطق عملیاتی رفت در وصیت نامه اش خود را دلباخته حضرت حق و عاشق شهادت معرفی و می گوید:
◇ ازخداوند می خواهم مرا جزو غلامان درگاهش بپذيرد؛ خدايی كه بهترين و نزديكترين راه را برای رسانيدن من به خودش برايم نمايان ساخت، و هر چه را كه در دنيا هست وسيله برايم قرار داد تا من بهتر بتوانم به سوی خودش گام بردارم
◇ شكر می كنم خدايی را كه مرا دلباخته دنيای فانی نكرد تا به آتش دوزخ دچار نشوم
◇ خواهران وبرادران، اين حقيقتي است كه همه ما دير يا زود بايد برويم، ولي وسيله رفتنها فرق می كند، پس بگذاريد آدمی بهترين وسيله را كه شهادت می باشد انتخاب كند و به لقاءالله بپيوندد
🔸️ دوست دارم در ميادين نبرد كشته شوم، مانند شهدای كربلا. ميخواهم مانند شهدا با همين لباس رزم به خاكم سپاريد و همه بدانند من پاسدار اسلام بودم و به خاطر اسلام شهيد شدم
◇ آری من در جبهه جنگ می رزمم تا امامم، تا مجلس شوراي اسلامي، تا دولتم و ملتم بتوانند برای اسلام خدمت كنند
🔻 شهید منوچهر کسبکار حاجیآقا در ۳۰ مرداد ۱۳۴۳ درتهران متولدو بارها به عنوان بسیجی در جبهه حاضر و سرانجام در ۱۸ دی ۱۳۶۱ در فکه به شهادت رسید و مزار او در قطعه ۵۰ بهشت زهرا واقع است
#شهید_منوچهر_كسبكار_حاجی_آقا
#دفاع_مقدس
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 شهیدی که سعادت را در شهادت معرفی کرد
🔹️ منوچهر پور مراد در بخشی از وصیت نامه خویش می نویسد: خدایا ! حمد و ستایش از آن توست که عزّت و ذلّت به دست توست.
◇ خدایا ! همیشه با نعمت های بی شمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم شکر آن ها را به جا آورم، نعمت هستی، نعمت پدر ومادر خوب، سلامتی، خانواده و همسر خوب، نعمت ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام که همیشه قبل نمازهایم آن را یادآور می شوم و شکرگذار تو هستم.
◇ می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم!
◇ اما خدایا! می دانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
◇ می دانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست
◇ می دانم که رهبرم امام خامنه ای(مدظله العالی) فرمود: اگر می خواهید خدمتتان اجر داشته باشد، برای خدا کار کنید و جهاد با نفس داشته باشید و از خدا طلب شهادت کنید.
◇ می دانم به قول شهید آوینی کسی که شهید نشود باید برود و بمیرد!
◇ پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_منوچهر_پور_مراد
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 روزی که امام زمان(ع) می آید، شرمنده او نباشیم
🔹️ وصیتنامه جستجوگر نور شهید "مجید پازوکی":
◇ وصیت من به تمام راهیان شهادت حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامهی حق و ظهور ولی خدا امام زمان(عج).
◇ نکند ولی خدا را تنها بگذارید و خدای نکرده مثل امام علی(ع) غریب شود.
◇ بههوش باشید. روزی میرسد که امام زمان میآید و شرمندهی او نباشید با عشق به شهادت و آماده شدن برای قیام مهدی(عج)
#شهید_مجید_پازوکی
#راهیان_نور
#شهدای_تفحص
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 یا صاحب الزمان گفتم و ابراهیم به دادم رسید که ماجرای جالبی دارد
🔹️ ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟
◇ گفت:دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم.
◇ تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده.
◇ هوا که تاریک شد وابراهیم حرکت کرد. نیمه های شب برگشت ؛آنهم خوشحال و سرحال!
مرتب داد میزد امدادگر؛امدادگر ،سریع بیا، ماشاالله زنده است!
◇ بچه ها خوشحال شدند. مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب.
◇ ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر ...
◇ رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟
با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها.
◇ اما وقتی رفتم انجا نبود،کمی عقب تر پیدایش کردم و درمکانی امن!!
◇ بعدها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم.
◇ عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم، زیر لب فقط می گفتم: یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی
◇ هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیماو نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم.
◇ مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد ... و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم.
◇ آن آقا کلی با من صحبت کرد؛بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات می دهد. او دوست ماست!
◇ لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
#شهیدابراهیمهادی
🔹️صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 درسی از شهید باکری درباره قدرشناسی از نعمت ها
🔹️ محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود.
◇ در چادر بودم که آقا مهدی درجلو چادر تدارکات بهداری مرا صدا کرد.
◇ یک گونی را با یک دست گرفته بود و تکه نانی از داخل آن برداشت، تا آخر قضیه را خواندم.
◇ سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را ا به من نشان داد و گفت: برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟!
◇ گفتم: بله، آقا مهدی می شود.
◇ دوباره تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد و گفت: این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟
◇ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟
◇ آقا مهدی ادامه داد و گفت: الله بنده سی... پس چرا کفران نعمت می کنید؟
◇ آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟
◇ هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟
◇ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.
◇منبع: کتاب «خداحافظ سردار»
#شهید_مهدی_باکری
#دفاع_مقدس
🔹️ صبحانهای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهید حیدری: بی طرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد/ بصیرت داشتن حتی مشکل تر از شهید شدن است
🔹️ شهید مدافع حرم مهدی حیدری در وصیت نامه اش آورده: من یک پاسدار با لباسی سبز برگرفته از علوی بودن رهبرم امامم سیدعلی خامنه ای است و با استعانت از خدای متعال و امام زمان (عج) که جانم به قربانش؛
◇ امامی که در سن پنج سالگی بارسنگین من بچه شیعه نافرمان و گناهکار را به دوش کشید و چقدر از دست من خون جگر خورد، مولا جان شرمنده هستم، ببخشید که شما را این قدر خون جگر کردم.
◇ خدیا تنها تو و اولیایت بودید که در سختی ها مرا همراهی کردید و یاریم نمودید، یا صبور، یا رحمان، یا رحیم ایاک نعبد و ایاک نستعین.
◇ بی طرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد و باید در مقابل باطل ایستاد، گاهی شهید شدن آسان تر از زنده ماندن است.
◇ اما گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن، درک محیط و بصیرت داشتن مشکل تر از شهید شدن یا مرگ و لقای الهی است.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_مهدی_حیدری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فرزند شهیدی که دوبار طعم یتیمی را چشید
🔹️ محمدرضا مومنی که بعد از شهادت پدرش با شهیدشاهدی زندگی میکرد روایت میکند : زمانی كه مرا از مدرسه به خانه آوردند حدس زدم باید اتفاقی افتاده باشد.
◇ دلم لرزید و با خودم گفتم: سلام بابا، همیشه كه به خانه میآمدی من و صادق را درآغوش میكشیدی و میبوسیدی، اما حالا چرا بلند نمیشوی؟ نكند دوباره یتیم شده باشم.
◇ آن لحظه كه در كانون ابوذر بدن مجروحت را غسل میدادند غم بزرگی در دلم ریخت. هرچه به آنها اصرار كردم اجازه ندادند ببینمت.
◇ به آنها گفتم بابا سعیدم مرا از پسر خودش هم بیشتر دوست دارد. باید به اندازه تمام سالهای یتیمی چهرهاش را ببینم. یك بار دیگر دستش را بلند كنم و بر سرخود بكشم. دستان پر مهری كه خیلی چیزها را به من یاد داد.
◇ پدر شهیدم را به خاطر ندارم ولی هیچگاه بابا سعید را فراموش نمیكنم. خصوصاً زمانیكه با هم نماز میخواندیم.
◇ میدانم از چند روز دیگر بهانهگیریهای محمد صادق هم شروع می شود. به عكس بابا خیره می شود و بزرگ که شد خواهد فهمید پدرش برای چه و به كجا رفته است.
#شهید_سعید_شاهدی
#شهید_رضا_مومنی
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 آرامشی این چنین آرزوی ماست
| یک فیلم فوق العاده که بعد از سالها منتشر شد |
🔹️ در وسط معرکه جنگ که منطقه مورد حمله راکتی دشمن قرار گرفته ، نوجوانی مجروح بدون هیچ ترس و تکانی سر برآستان جانان میگذارد و چه زیبا پروردگار خویش را صدا می کند.
◇ وقتی بادقت نگاه می کنیم انگار در وسط آغوش خداوند است.
🔹️ خدا از آرامشی که به این جوانان دادی به ما هم عطا کن
#شهدا
#دفاع_مقدس
#نماز
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 ماجرای شهیدی که "حاج قاسم سلیمانی" را از محاصره نجات داد
🔹️ خاطرات همسر شهید مرتضی جاویدی معروف به «سردار تنگه احد» تحت عنوان کتابی با نام "دلشوره شیرین" منتشر شد.
◇ در این کتاب آمده که در مرحلهای از عملیات کربلای ۵ ، سردار سلیمانی و نیروهایش در محاصره قرار میگیرند.
◇ از سردار اسدی فرمانده تیپ المهدی میخواهند نیروهایی را برای کمکشان بفرستند.
◇ سردار اسدی هم از مرتضی جاویدی که گردانش کنار بچههای کرمان بود میخواهد وارد عمل شود.
◇ مرتضی و گردان فجر وارد عمل میشوند و حاج قاسم و نیروهایش را از محاصره خارج میکنند اما چند روز بعد و در اوج درگیری در جنوب بصره در عملیات کربلای ۵ ، مرتضی جاویدی به شهادت میرسد.
◇ سردار سلیمانی در یکی از مصاحبههایشان در سوریه از شهید مرتضی جاویدی و اقدام شجاعانهاش صحبت کرد.
◇ مرتضی رزمندهای دلیر بود که نه تنها در استان خود بلکه در کشور شناخته شده بود.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_مرتضی_جاویدی
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 حاج قاسم چگونه کردستان عراق را نجات داد؟
🔹️ زمانی که آمریکایی ها جواب تلفن مسعود بارزانی رئیس حاکمیت کردستان عراق را نمیداد حاج قاسم سلیمانی در یک شب کردستان عراق را از دست داعش نجات داد.
◇ کشورهای منطقه از جمله عراق ، سوریه ، ترکیه (نجات ترکیه در کودتا ۲۰۱۶ توسط حاج قاسم) ، اقلیم کردستان عراق ، بخشی از افغانستان و یمن با کمک سرداران ایرانی سپاه قدس و اِراده به نیروهای بسیج مردمی توانستند در برابر ظلم و استعمار مزدوران سعودی و نیروهای تروریستی داعش و آمریکایی ایستادگی کنند.
◇ کردستان عراق و کشور های منطقه کارهای حاج قاسم و مدافعان حرم را فراموش نمی کنند و باید بدانند شهید حاج قاسم سلیمانی برای دشمنان ایران اسلامی بسیار خطرناک تر از سردار حاج قاسم سلیمانی است
#حتما_ببینید
#حاج_قاسم
#کردستان_عراق
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی که محاسبات دنیا را برای رفیق خود به هم ریخت
🔹️ دوست شهید مدافع حرم جواد علی حسناوی درخاطره ای آموزنده از ایشان می گوید
◇ آقا جواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می گرفت. جاهایی که باهاش بودم گه گاه
می دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می کنه، دست خالی بر نمی گشت.
◇ یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت: من گشنه هستم او همه ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود بدون کاستی برایش سفارش داد.
◇ بهش گفتم: آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی کنه؟
◇ گفت: من به فیلمش کاری ندارم، مگه وقتی ما از خدا چیزی می خواهیم او نگاه می کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟
◇ خدا کریمه و به کرمش می بخشه نه لیاقت ما.
◇ تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت...
🔹️«جواد علی حسناوی» از فرماندهان عملیاتی یگان های مدافع حرم، ۱۴ فروردین ۱۳۹۳ ، به دست عوامل نفوذی «داعش» در روستای «عزيز بلد» ترور وبه شهادت رسید.
#مدافع_حرم
#شهید_جواد_علی_حسناوی
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 حاج قاسم و خانواده های شهدا
🔹️ شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه داشت که در آن شماره خانواده های شهید از شهرهای مختلف لیست شده بود و برخی روزها با چندتایشان تماس می گرفت.
◇ تماس های حاج قاسم با "مادران شهدا" خیلی خاص بود. به خوبی به حرف هایشان گوش میکرد و همیشه در آخر طلب دعای شهادت می کرد.
🔹️ حاج قاسم به هر بهانه ای در جمع خاندان شهدا و فرزندان مدافع شهید حضور پیدا میکرد ، همگی ذوق زده و پدرانه دور ایشان حلقه زده ، شادی کرده و در آخر گریه می کردند و امروز حرف همه فرزندان شهدا این است که با شهادت حاج قاسم دوباره یتیم شدیم.
🔹️ این بخش از وصیت نامه حاج قاسم* تکان دهنده است : " صوتی که همچون صوت قرآن به من آرامش میداد صدای فرزندان شهدا بود ، صدای پدر و مادر شهدا بود." و در بخشی دیگر می گوید: "
◇ دوست دارم جنازه ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به برکت اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد. "
◇ "حاج قاسم" همیشه میگفت: دعای پدران شهید و خانواده های شهدا گره گشای کارهای سخت است.
🔹️ راستی ما چقدر با شهدا و خانواده های شهدا مانوس هستیم؟
#حاج_قاسم
#خانواده_های_شهدا
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada