هدایت شده از 🦋🇮🇷قاصدک🇮🇷🦋
❤️امروز با نام ویاد یک عزیز غریب باشیم❤️
🧐مگر امام زمان هم مریض می شوند که بعضی می گویند «برای سلامتی امام زمان صلوات»؟
👈بله، امامان ما جسم دارند و مانند بقیه انسان ها، کار و تلاش می کنند، غذا می خورند، خسته می شوند و استراحت می کنند. کسی بالاتر از پیامبر اسلام نیست. ایشان بارها توسط دشمنان زخمی شدند. چه برسد به بیماری های کم و کوچک مثل سرماخوردگی و تب کردن.
از معرفت ماست که نمی خواهیم همین بیماری های کوچک، امام را اذیت کند؛ بلکه صدقه می دهیم که هرگونه بلا و بیماری از ایشان دور بماند. راه دیگر سلامتی ایشان، دعای «اللهم کن لولیک...» است که اهل بیت می خواندند و به ما آموختند. با اینکه امام زمان هنوز به دنیا نیامده بودند، اما امام رضا و امام صادق برای سلامتی ایشان دعا می کردند.
عمل دیگر برای سلامتی امام زمان، فرستادن صلوات است. پس ((برای سلامتی امام زمان (عجل الله فرجه) صلوات.))
#جهاد تبیین
#اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون محمدرضا بود که خطاب به نمایندگان مجلس گفته بود دولـت ایران را فقط شـاه تعیین میکنه، هیچـکس به اندازه
رهبر انقلاب مدافع رأی مردم و دموکراسی نبوده و نیست.
♦️دعایی که در هنگام شهادت در جیب شهید ابومهدی المهندس بود:
🔹یامَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَیَعفُو عَن الكَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُوعَنى الكَثیر، اِنّكَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم
🔹اى خداوندى كه عمل اندک را مىپذیرى و ازگناه بسیار مىگذرى، عمل نیک اندكم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا كه تو آمرزنده مهربان هستی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ماجرای دادگاهی شدن ابنسینا بخاطر یک الاغ!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد هزار چهره واقعی
کسی که خواب را از چشمان ساواک گرفت!
دوم شهریور سالروز شهادت چریک ۱۰۰۰ چهره حجةالاسلام سيدعلی اندرزگو
امام خمینی:
ما نیمی از انقلاب را ازین شهید داریم، اگر۱۰ تن مثل او داشتیم، دنیا تحت سلطه اسلام بود
روحمان با یادت شاد
فرا رسیدن #اربعین شهادت #سید_و_سرور_و_سالار_شهیدان #حضرت_اباعبدالله_الحسین علیه السلام بر همه محبان و #شیعیان #اهل_بیت علیهم صلوات الله تسلیت و تعزیت باد.
#حیاتنا_الحسین
#اربعین_حسینی
#حب_الحسین_یجمعنا
#ما_را_حسین_دور_خودش_جمع_کرده_است
۱. دوست داشتن کسی یعنی دوست داشتن علایق او و ناپسند شمردن موارد مورد تنفر و انزجار او
یعنی حساس بودن نسبت به حساسیت های او.
۲.خودسازی لازمه تاثیرگذاری در دیگران و دیگرسازی است.
۳. جای کسب معرفت، مسجد است و هیات
#امام_حسین علیه السلام
#اربعین
#تولی
#تبری
صبح وصال
فرا رسیدن #اربعین شهادت #سید_و_سرور_و_سالار_شهیدان #حضرت_اباعبدالله_الحسین علیه السلام بر همه محبان
آه از آن ساعت که با صد شور و شین
زینب آمد بر سر نعش حسین
بر سر قبر برادر چون رسید
ناله و آه و فغان از دل کشید
با زبانِ حال، آن دور از وطن
گفت با قبر برادر این سخن
السلام ای کشته راه خدا
السلام ای نور چشم مصطفی
السلام ای شاه بیغسل و کفن
السلام ای کشته ی دور از وطن
السلام ای تشنه ی آب فرات
السلام ای کشتی بحر نجات
السلام ای سید و سالار ما
السلام ای مونس و غمخوار ما
بهر تو امروز مهمان آمده
خواهرت از شام ویران آمده
سربر آر از خاک و بنگر حال ما
خیز از جا بهر استقبال ما
شرح حال خود حکایت میکنم
وز فراق تو شکایت میکنم
تا تو بودی شأن و شوکت داشتم
خیمه و خرگاه و عزّت داشتم
آتش کین کوفیان افروختند
خیمه ی ما را به آتش سوختند
الغرض از کوفه تا شام خراب
گرچه ما دیدیم ظلم بیحساب
لیک دارم شکوه ها از اهل شام
کز سر دیوار و از بالای بام
چون تو رفتی بیکس و یاور شدم
دستگیر فرقه ی کافر شدم
از پس قتل تو ای شاه شهید
از سرم شمر لعین معجر کشید
بعد قتل و غارت اموال تو
تاخت دشمن بر سر اطفال تو
بسکه سیلی شمر زد بر رویشان
گشت نیلی صورت نیکویشان
آنقدَر سنگ جفا بر ما زدند
کز غم آتش بر دل زهرا زدند
از جفای شامیان خون شد دلم
گشت در ویرانه آخر منزلم
پس از آن ویرانه با چشم پر آب
برده ما را شمر در بزم شراب
آه از آن ساعت که از روی غضب
زاده ی سفیان یزید بیادب
در حضور خواهر گریان تو
چوب میزد بر لب و دندان تو
بگذر ای ذاکر زر شرح این مقال
تا توانی اندر این ماتم بنال
سید عباس حسینی جوهری، ذاکر
#اربعین
#امام_حسین علیه السلام
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#زیارت_اربعین
#مدیحه
#وضه
#شعر
عنه عليه السلام : لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفةِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ما مَدُّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه ُ بِهِ الأعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدّنيا و نَعيمِها ، و كانَت دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأرجُلِهِم ، و لَنَعِموا بِمَعرِفةِ اللّه ِ جَلَّ و عزَّ ، و تَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَلْ في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِياءِ اللّه ِ . إنَّ مَعرِفةَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ اُنسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، و صاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، و نُورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، و قُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، و شِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ .[الكافي : 8/247/347 .]
امام صادق عليه السلام : اگر مردم مى دانستند كه شناخت خداوند عزّ و جلّ چه ارزشى دارد، به زرق و برق زندگى دنيا و نعمتهاى آن كه خداوند دشمنان را از آنها بهره مند ساخته است چشم نمى دوختند و دنياى آنان در نظرشان كمتر از خاك زير پايشان بود و از معرفت خدا متنعم مى شدند و چونان كسى از آن لذّت مى بردند كه همواره در باغهاى بهشت با اولياء و دوستان خدا باشد. شناخت خدا، مونس هر تنهايى است و يار هر بى كسى و روشنايى هر تاريكى و نيروى هر ناتوانى و شفاى هر بيمارى.
#حدیث
#معرفت
#شناخت
#معرفت_خدا
#امام_صادق علیه السلام
#هیات_عزاداران_آل_علی علیهم السلام تبریز
#استاد_حاج_عزیز_خدایی
ازدحامی عجیب و شور انگیز
راه رفتن چقدر سنگین بود
همه می آمدند با هر رنگ
مثل یک سفره پهن و رنگین بود
عرب و ترک و لر ؛ همه بودند
عشق واحد...ولی به چند زبان
پیرمردی به آذری میگفت
جانیم اولسون اقا سنه قربان
همه اینجا برادرند و رفیق
همچو دریا زلال و رویایی
نه فقیر و غنی ؛؛ که هرگز نیست
خبر از قیل و قال دنیایی
آن علم که جلو جلو می رفت
علمی آشنا به هر جایی
گوشه ی جاده یک نفر میگفت
یا اخی..یاخی..اشربوا شایی!!!
پا پیاده...حرم ولی بس دور
سختی راه می دهد آزار
نوجوانی نشسته روی زمین
میکند او به زایران تیمار
ناگهان یک سکوت و بغض گلو
می فشارد تمام دنیا را
یادم آمد سه ساله دخترکی
که چگونه دویده صحرا را
پیرمرد را میان ره دیدم
ساده اما پر از صفا.....کرات
با همان لحن آذری میگفت
آقامین روح پاکینه صلوات
خسته بودم کمی نشستم تا
پیرمرد آمد و نگاهی کرد
گفت میرسیم لختی چند
زد به پشتم دوباره راهی کرد
یک نفر داد زد که من دیدم!!!
گنبد شاه را.....ندارم شک
از سرم فکر قافیه افتاد
گفتم ای عشق....السلام و علیک
شاعر : هادی قهرمانی تبریزی
#کربلا
#اربعین
#زیارت_اربعین
#جاده_نجف_کربلا
#پیادهروی_اربعین
#مداحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحیم پور ازغدی:
اربعین سیاسی ترین راهپیمایی جهان
اگر نبود بایکوت نمی شد
#تفسیر آیات ۶ تا ۱۰ سوره سجده
يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنه مما تعدون
توضيح مفاد آيه : (يدبر الامر من السماء الى االارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون)
اين آيه تتميم بيان اين معنا است كه فرمود: تدبير امر موجودات قائم به خداى سبحان است، و اين خود قرينه است بر اينكه مراد از كلمه (امر) در آيه، شأن است، نه امر در مقابل نهى.
و كلمه (يدبر) از تدبير است، و تدبير از ماده (دبر) است كه به معناى دنباله و عقب چيزى است، و تدبير اين است كه چيزى را پشت سر چيزى قرار دهى، و يا دستورى را به دنبال ديگر قرار دهى، و در آيه مورد بحث برگشت مى كند به اينكه خداى تعال ى وجود حوادث يكى پس از ديگرى را مانند سلسله زنجيرى كه پشت سرهم و متصل ما بين آسمان و زمين باشد قرار مى دهد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ) و نيز فرمود: (انا كل شى ء خلقناه بقدر).
(ثم يعرج اليه ) - اين جمله از اين جهت كه بعد از جمله (يدبر الامر من السماء الى الارض ) قرار گرفته، خالى از اين اشعار نيست، كه كلمه (يدبر) معناى تنزيل را متضمن است، و معنايش اين است كه او تدبير امر مى كند، در حاليكه نازل كننده است، و يا او نازل كننده است در حاليكه مدبر است، از آسمان تا زمين را، و بعيد نيست منظور از اين امر همان امرى باشد كه در آيه (فقضيهن سبع سموات فى يومين و اوحى فى كل سماء امرها) آمده است.
و در جمله (ثم يعرج اليه ) اشعار است به اينكه مراد از سماء مقام قربى است كه زمام همه امور بدانجا منتهى مى شود، نه آسمان كه به معناى جهت بالا و يا ناحيه اى از نواحى عالم جسمانى است، براى اينكه قبلا فرمود: (تدبير امر مى كند از آسمان تا زمين ) آنگاه فرمود: (سپ س به سوى او عروج مى كند)، پس معلوم مى شود عروج به سوى او از همان طريقى است كه از آن نازل شده، و در آيه غير از علوى كه به تعبير سماء آمده و پايينى كه از آن به ارض تعبير كرده، و نزول و عروج چيز ديگرى نيامده پس قهرا نزول از سماء و عروج به سوى خدا را مى فهماند كه مراد از سماء، مقام حضور است، كه تدبير امر از آن مقام صادر مى شود. و يا مراد اين است كه موطن و محل تدبير امور زمينى، آسمان است، و خدا كه محيط به هر چيز است تدبير زمين را از آن موطن نازل مى كند، كه البته اين معناى دوم به فهم نزديك تر است، چون جمله (و اوحى فى كل سماء امرها) با آن سازگارتر است.
(فى يوم كان مقداره الف سنه مما تعدون ) - معنايش چه به احتمال اول و چه دوم اين است كه خداى تعالى تدبير مذكور را در ظرفى انجام مى دهد كه اگر با مقدار حركت و حوادث زمينى تطبيق شود با هزار سال از سالهايى كه شما ساكنان زمين مى شماريد برابر مى گردد، چون مسلم است كه روز، شب، ماه و سالى كه ما مى شماريم بيشتر از عمر خود زمين نيست.
و چون مراد از سماى عالم، قرب و حضور است، و اين عالم از حيطه زمان بيرون است، ناگزير مراد از آن، ظرفى خواهد بود كه اگر با مقدار حركت و حوادث زمينى تطبيق شود هزار سال از سالهايى كه ما مى شماريم خواهد شد.
و اما اينكه اين مقدار آيا مقدار نزول و مكث و عروج است يا مقدار نزول و عروج رويهم است، بدون مكث، و يا مقدار هر يك از اين دو است، و يا تنها مقدار خود عروج است، البته بنا بر اينكه كلمه (فى يوم ) قيد باشد براى (يعرج اليه ) به تنهايى، احتمالاتى است كه آيه (تعرج الملائكه و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنه ) مويد احتمال اخير است، چون مدت مذكور را تنها مدت عروج معرفى مى كند.
آنگاه بنا بر فرضى كه ظرف هزار سال قيد عروج باشد، آيا منظور از عروج، مطلق عروج حوادث به سوى خدا است، يا تنها عروج آنها در روز قيامت است، و مقدار هزار سال هم طول مدت قيامت است، و اگر در آيه سوره معارج مقدار آن را پنجاه هزار سال خوانده، چون مربوط به كفار است، تا به خاطر كفرشان مشقت بيشترى بكشند، ممكن هم هست بگوييم مقدار هزار سال مربوط به يكى از مواقف روز قيامت است، و مقدار پنجاه هزار سال مقدار و طول مدت پنجاه موقف است.
از اين هم كه بگذريم احتمالات ديگرى در خصوص هزار سال است، كه آيا تحديدى است حقيقى، و يا مراد صرف زياد جلوه دادن مدت است، همچنان كه در آيه (يود احدهم لو يعمر الف سنه ) نيز منظور همين است، يعنى مى خواهد بفرمايد دوست مى دارند بسيار زياد عمر كنند، نه خصوص عدد هزار، ليكن اين احتمال از سياق آيه بعيد است.
به طورى كه ملاحظه فرموديد آيه شريفه احتمالهاى زيادى را تحمل مى كند، و با همه آنها مى سازد، و ليكن از همه آنها نزديك تر به ذهن اين است كه كلمه (فى يوم ) قيد باشد براى (ثم يعرج اليه ) و مراد از روز عروج امر، يكى از پنجاه موقف از مواقف روز قيامت باشد (و خدا داناتر است ).
ذلك عالم الغيب و الشهاده العزيز الرحيم
تفسير مفردات اين آيه گذشت، و مناسبت اسماى سه گانه در آن، با اين مقام ظاهر است.
الذى احسن كل شى ء خلقه
اشاره به حقيقت حسن و بيان اينكه خلقت و حسن متلازمند (احسن كل شىء خلقه) و زشتى و بدى ذاتى مخلوقات نيست
راغب مى گويد: كلمه (حسن ) عبارت است از هر چيزى كه بهجت آورد و انسان به سوى آن رغبت كند، و اين حالت سه قسم است، يكى اينكه چيزى مستحسن از جهت عقل باشد، يعنى عقل آن را نيكو بداند، دوم اينكه از نظر هواى نفس نيكو باشد، سوم از نظر حسى زيبا و نيكو باشد. البته اين تقسيمى است براى زيبايى از نظر ادراكات سه گانه انسان.
و حقيقت حسن عبارت است از سازگارى اجزاى هر چيز نسبت بهم، و سازگارى همه اجزاء با غرض و غايتى كه خارج از ذات آن است، بنابراين، زيبايى روى به معناى جور بودن و سازگار بودن اجزاى صورت از چشم و ابرو و بينى و دهان و غيره است، و حسن عدالت سازگاريش با غرضى است كه از اجتماع مدنى منظور است، و آن به اين است كه در جامعه هر صاحب حقى به حق خود برسد، و همچنين است حسن هر چيز ديگر.
دقت در خلقت اشياء كه هر يك داراى اجزايى موافق و مناسب با يكديگر است، و اينكه مجموع آن اجزاء مجهز به وسايل رسيدن آن موجود به كمال و سعادت خويش است، و اينكه اين مجهز بودنش به نحوى است كه بهتر و كامل تر از آن تصور ندارد، اين معنا را دست مى دهد كه هر يك از موجودات فى نفسه و براى خودش داراى حسنى است، كه تمام تر و كامل تر از آن براى آن موجود تصور نمى شود.
و اما اينكه مى بينيم موجودى زشت و ناپسند است، براى يكى از دو علت است، يا براى اين است كه آن موجود داراى عنوان عدمى است، كه بدى و ناپسندى اش مستند به آن عدم است، مانند ظلم ظالم و زناى زناكار، كه ظلم بدان جهت كه فعلى از افعال است زشت نيست، بلكه بدان جهت كه حقى را معدوم و باطل مى كند زشت است، و زنا بدان جهت كه عمل خارجى است و هزاران شرايط دست بدست هم داده تا آن عمل صورت خارجى بگيرد زشت نيست، چون صورت خارجى آن با صورت خارجى عمل نكاح مشترك است، بلكه زشتى اش بدين جهت است كه مخالف نهى شرعى، و يا مخالف مصلحت اجتماعى است.
و يا براى اين است كه با موجودى ديگر مقايسه اش مى كنيم، و از راه مقايسه است كه زشتى و بدى عارضش مى شود، مثلا حنظل (هندوانه ابوجهل ) خودش نه زشتى دارد و نه بدى، ولى وقتى با خربره مقايسه اش مى كنيم، مى گوييم بد است، و يا مثلا خار كه در مقايسه با گل زشت و بد مى شود، و عقرب كه در مقايسه با انسان زشت و بد مى گردد، بدى و زشتى ذاتى آنها نيست، بلكه با مقايسه اش به چيز ديگر و سپس قياسش با طبيعت خودمان مى گوييم بد و ناگوار و زشت است، كه اين زشتى و بدى نيز در حقيقت به همان زشتى به معناى اول بر مى گردد.
پس به هر حال هيچ موجودى بدان جهت كه موجود و مخلوق است متصف به بدى نمى شود، به دليل اينكه خداى تعالى خلقت هر موجودى را نيكو خوانده و فرموده : (الذى احسن كل شى ء خلقه - خدايى كه هر چيزى را نيكو خلق كرده )، كه اگر اين فرمايش خدا را با فرمايش ديگرش كه فرموده : (الله خالق كل شى ء) ضميمه كنيم، اين نتيجه به دست مى آيد كه اولا خلقت ملازم با حسن است، پس هر مخلوقى بدان جهت كه مخلوق است حسن و نيكو است.
و ثانيا هر زشت و بدى كه تصور كنيم مخلوق خدا نيست، البته بدى و زشتى اش مخلوق نيست، نه خودش، كه توضيحش گذشت. پس معصيت و نافرمانى و گناهان از آن جهت كه گناه و زشت و بدند مخلوق خدا نيستند، و بديها همه از ناحيه قياس پديد مى آيد.
و بدء خلق الانسان من طين
مراد از انسان در جمله : (و بدء خلق الانسان من طين)
مراد از انسان فرد فرد آدميان نيست، تا بگويى خلقت فرد فرد از گل نبوده، بلكه مراد نوع آدمى است، مى خواهد بفرمايد: مبدا پيدايش اين نوع گل بوده، كه همه افراد منتهى به وى مى شوند، و خلاصه تمامى افراد اين نوع از فردى پديد آمده اند كه او از گل خلق شده، چون فرزندانش از راه تناسل و تولد از پدر و مادر پديد آمده اند و مراد از آن فردى كه از گل خلق شده آدم و حوا (عليهمالسلام) است.
دليل گفتار ما اين است كه دنبال جمله مورد بحث مى فرمايد: (ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهين )، يعنى سپس نسل او را از آبى بى مقدار خلق كرد، و اين تعبير مى فهماند كه منظور از مبدا خلقت انسان، همان اولين فردى است كه از گل خلق شده، نه فرد فرد انسانها، كه از آبى بى مقدار خلق شده اند، تا معنا چنين شود كه خدا ابتداى انسانهاى مخلوق از آب بى مقدار را، از گل قرار داد. زيرا اگر مراد اين بود جا داشت بفرمايد: (ثم جعله سلاله من ماء مهين - سپس همان انسان را سلاله و خلاصه اى كرد از آبى خوار و بى مقدار)، و ديگر حاجت به ذكر نسل نبود، چون كلمه نسل به معناى ولادت و جدا شدن فرزند از پدر و مادر است، و مقابله بين (بدء خلق ) و بين (نسل ) به خوبى مى فهماند كه مراد از انسان نوع است، كه ابتداى خلقتش از گل، و نسلش از آب مهين است (دقت بفرماييد).
(ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهين ) - كلمه (سلاله ) بطورى كه در مجمع البيان گفته برگزيده و خلاصه اى است كه از چيزى ديگر گرفته شود، و نطفه مرد را سلاله گفته اند، چون از صلب او گرفته مى شود. و كلمه (مهين ) از (هون ) است كه به معناى ضعف و حقارت است. و كلمه (ثم ) بعديت زمانى را مى رساند، و معناى جمله اين است كه : خداوند سپس ولادت انسان را از طريق جدا شدن و ولادت از خلاصه اى از آبى ضعيف يا حقير قرار داد.
ثم سويه و نفخ فيه من روحه
(تسويه ) به معناى تصوير و هم تتميم عمل است. و در جمله (نفخ فيه من روحه ) استعاره و كنايه گويى شده است، يعنى روح تشبيه شده به دم زدن و نفسى كه آدمى مى كشد و بر مى گرداند، و احيانا آن را در غير خود مى دمد و اضاضه كلمه روح به ضميرى كه به خدا بر مى گردد اضافه تشريفى است، و معنايش (ثم نفخ فيه من روح شريف و منسوب اليه ) مى باشد، يعنى سپس خدا از روحى شريف و منسوب به خودش در او دميد.
و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده قليلا ما تشكرون
در اين جمله به نعمت ادراكهاى حسى، يعنى چشم و گوش، و ادراكهاى فكرى يعنى قلب منت نهاده است، كه هم ادراكهاى جزئى و خيالى را شامل مى شود، و هم كلى و عقلى را.
(قليلا ما تشكرون ) - يعنى شكر مى گزاريد، اما بسيار اندك، و اين خود اعتراضى است كه به جاى توبيخ و سرزنش به كار رفته، بعضى از مفسرين گفته اند: جمله حاليه است، و معناى آن اين است كه خدا براى شما چشم و گوش قرار داد، در حالى كه شما كم شكر مى گزاريد و به هر حال چه به گفته ما و چه به گفته آن مفسر، آيه شريفه در سياق گلايه و توبيخ است، و مى خواهد بدين وسيله مردم را به شكر وابدارد.
قبل از آيه مورد بحث انسان غايب فرض شده بود، و درباره اش مى فرمود: (سپس او را تكميل كرد، و از روح خود در او دميد) و در جمله مورد ب حث ناگهان روى سخن متوجه انسان شده، مى فرمايد: (و برايتان چشم، گوش و دل قرار داد) اين التفات از غيبت به خطاب جمع، براى اين است كه انعام الهى را كه شامل همه هست، تسجيل كند، تا به شكر خدا وادار شوند، چون مردم در اين باره يا قاصرند و يا مقصر.
شمیم جان فزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک و ناب و عنبر آید
بگوشم عمه از گهواره گور
در این صحرا صدای اصغر آید
حسین را ای صبا برگو که از شام
بکویت زینب غم پرور آید
ولی ای عمه دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید
که چون اندر سر قبر شهیدان
تو را از گریه کام دل برآید
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید
مهار ناقه را یکدم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید
مران ای ساربان یکدم که داماد
سر راه عروس مضطر آید
کند جودی به محشر، محشر از نو
اگر در حشر ما این دفتر آید
کلیات جودی خراسانی
زینب گورنده شاه شهیدان مزارینی
شوره گلوبدی آرتیروب ئوز آه و زارینی
.
تل سلام اوسته سلامه دل اولمادی
آلموشدی ذوق قبر حسین اختیارینی
.
البته نطق اولماز ادای کلام ایده
عاشق گورنده وصل زمانینده یارینی
.
بولمم سوروندی یا یریدی یتدی قبرینه
واضح سوروشما حفظ ایله زینب وقارینی
.
بلبل نجه تاپاندا گولون گلستانده
شرح فراقه اَوَّل ایدر اعتذارینی
.
ثاراللّهین مزارینه زینبده تا یتوب
آچدی بیان حاله لب دُر نثارینی
.
عرض ائتدی آلتی گوشه لی قبره باجون فدا
چوخ غملنوب دل آختارور اوز غمگسارینی
.
قبرون مجاوری یوخوموش بیله توز باسیب
سیلَّم سرشک چشمیله ایندی غبارینی
.
شامه گیدنده نعشیوی دفن ایلینمدیم
عفو ایله بو قصورین اولان شرمسارینی
.
گوردون نجه آپاردیلا گئتدیم نه حالیله
آلمیشدیلار بو غمزده نین اختیارینی
.
بولدوم علاوه ساخلیوب ائتسون صبا کفن
گول جسمیوه چولون خس و خاشاک و خارینی
.
آلدون علیِّ اصغری آغوشه جان کیمی
ایتدون ربابین حشره کیمی ناله کارینی
.
باخ بیر ربابه سینه سینه سود گلوب گزر
دشت بلانی آختارار ئوز شیر خوارینی
.
ویر سود امر بالاسینی آلسون قوجاقینه
بوش گورمه سینله اهل حرم تا کنارینی
.
نی تک گلوبدی نالیه بو مدتی مدام
هر دم آچوب عذارینه گوز آبشارینی
هجران غمی نوای حرم نالۀ رباب
بالمَرَّه زینبین آلوب الدن قرارینی
.
بو مدّت مدیدی دوزوب هجره عاقبت
گتدیم مزارون اوستونه محنت قطارینی
.
معذوریدی رقیّه قیزون قالدی شامده
ویرسن اجازه شرح ایدرم اعتذارینی
.
ویرانسراده حسرتیله ویردی جان قیزون
مانعدی شرم شرح قیلام احتضارینی
.
سولدی حجاز گلشنینون تازه غنچه سی
شامین هواسی ائتدی خزان نوبهارینی
.
تابوتین ایلدیم او قزون خشت پاره دن
گور بو تراب عزیزه سی انجام کارینی
.
ویردیم تَیَمُّمیله او مظلومه غسلینی
آچدیم اگر چه ئوستونه گوز آبشارینی
.
ئوز قاره کوینگین ئوزونه ایلدیم کفن
تا تیره شام ، شامین ایدم روزگارینی
.
بیر کیمسه اولمادی بالامین قبرینی قازا
قازدیم ئوزوم او طفل یتیمه مزارینی
.
ویرانسراده دفن ایلدیم بیر خزینه من
صرّاف روزگار بولنمز عیارینی
.
قبره قویاندا آلنینی ئوپدوم دیدیم بالا
یات چک بو شهریده بی بیوون انتظارینی
.
بیر گون اولار که شامی دوتار قدر و قیمتی
عالم بولر بیز آل علی اعتبارینی
.
قویمام قالا او شهریده یالقوز رقیه نی
قویدوم ئوزوم اونیلا بو امرین قرارینی
.
گر ئولمسَم مدینیه گئتسم دایانمارام
ترک ایلرم پیمبر رحمت جوارینی
.
بیر باش گلوب خرابه ده اولام مجاورون
کسب ایلرم مجاورتین افتخارینی
.
یاندیرام آه شمعیمی هر جمعه آخشامی
روشن قیلام او روضۀ تاریک و تارینی
.
گوز یاشیمیله سو سَپرم هر گیجه گونوز
مژگانیمیله سیلَّم او قبرین غبارینی
.
توزلی مزارینه دوشرم فرش زلفیمی
حفظ ایلرم ئولونجه او روضه وقارینی
مندن سوروشسالار که هارالیدی بو بالا
ویرم نشان حجازده یثرب دیارینی
.
هر اوچ یاشیندا قیز یولی دوشسه خرابه دن
آلّام کناریمه ئوپرم گول عذارینی
.
مین دیللّریله دل دییرم بلکه دیندیره
گلزاریمین خموش مصیبت هزارینی
.
قالام او قدر تا اجلیم درک ایده منیم
ویرم حیاتیمین باشا لیل و نهارینی
.
گر نقص شأنی اولسا جوارینده یاتماقیم
قیلام من اختیار او شهرین کنارینی
.
توپراقلار اوسته گاه اوتوراردی او خسته دل
معلومیدی که غملر آلوب اختیارینی
.
هر سمتدن علاجی کسیلمیش یتیمه تک
بیزدنده گیزلدردی غم آشکارینی
.
هر دم ووراردی بارماقیلا نقش تُپراقا
بیر آز باخوب سیلردی او نقش و نگارینی
.
آخرده یازدی تُپراقا بیر کلمه سیلمدی
بیر آز تیکوب او کلمیه چشم خمارینی
.
بیردن اَگیلدی یازدیقینی ئوپدی آغلادی
قویدی او کلمه اوسته دل داغدارینی
.
آهسته بعضی سوز دیدی اما ایشیتمدوخ
آلدوق فقط او تنگ نفسدن شمارینی
.
آخرده سیلدی صورتیله یازدیقی سوزی
آلدی حرملرون هامی دلدن قرارینی
.
ایتدیم سؤال آی بالا نه یازمیسان یره
چوخ سالموسان گوگل لره محنت شرارینی
.
عرض ایتدی عمّه اکبریمین یازمیشام آدین
نیلوم غم اهلی آختارار اوز غمگسارینی
.
ایمدی اَلیم یتیشموری دامان وصلینه
طرح ایتمیشم آدیله گلایه شعارینی
.
چون بولموشم که آخر عمریمدی بو گیجه
عمریم قوتاردی روز و شب مستعارینی
.
بیر اولدوزام که آخماقیما مایل اولموشام
قبره چکر ئولوم بو ستاره مدارینی
.
فکر ایلدیم که قارداشیما ایلیوم خبر
بلکه گلوب گوره باجیسی احتضارینی
.
هر نیلدیم وسیله پیامه تاپانمادیم
بولدوم گِله یری عدم اختبارینی
.