eitaa logo
✳️انگیزشی صبح زیبا sobheziba ✳️
182 دنبال‌کننده
740 عکس
553 ویدیو
9 فایل
گلستانی دیبا در صبح زیبا... ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/sanavandi
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدی خانه ام دلم خوش شد آفتاب یگانه‌ی زینب چقدر خوب شد سری زده ای دم افطار خانه‌ی زینب باز امشب دوباره مثل قدیم با هم از هر دری سخن گفتیم دخترانه تو را بغل کردم پدری دختری سخن گفتیم گفتی امشب دگر به شمع سحر پر پروانه تو نزدیک است از برای وصال فاطمه ام دخترم خانه‌ی تو نزدیک است حرف رفتن زدی دلم خون شد طاقتم را محک بزن باشد شیر را پس بزن نمک بردار روی زخمم نمک بزن باشد گریه ات بی قرار زهرا کرد آسمان و ستاره هایش را شب آخر چقدر می‌بویی تکیه‌ی گوشواره هایش را خاطرات مدینه تازه شدند میخ در که گرفت به شالت یاد آن کوچه‌ی شلوغی که مادرم میدوید دنبالت رفتی و آمدی چه آمدنی حق بده مرا عذاب کند چه کسی اینچنین دلش آمد صورتت را به خون خضاب کند 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌺🌺🌺❥•༅ᭂ࿐
قسمت ششم_ستاره آخرین عشق نادر.mp3
1.79M
داستان صوتی 👈ستاره 👉 آخرین عشق نادرشاه نویسنده:هنری موتیمر دوراند اجرا:ایران صدا تقطیع و تنظیم برای پخش: کانال صبح زیبا برای شنیدن قسمت‌های قبلی این داستان اینجا را کلیک کنید 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌺🌺🌺❥•༅ᭂ࿐
از لطف و دستگیری تو حرف می زنم از شیوهٔ‌ امیری تو حرف می زنم از وصله وصله هاي رداي خلافتت مولا ز بي نظيري تو حرف می زنم از سفره های نیمه شبت در خرابه ها از کهکشان شیری تو حرف می زنم بر شانهٔ‌ تو جای یتیمان کوفه بود از اوج سر به زیری تو حرف می زنم از چاه اشک و آه فراق و حکايتِ شبهاي گوشه گيري تو حرف مي زنم از بیست سال خانه نشینی و بی کسی از غربت غدیری تو حرف می زنم ديگر نفس به سينهٔ‌ من حبس مي شود وقتی که از اسیری تو حرف می زنم داغ تو بیشتر به دلم چنگ می زند هر چه که از دلیری تو حرف می زنم از کوچه ها و روضهٔ‌ يار جوان تو از ماجراي پیری تو حرف می زنم دستان حيدري تو را صبر بسته بود آنروز اگر که پهلوي مادر شکسته بود یوسف رحیمی 👇به حکایات فرزانگان(نخودکی) بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌺🌺🌺❥•༅ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیایش صبحگاهی خــدایا یقین داریم آنچه برای ما رقم خواهد خورد در دستان قدرت توست پس امـروز برای همه لحظات زندگیمان آنچه را كه خير و صلاح و موجب خشنودی توست طلب ميكنیم…🙏 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌺🌺🌺❥•༅ᭂ࿐
امام علی علیه السلام می فرمایند: شب بيداري در راه اطاعت خدا، بهار اولياء الهي و بوستان نيكبختان است غررالحکم 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌺🌺🌺❥•༅ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبای شب‌های قدر .... 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌺🌺❥•༅ᭂ࿐
قسمت هفتم_ستاره آخرین عشق نادر.mp3
1.84M
داستان صوتی 👈ستاره 👉 آخرین عشق نادرشاه نویسنده:هنری موتیمر دوراند اجرا:ایران صدا تقطیع و تنظیم برای پخش: کانال صبح زیبا برای شنیدن قسمت‌های قبلی این داستان اینجا را کلیک کنید 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌺🌺🌺❥•༅ᭂ࿐
خوبه که، اگر انسان به جایی و مقامی رسید اصل خودش را فراموش نکند. چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى خاست و کلید بر مى داشت و درب خانه پیشین خود باز مى کرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مى گذراند. سپس از آنجا بیرون مى آمد و به نزد امیر مى رفت. شاه را خبر دادند که وزیر هر روز صبح به خلوتى مى رود و هیچ کس را از کار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند که در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید که پوستین چوپانى بر تن کرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مى خواند. _امیر گفت: اى وزیر ! این چیست که مى بینم! ؟ گفت : هر روز بدین جا مى آیم تا ابتداى خویش را فراموش نکنم و به غلط نیفتم ، که هر که روزگار ضعف به یاد آرد ، در وقت توانگرى ، به غرور نغلتد . امیر ، انگشترى خود از انگشت بیرون کرد و گفت : بگیر و در انگشت کن ؛ تاکنون وزیر بودى، اکنون امیرى... 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌼🌺❥•༅ᭂ࿐
صبحتون توام با درخشندگے خورشید ☀️ عشق و همدلی ❤️ الهی قلبتون آڪنده باد از 🌷عطر نفسهاے خدایے دلتون💕مملو از عشق الهے💞 و صبحتون لبریز از زیبایے🌷🍃 شروع روز تون عالـــے 🌷🍃 ‎‌👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌼🌺❥•༅ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کوتاه : اگر خوبی دیدی به زبون نیاوردی معلوم میشه حسودی 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌼🌺❥•༅ᭂ࿐
ابوریحان بیرونی در خانه یکی از دوستانش که از بزرگان نیشابور بود، میهمان بود. از هشتی ورودی خانه، صدای دوستش را می‌شنید که در حال نصیحت و اندرز شخصی بود. آن شخص به دوست ابوریحان می‌گفت: «هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در جلوی دکان بگذارم بلکه عشقم(همسرم) از آن گذرد و به زندگیم باز آید.» دوست ابوریحان او را نصیحت می‌کرد که: «عمر کوتاهست و عقل تعلل را درست نمی‌داند. آن زن اگر تو را می‌خواست حتما پس از سال‌ها باز می‌گشت. پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر خویش باشی.» سه روز بعد ابوریحان در حال خداحافظی با دوست خود بود که خبر آوردند: «کسی را که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ افتاده و در این چند روز هیچ نخورده است.» میزبان ابوریحان قصد دیدار آن مرد کرد. ابوریحان دستش را گرفت و گفت: «نفسی را که سردی بر گرمای امید دمیده و مرگ را به بالینش فرستاده دوباره روان مکن.» میزبان سر خم نمود. این بار ابوریحان به دیدار آن مرد رفت و چنان گرمای امیدی به او بخشید که او از جای برخواست و آب نوشید. گویند چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک می‌کرد آن مرد با همسر بازگشته‌اش اشک‌ریزان وی را بدرقه می‌کردند. 👇به کانال صبح زیبا بپیوندید👇 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔 eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ✾࿐ᭂ༅•❥🌺🌼🌺❥•༅ᭂ࿐