eitaa logo
#کانال_جامع_آرامش_مانا_
929 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
505 ویدیو
2 فایل
در کانالِ جامعِ آرامش مانا ، شما به کاربردی ترین و آخرین یافته های روانشناسی ، پزشکی ، طب سنتی ، عرفانی ، انگیزشی ،اجتماعی و ... در قالبِ پادکست، رمان ، کتاب صوتی و ... دست خواهید یافت . ادمین پاسخگو : @hr14041 #مجله_جامع_آرامش_مانا_ @sodokomahdii
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5895278892242962207.mp3
14.93M
📚📚کتاب صوتی رستگاری در تاریکی نویسنده ، جوئل اوستین 📝 قسمت ۲۳
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا آخر ببین یه دل سیر بخند و به زندگی امیدوارتر شو😄 دایره دید را محدود کنیم همه چی خوب میشه ...   کانال جامع آرامش مانا @sodokomahdii
16.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی با آهنگ دایه دایه وقت جنگه در حضور رهبر معظم انقلاب . تفکر و نگاه نافذ ایشان دیدنی است ... به کانال جامع آرامش مانا بپیوندید @sodokomahdii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروردگارا تورا شکر می‌کنم که مرا آفریدی، تا بتوانم زیبایی تجلی‌ات را درک کنم ... تورا شکر می‌کنم که به‌من عاطفه دادی تا بتوانم با احساس حضورِ الهی‌ات به وجد آیم ... پروردگارا یقین دارم که تو نیروی حقیقی ِزندگی‌ام هستی . و در کنارت می‌توانم زیباترین رویاها را بیافرینم، رؤیای عشق و آرامش و لذت را ... ای بهترین تکیه گاه همیشه شکر ... کانال جامع آرامش مانا @sodokomahdii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸 ✨عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی 🔸باید خود را خلاص و فارغ کرد. هر که را به تو ظلم کرده، ببخش و از خدا هم بخواه او را ببخشد. به هر کس هم خوبی کرده‎ای، فراموش کن. کسانی هم که حقّی بر تو دارند، حقّشان را ادا کن و برایشان دعا کن و از خدا بخواه حقّشان را ادا کند. به هر کس بدهکاری، از خدا و پیامبر و امامان بخواه کمکت کنند که حقّشان ادا شود. این کار را بکن تا برای ملاقات و یاد خدا سرِ فراغت پیدا شود. 📙 کتاب مصباح الهدی       کانال جامع آرامش مانا @sodokomahdii
فردی به “ویلیام جیمز”، روانشناس مشهور آمریکایی مراجعه کرد و به‌ او گفت ذهنش دائما درگیر افکار منفی است. جیمز به او گفت: از امشب سعی کن اصلا به میمون‌های جنگل فکر نکنی! مراجع با تعجب گفت: من اصلا تا امروز به این موضوع فکر نکردم. جیمز در پاسخ گفت: خب! از این به بعد هم تلاش کن که فکر نکنی. به هنگام شب آن فرد دید هر چه بیشتر تلاش می‌کند که به میمون فکر نکند، بیشتر به ذهنش می‌آید. فردا دوباره مراجعه کرد و داستان شب قبل را شرح داد. جیمز گفت: “وقتی تلاش می‌کنی به چیزی فکر نکنی، آن موضوع به صورت متوالی و با شدت بیشتری به سراغ ذهنت می‌آید. بنابراین برای اجتناب از افکار مزاحم و ناخواسته، سعی کن بر چیزهایی که می‌خواهی و آنچه که دوست داری برایت پیش بیاید، تمرکز کن. آنگاه خواهی دید که افکار ناخواسته و منفی فرصتی برای ظهور در ذهنت پیدا نمی‌کنند... ✍ دکتر هدی کریمی کانال جامع آرامش مانا @sodokomahdii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿🌿🌿 بنام خدا 🌿🌿🌿🌿🌿 🌺🌺🌺🌺🌺 استاد عشق 🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺🌺 🌺🌸🌸🌸🌸 ( ۳۲ ) 🌸🌸🌸🌸 🌺 پدرم گفتند: بیر این جعبه را جایی قایم کن، و دیگر آن را اینجا نیاور. من با شما درد دل می کردم. در تمام سالهای عمرم هیچ وقت با جایی مصاحبه نکرده ام، و چیزی از زندگیم را، جایی ننوشته ام. نه، اصلاً لازم نیست. بله، درست فکر نکرده بودم من خوب میدانستم که پدرم از خودستایی خجالت میکشند. به خود گفتم این کمال بی فکری بود که ضبط صوت را آوردم.» برگشتم و و ضبط صوت را در اتاقم گذاشتم خدا میداند چه حال بدی به من دست داده بود. اما واقعاً مسئول بودم که خاطرات پدرم را، طوری جاودان نگهدارم. شاید برای اولین بار در زندگی تصمیم گرفتم یک کار بزرگ را طوری انجام بدهم که برخلاف نظر پدرم باشد برای همین از آن شب به بعد تا ساعت ۲ یا ۲/۳۰ ، و حتی ۳ شب در اتاقم مینشستم و خاطرات پدرم را با مراجعه به حافظه ی خودم، یادداشت میکردم. شایان ذکر است که این کار را بعد از پدرم هر شب به عنوان یک وظیفه میهنی، ادامه میدهم شاید تا به حال به جز این مجموعه حدود ۵۰۰۰ خاطره نوشته باشم که البته هر کدام برای خود، درسی به همراه دارد. برای تمام عمر خوشحالم که خداوند توفیق این تصمیم را به من ارزانی کرد. به راستی زندگی پر فراز و نشیب پدرم مرا به فکر فرو برده بود. خیلی از شبها، خوابم نمی برد. کتاب قصه یی بر می داشتم و می خواندم، بی آن که حواسم باشد، که چه می خوانم، زیرا از فکر کردن به زندگی و گذشته ی عجیب و طاقت فرسای پدرم فارغ نمیشدم کتاب را میبستم چراغ را خاموش میکردم و به رختخواب می رفتم. گاهی اوقات در سکوت شب صداهایی از اتاق ابزار شنیده می شد. آیا فکر می کردم ! ؟ نه اشتباه نمیکردم صدا از همانجا میآمد آهسته از جا بر میخاستم و پاورچین ،پاورچین به طرف اتاق می.رفتم چراغ کارگاه ،پدرم طبق معمول روشن بود. با خودم میگفتم: «چطور پدرم میتوانند، با وجود خستگی، و بعد از سه ساعت درس دادن به من و یک ساعت گفتن خاطرات و بعد از سه ربع ساعت خواندن زبان آلمانی ، تازه بیایند و مشغول کار آزمایشگاهی و پژوهشی بشوند. میخواستم بروم، تو و صدایشان ، بزنم ولی فکر کردم بهتر است .اول از پشت در اتاق ابزار نگاهی به داخل بیفکنم و ببینم چه کار میکنند. یکی از شبها آهسته به پشت در نزدیک شدم، خوشبختانه پدر پشتشان به در بود. راحت ایستادم و به داخل نگاه کردم با کمال تعجب دیدم مشغول سوار کردن یک پمپ تھیگر وکیوم پمپ بودند که به تازگی طراحی آن را تمام کرده بودند. حتی برای سوار کردن این دستگاه سنگین، که دقت زیادی برای این کار لازم بود، مرا صدا نکرده بودند به سرعت داخل رفتم، سلام کردم و گفتم: ببخشید چطور با مریضی و تب در ساعت ۳ بعد از نیمه شب این کار را انجام می دهید؟ آیا بهتر نیست شما بروید بخوابید تا هر طور که میگویید، من این دستگاه را سوار کنم؟ پدرم مکثی کردند و مرا با لبخندی ،دلنشین نگاه کردند. خستگی کاملاً از چشم هایشان مشخص بود تنها عشق به نتیجه رساندن ابتکارشان و حاصل کار را در اختیار صنعت و تحقیقات کشور ،گذاشتن ایشان را تا این ساعت از شب بیدار نگه داشته بود. واقعاً از خودم خجالت کشیدم، ضمن این که تمام وجود ایشان را تحسین میکردم بعد از سکوتی که میان ما برقرار شد، پدرم سرشان را بلند کردند و گفتند: حالا وقت استراحت شماست شما تمام روز را دویده یی، هزار کار انجام داده یی والآن خسته هستی برو بخواب من بعدها خیلی وقت خوابیدن دارم! تعجب و شگفتی من صد برابر شد عجب جوابی ، به من دادند. جوابی بزرگ ... --------------------------------------------------------- کارگاه مفصل و بزرگ آقای دکتر حسابی که پر از ابزار و وسایل بود... کانال جامع آرامش مانا @sodokomahdii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا