eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 یه پسرعمو دارم وقتی میبینمش نفسم بند میاد
سلام وروزبخیربرای خانمی که ۴ساله باپسرعموش نامزده 🌸🍃 عزیزدلم مگه میشه شماتواین چهارسال بیرون نرفته باشین یاحتی باهم صحبت نکرده باشین بنظرمن بهتره ازش بخوای که باهم بیرون برین حرف بزنین دستای همدیگرو بگیرین بذارین گرمای وجود همدیگرو درک کنین وگرنه به مشکل برمیخوری دوران نامزدی برای همین کاراوشناخت ازهمدیگس شایداصلامشکلی وجود داشته باشه الان بفهمی که بهتره امیدوارم خجالت روکناربذاری وشب عروسی خوبی درانتظار هردوتون باشه خوشبخت باشی عزیزم دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۲ مهر ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃 ببخشید من خیلی ادم عصبی هستم... لطفابزاریدکانال پیامموهرکسی راهکاری برای کم شدن عصبانیت داره بهم بگه واقعا دیگ اعصابم نمیکشه ازاین همه عصبی وبداخلاق بودن دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۲ مهر ۱۴۰۱
🌸🍃 به قلم شهید مدافع حرم طاها ایمانی
۱۳ مهر ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 #عاشقانه_ای_برای_تو به قلم شهید مدافع حرم طاها ایمانی
با من بمان این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های من ... آرامش و محبت امیرحسین ... زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد ... . اصلا خوشحال نبودم ... با هم رفتیم بیرون ... دلم طاقت نداشت ... گفتم: _امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم ... . چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم ... گفت: _دقیقا منم همین رو می خوام. بیا با هم بریم ایران. . پریدم توی حرفش ... در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم: _امیر حسین، تو یه نابغه ای ... اینجا دارن برات خودکشی می کنن ... پدر منم اینجا قدرت زیادی داره. می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی ... . چشم هاش پر از اشک بود ... این همه راه رو نیومده بود که بمونه ... خیلی اصرار کرد ... به اسم خودش و من بلیط گرفته بود ... . روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود ... چشمش اطراف می دوید ... منم از دور فقط نگاهش می کردم ... . من توی یه قصر بزرگ شده بودم ... با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم ... صبحانه ام رو توی تختم می خوردم ... خدمتکار شخصی داشتم و ... . نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود ... نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم ... توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود ... فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود ... . هواپیما پرید ... و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... . به قَلَــــم شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۳ مهر ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
#بلدی_بگو 🌸🍃🌸🍃 ببخشید من خیلی ادم عصبی هستم... لطفابزاریدکانال پیامموهرکسی راهکاری برای کم شد
🌸🍃 سلام برای اون خانم که گفتن عصبی هستند عزیزم شما یک چکاب بشین اگه الکی عصبی هستید احتمالا ویتامین دی تون پایینه وهم سودای بدنتون زیاده از نوره و حنا برای رفع سودا و همچنین غذاهای سودا دار استفاده نکنید هر عصر دمنوش بابونه و بادرنجوبه و بهار نارنج استفاده کنید هر روز پیاده روی کنید و خوابتون هم تنظیم کنید هر روز قرائت قرآن داشته باشید و نماز شب باعث ارامشتون میشه خیلی حتما تجربه کنید برای رفع مشکل منم دعا کنید 🌸🍃🌸🍃 .: سلام آسمان جان خدمت خانم یا اقایی که میگن دیگه اعصابم نمیکشه وعصبانی میشن تنها راهش مصرف دارو هست من خودم همین مدلی بودم با دارو خوب شدم مراجعه به دکتر اعصاب روان دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۳ مهر ۱۴۰۱
شد شد نشد یه ون میخرم ˆˆ🖇💙 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۱۳ مهر ۱۴۰۱
🌸🍃 قشنگه
۱۳ مهر ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه
❓ خانم از پیرمردِ دستفروش می پرسد: _این دستمال ها دونه ای چنده؟ 🔹 فروشنده پاسخ می دهد: هر کدوم دو هزار تومن خانم. ▪ خانم می گوید: _من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم. 🔹 فروشنده پاسخ می دهد: _اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم._ ▪ خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش می خرد و با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود می شود و با دوستش به رستورانی شیک می رود. ▪ او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش می دهند. آن ها فقط کمی‌ از غذای خود را می خورند و مقدار زیادی از آن را باقی میگذارند . ▪صورتحساب را که ۳۵۰ هزار تومان بود ۴۰۰ هزار تومان حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام نگه دارد... 👈 این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملاً عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است... ❓سوالی که مطرح می شود این است: چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم؟ و چرا ما نسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوتِ ما ندارند هستیم؟ 🔹 یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت: پدری از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری برای آن ها پرداخت می کرد. پسرش شگفت زده از او می پرسد: "چرا این کار را می کنی بابا؟ 👈 پدر پاسخ می دهد: "این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر." 🌺 شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین، تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " نموده اید... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۳ مهر ۱۴۰۱
🥖نون سنگک ⏪مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت: خب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم. گفتم: چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت:می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن! داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. ✔با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. ✒راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. 📌دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده و مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم:نفهمیدی کی بود؟ گفت:من اصلاً جلو نرفتم. دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود. دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره . تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم. 🔸وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟ تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه! نفس عمیق کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره! ✅ پدر و مادر از جمله اون نعمتهاي هستن كه دومي ندارن پس تا هستند قدرشون رو بدونيم! افسوس بعد از اونا؛ هيچ دردي رو دوا نميكنه؛ نه براي ما " نه براي اونا!!!! ‌‌‌‎‌‌‌‎‌دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
۱۳ مهر ۱۴۰۱
🍃...تجربه زندگی...🍃
#گفتمان_اعضا برای خانمی که همسرشون جوش میزنه
سلام برای خانمی که صورت شوهرش جوش همراه درد میزنه. 🌸🍃 عزیزم پسر منم اینطوری بود جوش زیر پوشت یه غده ی بزرگ همراه با درد فراوان که با لمس کردن متوجه جوش میشدم پوستش هم ورم میکرد هر چه دکتر رفت همین که داروها تموم میشد دوباره جوش زد تا اینکه با یکی آشنا شدم که دکتر طب اسلامی سنتی میشناخت و باهاش کار میکرد منم از زبون پسرم عکس گرفتم و براش فرستادم گفت از مشکلات کبد هست چند دوره دارو براش فرستاد الان شکر خدا دوسالی هست که دیگه جوش نمیزنه حتی جوشای سن حساسش هم خوب شدن دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۳ مهر ۱۴۰۱
ﭘﺮ ﺍﺯ " ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ " ﺑﻤﺎﻥ🍃🌼 ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻗﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ " ﺫﺍﺕ ﻭ ﺳﺮﺷﺖ " ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮ " ﺧﺪﺍﯾﯽ " ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ..🍃🌼 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۳ مهر ۱۴۰۱
حاجت روا شدم سلام وقتتون بخیر من میخواستم از معجزه چله زیارت عاشورا و صلوات به نیابت از شهدا بگم ک واقعا فوق العادست و دانشگاه فرهنگیان قبول شدم مرسی از کانالتون دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
۱۳ مهر ۱۴۰۱