eitaa logo
بهانه های قلم‌🍃
239 دنبال‌کننده
231 عکس
26 ویدیو
1 فایل
خدا در تو تماشا کرد خود را🍃 کپی اشعار با ذکر نام شاعر بلامانع است🌹 امانتدارباشیم🍃 خديجه خداکرمی @mehmanedonya1
مشاهده در ایتا
دانلود
خون حریف تو ریالی هم نمی‌ارزد نامت که می‌آید شبیه بید می‌لرزد با این جنایتها فقط یک چیز ثابت شد خصم زبون از زائرانت نیز می‌ترسد
از لشکر در رکاب تو می‌ترسند از هیبت انقلاب تو می‌ترسند ترس‌است وجودشان سراپا حتی از عکس میان قاب تو می‌ترسند
دل با تو همیشه روزگارش سبز است از یمن قدم‌هات بهارش سبز است ای عشق! بدون شک درخت عمرم از برکت توست برگ‌و‌بارش سبز است
شبیه غنچه‌ای شاداب رفته به سوی مقتلش بی‌تاب رفته نمی‌خواهد دگر لالایی این طفل در آغوش شهادت خواب رفته
عشق آمده این مرتبه کولاک کند آمد که گذشتهٔ مرا خاک کند چندیست فضای دل غبارآلود است او آمده این خرابه را پاک کند
در آتش غم سوخته بودم ای‌کاش درسی به خود آموخته بودم ای‌کاش اصلا به من از ‌کلام خیری نرسید یک عمر زبان دوخته بودم ای‌کاش
بر درد دلم دوا بیاور خانه یک بقچه پر از صفا بیاور خانه سیلی خزان خورده به رویم لطفا یک لحظه بهار را بیاور خانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با اینکه شکسته باد بازویت را بی‌رحم،خزان ربوده گیسویت را غم نیست که برف آمده تا پوشاند با چارقد سفید خود رویت را
در باغ اگر داس خزان جا مانده گنجشکِ نشاط را اگر کوچانده اما تن عریان درختان را برف با چادر نقره‌ای خود پوشانده
هدایت شده از شکوفه های خیال
🇮🇷 حبّ تو نشانه‌ای‌ است از ایمانم همواره به پای عشق تو می‌مانم از جان خودم دوست‌ترت می‌دارم ای خطهٔ سربلند من! ایرانم! 🆔@shokofeha_ye_kheal
سرمست تولای حسین است فقط آن کس که دلش جای حسین است فقط اوج خوشی و سعادت هر مومن در حشر تماشای حسین است فقط ❤️
با سنگ غمت چینی دل خورده ترک بر صفحهٔ او نام قشنگت شده حک گر سنگ محبت تو بر سینه زده‌است عمریست که از سفرهٔ تو خورده نمک ❤️
حک گشته میان لوح جانم ذکرت جاریست همیشه بر زبانم ذکرت مانند کبوترم به عشقت عمریست پیوسته شده است آب و دانم ذکرت ❤️
هدایت شده از اتاق رباعی
بردار قلم به سمت احساس برو یا اینکه به باغ مملوء از یاس برو در زندگی ات سخت، گرفتاری اگر یک روز به آستانِ عباس برو
از چشمهٔ تو آب خنک خواسته‌ام از سفرهٔ تو نان و نمک خواسته‌ام هر دفعه که در دام بلا افتادم آن لحظه فقط از تو کمک خواسته‌ام
یک فصل جدید ارمغان خواهد داد بر این دل مرده باز جان خواهد داد تــردیــد نــدارم اینــکه آیینــه مـرا چون گمشده‌ای به من نشان خواهد داد
از گریه‌ گذشته است کارم دیگر سنگین شده روی شانه بارم دیگر از خود شده‌ام غافل و خیلی وقت است اصلا خبر از خودم ندارم دیگر
دل را به کنار می‌گذارم یک روز بر غصه دچار می‌گذارم یک روز دیگر چمدان عمر خود را بستم با مرگ قرار می‌گذارم یک روز
از صحنهٔ روزگار باید بروم آن ساک مرا بیار باید بروم من آخر روزهای اسفندم که با آمدن بهار باید بروم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمریست ز بیداری خود می‌ترسم از حالت هوشیاری خود می‌ترسم خود را زده‌ام به خواب غفلت حتی از ساعت دیواری خود می‌ترسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در سینهٔ دیوار بمان ای ساعت! سرزنده و هوشیار بمان ای ساعت! تو لحظه شمار زندگی‌مان هستی پس یکسره بیدار بمان ای ساعت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا