eitaa logo
سهیل سلیمی
1.7هزار دنبال‌کننده
530 عکس
418 ویدیو
3 فایل
نویسنده و فیلم‌ساز متخصص مطالعات استراتژیک مشاور رسانه‌ای آزمایشگاه پژوهشی فضای سایبر دانشگاه تهران 🎭کانال آپارات www.aparat.com/SOHEIL_SALIMI 🌐وبلاگ رسمی سهیل سلیمی www.soheilsalimi.blogsky.com 📩ارتباط: eitaa.com/SOHEILSALIMI1 کانال 👇
مشاهده در ایتا
دانلود
تشابه ژن ایرانیان و بومیان امریکا. همچنین در تاریخ 8/5/89 هیئتی علمی از آلمان به دیدن این حقیر آمد که آنها هم پی به همین موضوع برده بودند و برای بدست آوردن اطلاعات این حقیر دو روز در اصفهان با اینجانب بحث و مباحثه نمودند. نام و مشخصات ارشد آنها بدین قرار می باشد MARCO ALHELM همچنین سفیر بولیوی در ایران هم همین عقیده را دارد. به احتمال زیاد مهاجرت ایرانیان باستان به آمریکا از 4000 سال پیش شروع شد و این ارتباط تا 300 سال پیش هم وجود داشته است. البته افراد خاصی از وجود چنین سرزمینی آگاه بوده اند. پس از حمله اسکندر ملعون به ایران و حمله اعراب به ایران بسیاری از ثروتمندان و بزرگ ایران با کشتی های خود از خلیج فارس و از طریق شرق به وسیله جزایر پلونزی و میکرونوزی و از طریق جزیره ایستر به آمریکا مهاجرت نموده اند. در خاتمه یادآور می شوم که اقوامی از ایران باستان در کشور های ژاپن استرالیا جزایر میکرونزی وپلی نزی زندگی می کنند. اقوام ایرانی آینو در ژاپن قومی به همین نام ( مردم آینو یا عبدال (عبدالله) ) در شرق چین زندگی می کنند این اقوام بدون شک ایرانی می باشند کافی است به تلفظ شمارش اعداد آنها توجه کنید Äynu numerals are borrowed from Persian: 1 yäk, 2 du, 3 si, 4 čar, 5 pänǰ, 6 šäš, 7 häp(t), 8 häš(t), 9 noh, 10 dah, 20 bist, 100 säd, 1000 hazar مردم آینو (به ژاپنی: アイヌ) قوم بومی جزیرهٔ بزرگ هوکایدو در شمال ژاپن، جزایر کوریل، ساخالین و شبه جزیره کامچاتکا هستند. به احتمال زیاد امروزه بیش از ۱۵۰ هزار آینو باقی مانده ‌است. البته آمار واقعی در دست نیست زیرا بسیاری از والدین برای جلوگیری از تبعیض نژادی نسبت به فرزندانشان در ژاپن، هویت آینوی ایشان را (حتی از خودشان) پنهان می‌کنند. واژهٔ آینو به معنای «انسان» است. امروزه آینوها نسبت به نام آینو دید ناخوشایندی دارند و برای نامیدن قوم خود واژهٔ «اوتاری» (به معنی رفیق در زبان آینو) را ترجیح می‌دهند. آینو زبانی است که توسط قوم آینو در ژاپن و روسیه تکلم می‌شود. تعداد متکلمین این زبان در سال ۱۹۹۱ تنها ۱۵ تن برآورد شد، بقیه مردمان آینو، روسی یا ژاپنی تکلم می‌کردند. متاسفانه بخاطر تبعیض نژادی شدید این زبان که بدونه شک از ریشه ایرانی است در استانه نابودی است لذا از تمام ایران دوستان خواهشمندم جهت نجات این زبان و نجات این قوم از تبعیض دولت ژاپن هر اقدامی که میدانند انجام دهند. برای تماشا و دریافت تصاویر مرتبط با این سند، به وبلاگ کنید و واژه "سرخپوستان" را جستجو کنید. 📽 https://soheilsalimi.blogsky.com @SOHEILSALIMI
تقلب در محتوا با سپرِ ایدئولوژیک "مجستیک"
مجستیک و دفاع مقدس از نگاهِ بعضی ها | تحلیلی بر فیلم سینمایی مجستیک و ردپای آن در سینمای دفاع مقدس مجستیک با بازی درخشان جیم کری و کارگردانی بی نقص فرانک دارابونت، قصه ی فیلمنامه نویسی است که در دروان تفتیش عقاید در هالیوود که معروف است به دوران "مک کارتی" متهم به داشتن عقاید کمونیستی می‌شود. او با خودروی شخصی اش و به شکلی تصادفی در رودخانه ای سقوط می کند و سپس، بی هوش در ساحل شهری که جوانان زیادی را در جنگ از دست داده، پیدا می شود. مردم شهر او را که حافظه اش را هم از داده، با یکی از مفقودالاثرهای جنگ، که حالا بعد از سالها برگشته، اشتباه می گیرند. او ناخواسته با رنجِ از دست دادن جوانان شهر در جنگ، که مردم شهر به آن دچار هستند، آشنا می شود و با آنها هم ذات پنداری و همدردی می کند. و حتی با نامزد همان جوانِ مفقودالاثر که بسیار شبیه خود اوست (تا حدی که تمام مردم او را با آن اشتباه گرفته اند) رابطه ی صمیمانه ای پیدا می کند. مجستیک نام سینمایی است که سال هاست تعطیل شده، ظاهرا از زمان همان جنگ کذایی. با آمدن جیم کری (پیتر اَپلتون) و با کمک او به پدرش سینما دوباره به راه می افتند. گویی سینما استعاره است از جریان زندگی که با هر بار آغاز به کار و توقف آن، دور یک زندگی سپری می شود. استعاره فراموشی که در فیلم بسیار دقیق استفاده شده، خودِ مخاطب را هدف گرفته است. مخاطب است که فراموش کرده که کشورِ مد نظر کارگردان، جوانان زیادی را برای آرامش مردم از دست داده است. مخاطب است که فراموش کرده که درست همانند قرون وسطی، زمانی در آمریکای مدعی آزادی بیان، دادگاه های تفتیش عقاید به راه افتاده و چه انسان های بی گناهی که به بهانه های واهی مجرم شناخته شده اند. حتی خودِ پیتر اپلتون هم با ورود به رابطه با زن جوانی که او را با نامزد سابقش اشتباه گرفته، گویی ناخودآگاه مشغول خیانت به آن هایی است در جنگ شته شده اند. در نهایت مامورانی که از طرف کمیته "مک کارتی" به دنبال پیتر اپلتون با بازی جیم کری هستند، او را پیدا می کنند. آن هم درست زمانی که او حافظه اش را باز یافته. کمیته مک کارتی با بهانه ای احمقانه پیتر اپلتون را به دادگاه می کشانند، اما بخش مهم، دفاعیه ی پیتر اپلتون است. او در دادگاه و در دفاع از آزادی بیان و آزادی اندیشه، کشته شدگان جنگ را ملاک و معیار قرار می دهد و آنها را کشته در این راه می داند و اصطلاحا برای مبارزه با تفتیش عقاید در هالیوود، دست به سو استفاده از خون کسانی می زند که به زعم او برای آزادی جنگیده اند. این همان کلیشه ای است که تعداد زیادی از آثار به ظاهر دفاع مقدسی ما را نیز شامل می شود. این کلیشه ای است که قهرمان یک فیلم دفاع مقدسی گاهی مدعی آزادی بیان است و گاهی مدعی فیمینیسم از آب در می آید و چه بسا اگر همین روند پیش برود، روزی می رسد که برای دفاع از حقوق همجنسگرایان هم این سو استفاده رُخ می دهد. در واقع در آثاری از این دست، فیلمساز، دفاع مقدس را مانند سپر جلوی خودش می گیرد تا از ممیزی ها و نظارت ها عبور کند و سپس دغدغه اصلی اش را به مخاطب حقنه کند. سهیل سلیمی مجستیک جیم کری سهیل سلیمی فرانک دارابون سینمای دفاع مقدس آزادی بیان مک کارتی تفتیش عقاید the Majestic SOHEIL SALIMI شنبه 1 آذر‌ماه سال 1399 @SOHEILSALIMI
📽 یادم تورا فراموش!!!!!!!! @SOHEILSALIMI 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
یادم، تو را فراموش! بوی گازی که توی اطاق پرایدِ مسافرکش پیچیده، با بوی تعفن حاشیه جاده اندیشه به تهران در آمیخته و برای من که از فرصت روزهای کوتاه زمستانی برای گرفتن روزه قضا استفاده می کنم واقعا عذاب آور شده، خصوصا که با ماسکی که برای محافظت در برابر ویروس کرونا میزنم، اساسا هوای متعفن، غلیظ تر مسیر رسیدن به ریه هایم را طی می کند. اما این بوی متعفن، حاصل تدابیر غلط اقتصادی است که همچون بوی لاشه مرغ که قیمتش سر به فلک کشیده، حسِ تهوع، در گلوی اندیشه ایجاد می کند. ترافیک سنگین احمقانه ی جاده هم در نوع خودش بی نظیر است. هیچ مانع یا تصادفی در کار نیست، اما خودروها مدام جلوی یکدیگر را می گیرند تا چند متر جلوتر از ماشین جلویی یا کناری شان جاگیر شوند و همین طمع برای چند ده متر جلوتر بودن، ترافیکی چندین کیلومتری درست کرده است. اگر قرار باشد در مورد واژه احمق فیلم بسازم یک دوربینِ ثابت، بالای یکی از جاده های اینچنینی میگذارم و یک ساعت فیلم حیرت انگیز از حماقتِ بشر، به تصویر می کشم. اما واژه احمق سوژه اندیشه ی من نیست. اقتصاد دردی ست که بیش از درد دیگری بر گرده ام نشسته است. بی اختیار یاد انتخابات می افتم! به راستی مردمی که برای چند ده متر جلوتر افتادن، اینچنین طمع می کنند را، تنها با چند وعده و وسوسه اقتصادی، چقدر راحت می توان افسار زد و کشید. به غیر از دوره ی محمود احمدی نژاد، که طمع اقتصادی یارانه ی چهل و پنج هزار تومانی بود و محقق شد، باقی وعده ها فقط وعده بودند و بس! در دوره ی دوم هاشمی رفسنجانی (دوره اول رئیس جمهوری مرحوم آقای هاشمی خاطراتم تلخ تر از آن است که چیزی بشود نوشت.) و در دو دوره محمد خاتمی و دوره این رئیس جمهور فعلی، همواره کلید واژه هایی دروغین اقتصادی و آزادی های دوزاری، مردم را پای صندوق رای کشانده است. وعده ی آزادی های دوزاری! دوزاری هستند چون همواره آنچه مردم خودشان تصمیم به آزاد بودنش را گرفته بودند، آزاد می کنند. نمونه بارز آن ماهواره بود، وقتی مردم بی توجه به قوانین، پشت بام هایشان را با ماهواره تزئین می کردند دولت اصلاحات وعده ی آزادی آن را می داد. اساسا جریان اصلاحات و اصلاح‌طلبان روغن ریخته را نذر امام زاده می کنند. زیرا هرگز برنامه ای برای اداره جامعه نداشته،ندارند و نخواهند داشت. مصداق اش؟! تا می‌گفتیم اقتصاد، میگفتن برنامه بانک جهانی، مانند اکنون که می گویندFATF، تا می‌گفتیم برنامه اجتماعی، می‌گفتند برنامه های یونیسف و سند2030 و... همچنان ترافیک است، عده ی زیادی سعی می کنند رانندگی ایمنی داشته باشند، اما عده ی دیگری که کم هم نیستند، راه حماقت را پیش گرفته اند. عده ای هم منتظر هستند تا ببینید پشت کدام گروه بروند بهتر است، رانندگان محتاط، یا رانندگان طماع. این گروه سوم بی آنکه بدانند، نقشی سرنوشت ساز در بود و نبود این ترافیک لعنتی دارند. به میانه ی راه رسیدم و ساعت خبر از آن می دهد که به موقع نخواهم رسید. مثلِ وقتی که صدام حرامزاده، تهران را موشک باران می کرد و ما در پناهگاه مدرسه پنهان می شدیم و وقتی به کلاس می رسیدیم برای خیلی از درس هایمان دیر شده بود. بعد از جنگ هم صف های طولانی کوپنِ کوفت و زهرمار عمرمان را به تاراج برد، و از شعار سازندگی جز دیدن خبرهای پُشت سرهم از شبکه های یک و دو! از سردار سازندگی! چیزی گیرمان نیامد، تازه همان خامه ی توی شیشه شیرهای پاک هم که مهمان سر انگشت اشاره مان می شد، ناپدید شد. همین بلا با واژه اصلاحات تکرار شد، اصلاحاتی عمیق که قرار بود بوی تعفن اقتصاد را محو کند، مهمترین دست آوردش اصلاح جنس کاغذ روزنامه ها و اصلاح تیراژ روزنامه ها و اصلاح اندازه کاغذ روزنامه ها بود و البته کلی کار دیگر که می شد با کاغذ روزنامه انجام داد.
پراید وارد آزاد راه می شود، کمی سرعت می گیریم و امید به اینکه شاید به موقع برسم در من زنده می شود. دوره محمود اوضاع اقتصادی خوب شده بود، کار بود توی همه زمینه ها، همیشه به دوستانم می گویم هر چه در خانه داریم در دوران رونق اقتصادی محمود گرفتم بعد از آن و قبل از آن انگار در غار زندگی می کردیم، چنان اوضاع خوب بود که حتی برای عُشاق سفر به فضا و فضانواردی هم راه باز شده بود، از ماهواره تا میمون! بحث ها از قیمت خیار به فاصله مدار و اهمیت میمون به فضا فرستادن کشیده شده بود. همه چیز برای مدتی، عجیب خوب شده بود! مثل همین قسمت اتوبان، انگار مردم از یک جایی خواب نما شده بودند که رانندگی قاعده و قواره دارد، و می شود با احترام و آرام، به سمت مقصد حرکت کرد، البته کمی جلوتر می فهمم، فهم مردم تغییری نکرده، کار، کارِ دوربین کنترل سرعت بود و آن سروان راهنمایی و رانندگی که از سرما تا زیر چشمان اش، یقه ی اورکت را بالا داده و بی حوصله پشت دوربین، جاده را می پاید. از دوربین که می‌گذریم، باز انگار گله رَم کرده،... مانند آن دو سالِ آخر محمود! چه شد؟ تئوری های نئو لیبرال از طریق مشاورین اش، همان هیزم های جهنم، دیکته شد و ناگهان همه چیز فرو ریخت. باز فضا و فضانوردی جایش را داد به بوی متعفن فحش و ناسزا به قیمت دلار و گوجه های گران قیمت. البته آن خرابی به گردِ پای طاعونِ اصلاح‌طلبان و کثافت کاری دولت مذاکره هم نمی رسد. بماند! پرایدِ گازسوز افتاد توی دست انداز، وسط اتوبان! فکر کنم قطر طولی چاله 88سانتی متر بود، اما عمقِ کینه ی آن چاله که پُز اشرافیت داشت و ایمان به لیبرالیسم و سوسیالیسمِ درهم! نزدیک به 1400سال بود! امان از چاله های ناگهانی، دنده و کلاچ و ترمز، کارکردشان را از دست می دهند. چاله بود، اما به قلدری یک چاه ویل مانع مان شد. رد کردیم چاله را اما حاصل ش شد دیسک کمر و خواهد ماند تا ابد. خوشیِ عبور از چاهِ وسطِ اتوبان، خیلی طول نکشید، زیر پل اکباتان تصادف شده، آزادی را دارم می بینم، سه کیلومتر یا کمی کمتر فاصله مان است، اما پراید که پرنده نیست. گیر افتادم زیر پلِ اکباتان، آنجا که خود حدیث مفصل دارد! مسافران هواپیماهایی که از مهرآباد، بی خیالِ زمین شده اند و سوار بر طیاره دور می شوند، حتما از آن بالا به وضعیت اسفبار ما می خندند. کاش می دانستند که اگر زن بارداری توی این پراید لکنتی بنشیند، حتما از زورِ بویِ گندِ سوختِ پاکش، سقط جنین می کند. اقتصاد متعفن بوی همین گازی است که توی اطاق پراید پیچیده، این همه مهندس و طراح خودرو و مواد اولیه عالی داریم، اینهمه طرح سوخت های بسیار پاک تر و ارزان تر داریم، اما مافیای انرژی مگر می گذارد، ایران را نمی دانم! اما در آمریکا سه نفر که در جاهای مختلف و با فاصله زمانی موتورهای گرانشی ساخته بودند، هر سه در جاهای مختلف و با فاصله زمانی تصادف کردند و مُردند! کاملا تصادفی! از سرنوشت مخترع ایرانی که موتور گرانشی اختراع کرده بود بی خبرم! موتورگرانشی یعنی موتوری بدون نیاز به سوخت! یعنی پاکِ پاکِ پاک! اما،... اَه، باز هم یاد بوی لاشه مرغ ها افتادم، تهوع، ماسک، کرونا، دیشب یک نفر می گفت؛ قیمت مِلک در اندیشه به متری، شانزده تا بیست میلیون تومان رسیده، دو سه سال پیش متری یک میلیون هم به زور فروش می رفت، این را چرا نوشتم، نمی دانم! اما حتما بوی تعفن اقتصاد، نورون های مغزم را به سمت این خاطرات متعفن می کشاند.
تازه یک چیزِ دیگر هم هست، یک سوال احمقانه‌ی دیگر! چرا سیب، از کشاورز هفتصد تا تک تومنی خریداری می شود و به من چهارده هزار و پانصد تومان فروخته می شود؟ دالال! کلمه احمقانه‌ی دیگری است که من باورش ندارم. کلمه دلال برای فریب من است! مانند کوله بری که قاچاقچی می خوانندش! می‌دانم کار کارِ سلطان چاقاله بادم است! همان که گردنش را حتی تبر هم نمی زند، آخر تبر که با طا نوشته شود فقط مظلوم را حبس می کند و گردن می زند. اَه، چقدر سؤال احمقانه‌ی بی خود می پرسند این نُورن های مغزِ فقیر از فسفر، آخر ما پسته و گردو را که منبعِ فسفر است، از کشوری وارد می کنیم که در آنسوی سیاره‌ی زُحل قرار دارد و قیمت آب و برق و کود و حمل و نقل از آنجا خیلی زیاد است، به همین خاطر گردو خیلی گران است و توان خریدش برای چون منی نیست. البته همه چیز در کشور ما از فضا وارد می شود، زیرا هزینه ی تولید تا توزیعِ یک بطری آبِ نوشیدنی برای کارخانه دار، کمتر از دویست تومن در می آید، اما همان را هزار و پانصد تومان می فروشند، چرااااا! خُب به من و من های دیگر ربطی ندارد، ما حمالیم برای اشراف و ثروتمندان ایران زمین. دلم برای امام (ره) تنگ می شود، کلید واژه اش فُقرا و پابرهنه ها بودند. گاهی فکر می کردم با خودش قرار گذاشته درباره هر چه می خواهد صحبت کند، چند جمله هم از ماها بگوید. دلمان خوش بود به همین یادآوری های همیشگی اش. روزی که او رفت، فهمیدم که قرار است حالا حالاها در اسارت سلطان های زَر و زور و تزویر، همان غرب و شرق زدگان لعنتی بمانیم. آخر یک بار خودش گفت، خودِ امام (ره) گفت؛ ما از شرِ رضاخان و پسرش رها شدیم، اما بعید است به این زودی ها از شرِ تربیت شدگان شرق و غرب نجات پیدا کنیم. قصه ی سال های سیاهِ طاعون زده‌ی، رئیس جمهورهای غرب زده و شرق زده و اقتصادِ متعفنِ لیبرال مسلکِ قرون وسطایی، روزی به سر خواهد رسید! اما دیگر نوجوانی و جوانی و لحظه لحظه های عمرم، در کنار جوی متعفنِ اقتصادِ لیبرال و نئولیبرال از دست رفته، و هرگز باز نخواهد گشت. بر سَر پُل صراط منتظر سلطان های چاقاله بادم! بانکداران کثیف و سیاست مداران فاسد خواهم نِشست، و به خدا نشانشان خواهم داد که یادم خواهد ماند، آنچه با من و من ها کردند. یادم خواهد ماند عمری که از من دزدیدند، و جامی که خالی ماند خوشبختی! سهیل سلیمی زمستانِ طاعون زده ی اصلاحات مذاکره ای 1399 @soheilsalimi @soheilsalimi
چرا پول چاپ نکنم؟ تحلیلی کوتاه بر سریال سرقت پول سریال اسپانیایی سرقت پول، با سوژه ای بکر و جذاب، بسیار قابل تحسین ساخته شده است. ریتم بالا، بازیگران خوب، طراحی صحنه و تدوین و کارگردانی مناسب و موسیقی خوب، همگی دست به دست هم داده اند تا یک اثر بسیار جذاب ساخته شود. اما فارغ از سوژه خوب و درام قابل قبول، زیر متن یا همان محتوای این سریال مهم است. زیر متن و محتوایی که به صراحت کلاهبرداری بانک دارها و اقتصاد لیبرالیستی را به تصویر می کشد. سوال اصلی فیلم که باید با تمام وجود به آن فکر کرد این است: چرا بانک می توانند روی کاغذ، تصویری چاپ کنند و نام آن را پول بگذارند، اما مردم عوام چنین امکانی ندارند. پشت این چاپ پول، هیچ ارزشی نهفته نیست. هیچ پشتوانه ای وجود ندارد و هیچ تلاشی صورت نمی گیرد، فقط رول های کاغذ وارد دستگاه چاپ می شوند و با شکل و اندازه ای بنام پول خارج می شوند. سریال سرقت پول، موفق ترین اثری است که توانسته این مفهوم را در ذهن مخاطب جای دهد. واقعا چرا دولت ها و بانک دارها می توانند، پول چاپ کنند و تمام حاصل زحمت مردم را بخرند، و خود مردم اگر پول چاپ کنند، مجرم شناخته می‌شوند. چرا؟ سهیل سلیمی @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI
هیس! قماربازها حق اعتراض ندارند! وقتی بانک ها و موسسات مالی و اعتباری با روش های گوناگون به سرمایه های سرمایه گذاران آسیب می زنند و آن را به باد می دهند، نهادهای نظارتی و البته صاحبان مال می توانند معترض باشند. می توانند با شکایت به دنبال احیای اموال مردم باشند. می توانند از دارایی های تضمینی که از بانک ها، نزد بانک مرکزی وجود دارد، برای کمک به مال باختگان استفاده کنند. زیرا بانک سرمایه های آنان را به امانت گرفته، یا بابت ارائه وام و سود و یا بابت حفظ آن از باب امنیت و یا برای سرمایه گذاری در پروژه‌های کلان. اما بورس که پایه گذار و پدر معنوی آن فَردی به نام جان لو قمارباز هلندی است، محلی ست برای قمار بازی های کلان و سیستماتیک. طبق قوانین قمار، تقلب و کلاهبرداری خلاف است و نهاد های نظارتی باید مراقب آن باشند. اما برد و باخت ذاتی قمار و لاجرم، بورس است. پس کسی که در بورس باخت داده حق اعتراض ندارد. مگر ثابت شود که تفلبی صورت گرفته. حالا که به رِبای سیستماتیک بانک ها تن داده ایم، راه گریزی از قمار سیستماتیک بورس نداریم. دموکراسی لیبرالیسم بورس قمار سیستماتیک اقتصاد ربوی جان لو قمار بانک اقصاد لیبرالی خلق پول شنبه 27 دی‌ماه سال 1399 @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI
فوتبال را سیاسی ببینیم! فوتبال را سیاسی ببینیم! فوتبال یک ورزش کاملا سیاسی و یک تمرین کاملا برنامه ریزی شده برای جریان های سیاسی است. جریان آبی و قرمز در تمام جهان جریان دوگانه چپ و راست سیاسی هستند. اساسا لیبرال دموکراسی جامعه را از طریق ورزش های پُر مخاطب برای زمان انتخابات تربیت می کند. تا با استفاده از دو قطبی کردن جامعه، مردم را درچنبره ی نوعی تفکر خاص که همان لیبرالیسم است محبوس نگه دارد. بسیاری از کشورهای لیبرال ترکیب پرچم شان آبی و قرمز است. در واقع این دو قطبی سازی جامعه، مردمِ رنج دیده از تغییر در کلّیتِ سیستم لیبرالیسم، به سمت چپ یا راست متمایل می کند. با وجود آنکه کشور ما در مبانی پایه جمهوری اسلامی خوانده می شود، اما در حکمرانیِ دولتی، لیبرالیستی، اداره می شود. پس قواعد بازی در انتخابات ریاست جمهوری ایران هم همان قواعد جهانی لیبرال دموکراسی است. تقریبا در دربی های قبل از انتخابات ریاست جمهوری، فارغ از اینکه چه کسی رئیس جمهور می شود، تکلیف چپ گرا بودن یا راست گرا بودن دولت مشخص می شود. یعنی بُرد پرسپولیس نتیجه اش میشود اصولگراها و افراد نزدیک به آنها و بُرد استقلال می‌شود پیروزی اصلاح طلبان و افراد نزدیک به آنها. تساوی دِربی سال نود دو حاصلش شد، دولت اعتدالیون، که مدعی حضور هر دو جناح بود، اما با عملکرد کاملا چپ گرایی که داشت نشان داد که کاملا تحت حمایت و متأثر از اصلاح‌طلبان است و آنها اصطلاحا زیر رو رو کشیده اند و قاعده بازی را بهم زده اند. پس در دِربی سال نودوشش با اعلام رسمیِ پدرخوانده اصلاحات و تَکرار فراموش نشدنی وی، استقلال برنده دربی شد، هرچند بُردِ شکننده ی یک بر صفر گواهی بود بر رقابتی سخت و پُر چالش، که کار به انواع و اقسام دروغ و فریب و تهمت در منظره ها کشید. و اگر نبود برجامی که جامش تهی بود، و البته عوام قادر به دیدنِ این جام تهی نبودند، احتمال تغییر در معادلات انتخاباتی بسیار بود. تساوی عجیب در دربی سال هشتادوهشت، که سردترین دربی آن سال‌ها لقب گرفت نوید یک فاجعه را می داد. یعنی هیچ توافقی بین طرفین صورت نگرفته، سهم خواهی ها بی نتیجه بوده و تهدیدات میز مذاکره بی سرانجام مانده است. آن بازی بدونِ بُردِ بی رمق آتشِ زیر خاکستر بود، که با کُد تقلب تبدیل شد به آشوبی هشت ماهه، زیرا رقیبی که هیچ سهمی از دولت نگرفته بود راه نجات را در، زدن به زیر میزِ بازی، می دید. امسال هم اینچنین شد که پرسپولیس یک بر صفر برنده بازی شده، بازی کم گل، یعنی دو طرف توافق کرده اند که رقابتی سخت داشته باشند. چه بسا کار به دور دوم بکِشد، و رقابت تا لب مرز جابجایی معادلات پیش برد، اما در نهایت همان می شود که باید بشود. خاصیت بُرد یک بر هیچ در نیمه دوم همین است. سهیل سلیمی 25 اردیبهشت1400 @SOHEILSALIMI
🟥 رویای عدالت بر پرده ی نقره ای! بعد از گذشتِ بیش از ربع قرن از ساخت فیلم سینمایی "هفت"، هنوز بهترین تصویر از اجرای عدالت در عالمِ سینما، عدالتِ نقش بسته بر تصویرِ کِدر و گاه وهم آلود فیلمِ "هفتِ" دیوید فینچر است. فیلم سینمایی "هفت" تصویر رویایی از جهانی است که گاه در آن عدالت محقق می شود. رویایی که خیلی اوقات ما آدم‌ها در جایگاه‌های مختلف و افکار گوناگون آرزوی آن را از سَر می گذرانیم. عدالتی که خود از احقاق آن نا امید هستیم و به دنبال منجی برای اجرای آن می گردیم. شاید مانند بسیاری از آثار هنری دیگر، که هنرمند قصد بیان مفهومی را دارد که اثرش فاقِد آن معناست یا حتی گاهی متضاد با آن است، سازندگان "هفت" هم به دنبال مفهوم دیگری بودند و فیلم چیز دیگری از آب در آمده است. شاید می خواستند فیلمی در تقبیحِ قوانین سخت گیرانه ی کلیسا در مواجه با گناهان کبیره بسازند، یا ضد قهرمانی مذهبی به نمایش بگذارند تا دین را افراطی و متحجر نمایش بدهد، اما خروجی فیلم برعکس شده، مخاطبان در سراسر جهان به فیلم واکنش مثبت نشان دادند و حس دلنشین عدالت را با "هفت" تجربه کردند. عدالتی که به ظاهر از آستین یک انسان مقید به انجام احکام الهی سر بیرون آورده است، اما در واقع او "جان دوال"، تنها، انسانی ست رنجیده و خسته از جهانِ فاسد و آلوده ی پیرامون خودش، رنجیده از شعارهای پوچ و تحقیرآمیز دموکراسی و آزادی بیان. انسانی رنجیده که آگاه شده است از صلیبی که با شعار لیبرالیسم وجود او را به بردگی گرفته است . @soheilsalimi ادامه 👇🏼
🟥 رویای عدالت بر پرده ی نقره ای! هرچند به ظاهر برای اکثر مردم، تعیینِ هفت گناه کبیره و مجازات های سنگین و جهنمی برای آنها بسیار دلهره‌آور است، اما عذابی هم که مردم جهان از یکدیگر و گاه از طبقه ی فرا دست، می کشند بسیار دردناک و غم انگیز است. همه‌ی ما گاه از یک راننده تاکسیِ زیاده خواه، از یک سیاست مدار فاسد، از یک پزشک مغرور، یک کارفرمای شکم باره، یک روسپی بی حیا، یک دوست تنبلِ بدقولِ بی تفاوت، از خرید، وقتی پولی که با مشقت به دست آورده ایم به پای یک کالای بی کیفیت از دست می دهیم و حتی از وکیلی که قانون را به بالاترین پیشنهاد می فروشد، چنان زخم می خوریم و ناراحت می شویم که دوست داریم آن فرد را مجازات کنیم، مجازاتی سخت! اما همواره به جای مجازات، گوشه ای می نشینیم و عصبانیت مان را بر فرق سرِ خودمان می کوبیم و غصه می خوریم و گاه گریه آخرین پناهِ مان می شود. اما این بغض فروخورده در فیلم "هفت" به بلندترین شکل ممکن فریاد می شود.  اولین دیالوگِ مهم فیلم، اشاره به بی توجهی خودِ مخاطب دارد. روحیه ی وِلِش کن، یا به من چه! جان دوال می گوید؛ گاهی برای اینکه مردم به حَرفِت گوش کنن، کافی نیست که فقط بزنی روی شونه شون، باید با پُتک بکوبی توی سرشون. اما آنچه که این دیالوگ را فراتر از معنای آن، بازهم مهمتر می کند، خاستگاه آن است. فیلم در آمریکا ساخته شده، در هالیوود، جایی که اوجِ تمدنِ لیبرال دموکراسی محسوب می شود. لیبرالیسمی که اساس آن "لِسِفِر" است. مفهومی که وقتی معنای آن را بدانید حیرت‌انگیز بودنِ "هفت" و این دیالوگ را بیشتر درک می کنید. لِسفر، یعنی وِلِش کن! یعنی تمدنی که ماهیتش بی خیالی و رهاسازی بوده، کارش به جایی رسیده که نسخه درمان را در مجازات سخت می بیند. در توجه همه ی افراد جامعه به افعال یکدیگر.  فیلم اساسا بسیار بصری و هنرمندانه ساخته شده، اما دیالوگ ها چنان پُرمحتوا و کوبنده است که شاید بارها و بارها برای درک دقیق آنها "هفت" را باید به تماشا نشست. در جای دیگری جان دوال می گوید؛ ما سر هر کوچه و خیابون یه گناه کبیره می بینیم، اما بهش بی تفاوتیم، بی تفاوتیم چون برامون عادی شده. در این دیالوگِ شاهکار و بی بدیل، دو نکته بسیار مهم و استراتژیک در حوزه جامعه سازی نهفته شده است. اول اینکه؛ هیچ کس زحمتِ تذکر و ارشادِ کس دیگری را به خودش نمی دهد. در یک مثال مع الفارغ، اگر ببینیم کسی در حال افتادن به چاهی هست که اتفاقا ما از همان چاه آب برای نوشیدن بالا می کشیم، تنها لَبی میگَزیم و لب برای هشدار باز نمی کنیم. یعنی از رویکردِ دینیِ امر به معروف و نهی از منکر روی گردان هستیم، حتی وقتی که آسیبِ این روی گردانی مستقیم به خود ما باز می گردد و دوم آنکه؛ گناه و متعاقب آن جرم و جنایت عادی سازی می شود. یعنی نه تنها با فسادهای مختلفِ درون جامعه مقابله و مواجهه صورت نمی دهیم، بلکه آن را بَدیهی و طبیعی و حتی گاه لازمه ی جامعه می دانیم.  فیلم سینمایی "هفت" شاهکاری ست که جامعه را منفعل و بی خاصیت نمی خواهد و از باورهای احمقانه ی دنیای مدرنِ و لیبرالیسم عبور می کند. "هفت" نوعی انسان آرمانیِ عدالت خواه دارد که در شکلی اغراق شده و نمادین، با توسل به احکام مجازات در دینِ مسیحیت، سعی در اصلاح جامعه و حتی خودش "جان دوال" دارد. در دیالوگی دیگر جان دوال می گوید؛ این فقط شروع ماجراست، این داستانی است که تمام نمی شود و سال ها بعد بسیاری درباره آن خواهند گفت و خواهند نوشت.  همین نوشته گواهی ست بر آن مدعا. فیلم سینمایی "هفت" اگرچه محبوب ترین فیلم زندگی من است، اما به واقع اثری هنرمندانه است که حتی خالقان آن یعنی "اَندرو کیوین واکر" در مقام نویسنده و "دیوید فینچر" در مقام کارگردان، دیگر هرگز به ساخت چنین اثرِ شاهکاری دست نیازیدند. سهیل سلیمی 26 اردیبهشت 1400
🟥🟥 استراتژی عیله استراتژی 🟥🟥 هوالحکیم. در علم استراتژی میگویند بهترین استراتژی برای نابود کردن یک تفکر، ایدئولوژی یا حکومت، استفاده از استراتژی معکوس علیه آنهاست. یعنی اگر استراتژی حکومتی دوری از اشرافی گرایی است، برای نابودی اش باید اشرافیت را در جامعه گسترش داد. اگر استراتژی حکومتی بانک داری بدون ریاست، باید با نفوذ در ارکان تصمیم ساز آن، بانک داریِ ربا محور را در جامعه بسط و گسترش داد. استفاده از معکوس استراتژی یکی از مهم‌ترین استراتژی های نابود کردن حریف محسوب می شود. زیرا طراحان استراتژیِ پایه را دروغگو جلوه می دهد و اعتماد عمومی را نابود می‌کند و استراتژی پایه را اشتباه و غیرِکاربردی معرفی می کند. متاسفانه در غفلت دوران ابتدای انقلاب و جنگ، صدها و چه بسا هزاران مدیر نفوذی که تحت حمایت آمریکا و انگلیس و... بودند با ریا کاری، وارد سیستم های حکومتی شدند و تمام استراتژی های امام ره را برعکس و علیه آرمان های ایشان استفاده کردند. جمله معروف ایشان که فرمودند؛ اگر در بانک‌های ما ربا بماند جمهوری ما اسلامی نیست. مصداق همین تحلیل است. چرا که امروز مهمترین ضربه ی اقتصادی را بانک‌های ربا محور بر پیکره جمهوری اسلامی وارد می کنند و با سفته بازی در بورس و بالا بردن قیمت زمین و مسکن مردم را به چهارمین می کشند. و پشت سر این بانک ها و بانکداران سیاست مداران پُر نفوذی ایستاده اند. آگاه باشیم که آرمان‌ها، توسط منافقین و مدیران کُدن و ساده‌لوح، مدیران طماع و مدیران وابسته به غرب، می تواند به ضد خودش تبدیل شود. اگر از انقلاب مراقبت نشود استحاله خواهد شد و به محاق خواهد رفت. 14خرداد1400 استراتژِست سهیل سلیمی انتخابات ریاست جمهوری انتخابات 1400 بانکداری ربا محور ایدئولوژی نفوذ لیبرالیسم نئولیبرالیسم یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1400 @SOHEILSALIMI
جامعه این گونه است که ما می گوییم! هوالحکیم. هنرمند محصول جامعه ای است که در آن زیست می کند. اگر هنرمند آمریکایی فیلم از خیانت های خانوادگی و خصوصا خیانت زنان می سازد، می بیند و می داند که طبق آمار رسمی، از هر ده زن آمریکایی شش زن بعد از ازدواج روابط نا مشروع با مردان دیگر دارند. البته آمار غیر رسمی بیش از این است. یعنی وقتی آن هنرمند در مهمانی خانوادگی شرکت می کند، می داند از هر ده زنی که در آن مهمانی کنار او می خورند و می آشامند، شش نفرشان با اطلاع یا بدون اطلاع همسرانشان روابط نامشروعی داشته و دارند. پس آن سینماگر می تواند مدعی باشد که مثلا فیلمِ "پیشنهاد بی شرمانه" قصه اش از دل اجتماع گرفته شده و اگر معترضی وجود داشته باشد، فردی ناآگاه، یا سانسورچی واقعیت است. اما آیا وقتی فیلمسازان ایرانی، فیلم هایی از روابط نامشروع زنان می سازند هم با همین آمار استدلال می کنند. یعنی وقتی در جمع مهمانی خانوادگی هستند، و به صورت زنان خانواده شان نگاه می کنند از هر ده نفر، شش نفرشان را در جدول آنان زنان قرار می دهند و باورشان بر داشتن روابط نامشروع زنان شوهردار خانواده شان با دیگران است؟ به هر حال مدل اولیه برای هر هنرمندی خانواده خودش است. یا استدلال آنها فقط اخبار زرد روزنامه ها و مجله های زرد است؟ اگر می گویند که مگر فرزندان خودتان را نمی بینید، باید پرسید که مگر شما فرزندانتان را چگونه تربیت کرده اید؟ مشروبخوار و الکلی؟ معتاد؟ یا غرق در مشکلات جنسی، همچون شخصیت های فیلم هایتان؟ به هر حال وقتی من به جامعه ی اطرافم می نگرم، زنان را عفیف و پاکدامن می بینم، بچه ها را بازیگوش اما معصوم و خانواده ها را مهربان و همراه با همه مشکلات مادی که دولتِ مورد حمایت همان فیلمسازان بر آنها تحمیل کرده است. آنها به دنبال موارد استثنایی می گردند و بعد آن را جامعه می نامند. هرچند جامعه، آرمانی و مطلوب نظرِ غایت انسانی ما نیست، اما آن جهنمی هم که آنها تصویر می کنند هم نیست، هنوز دست بالا، با انسان های سالم و حلال زاده است. پس جامعه ای که آقایان از آن دم می زنند، یا وجود خارجی ندارد و یا فضای زیستی لوکال و محدود خودشان است که آن را به کل ِجامعه نسبت می‌دهند، مانند شهرک های خاص و محله های ویژه ای که در آن زیستِ خود را رقم زده اند، که در این صورت حدیث نفس است و حال و روز زندگی های خودشان. پس جامعه بهانه است برای فریاد آن حدیث نفس و هنر بازیچه ای برای قالب گیری از آن خیالات موهوم. البته اگر فیلمساز دروغگو نباشد و جامعه را سپر بلا نکند، گفتن قصه از استثناها اتفاقی دراماتیک و هشدار دهند است. اما شجاعت می خواهد و البته صداقت، که پشت واژه ها پنهان نشود و مردانه بگوید که می خواهد قصه ای هنجار شکن بگوید تا جامعه را از بن بست های فرهنگی و اجتماعی برهاند. اما حدیث نفس سوار است بر این روایت، عقلانیت مرده و شهوتِ رویای دروغ، سراپای هنرمند را فرا گرفته و هر چه می سازد، محصولی ست کثیف که او را غرق می کند در چاهی که هر آن با هر اثرش عمیق و عمیق تر می شود. که این تعمیق آن به آن به دلیل انحرافی ست که در جامعه ایجاد می کند و با نفسی که با هنر او به یغما می رود، چاه او عمیق تر می شود. البته نابودی روح و نفس خود او اصلا مهم نیست که انتخاب خودش است. اما زخمِ کاری که بر پیکر فرهنگ و اجتماع ما از این آثار می نشیند و گمراهی جامعه، مدعی العموم را می طلبد تا از حیثیت زنان و مردان ایران زمین جانانه دفاع کند. خدا همه ما را به راه راست هدایت کند، ان شاء الله. سهیل سلیمی 22تیر1400 سهیل سلیمی سهیل سلیمی کارگردان سهیل سلیمی فیلمساز کارگردان نویسنده جامعه این گونه است که ما می گویی زخم کاری قورباغه نمایش خانگی پلتفورم شنبه 26 تیر‌ماه سال 1400 @SOHEILSALIMI
📍🧬💉🔬 کنترل جمعیت با واکسن به بهانه اعتراضات گسترده در فرانسه به اجباری بودن زدنِ واکسن کرونا: یکی از فرضیه های مهمی که در جهان، پیرامون واکسن ِ این سلاح بیولوژیک "کرونا" وجود دارد، آن است که هدف از تهیه و تولید این سلاح، تزریق واکسن آن به صورت گسترده و در سطح جهانی است. یعنی در کنار تمام نقشه های استعماری و مخربی که در این جنگ بیولوژیک وجود دارد و قبلا مُفصل در وبلاگم به آنها پرداخته ام، در نتیجه گیری نهاییِ این جنگ بیولوژیک بین اَبَرطبقه ی، کنترل کننده جهان، و مردم، در چهارگوشه ی جهان، قرار است با تزریق واکسن به ایجاد تغییرات گسترده در دی ان آی انسان ها منجر شود. نکته ای که این موضوع را جدی می کند، آنست که و.ی.ر.و.س و واکسن آن هر دو بین سال‌های 2011 و 2014 در سازمان ثبت اختراعات ایالات متحده ثبت اختراع شده اند. پس چه دلیلی دارد که کل جهان دو سال برای کشف واکسن معطل ماننده اند، جز آنکه بخواهند، شرایط را طوری به وخامت بکشانند که مردم ناگذیر از دریافت واکسن شوند. سهیل سلیمی سهیل سلیمی سهیل سلیمی کارگردان سهیل سلیمی فیلمساز سهیل_سلیمی_استراتژیست متخصص_استراتژی متخصص_استراتژی_در_سینماورسانه سلاح_بیولوژیک واکسن کرونا توازن_جمعیت_با_سلاحهای_بیولوژیک سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1400 @soheilsalimi
💣 استعمار فرهنگی | به بهانه روز ملی مبارزه با استعمار 🧨 به بهانه روز ملی مبارزه با استعمار هوالحکیم. استعمار، چیزی شبیه به آفتابپرست است، رنگ عوض می‌کند اما ذات آن عوض نمی‌شود. گاه با جنگ مستعمره می گیرد و گاه با مذاکره. اغلب جامعه با این دو گونه استعمار مقابله و مقاومت می‌کند، اما استعمار فرهنگی، آرام آرام قربانی می‌گیرد و تصرف می‌کند. قلب‌ها را می‌گیرد و مغزها را افسار می‌زند. جامعه ای که مستعمره فرهنگی شده آنقدر تحمیق می‌شود که خودخواسته تن به این استعمار می‌دهد و آنان که ماجرا را می‌فهمند حرف‌هایشان شنیده نمی‌شود و دلسوزی هایشان، به باد استهزاء گرفته می‌شوند. به گمانم باید در روزِ مبارزه با استعمار، به قیام علیه استعمار فرهنگی بیاندیشیم. سهیل سلیمی روز ملی مبارزه با استعمار استعمار فرهنگی سهیل سلیمی سهیل سلیمی کارگردان سهیل سلیمی فیلمساز سهیل_سلیمی_استراتژیست جنگ فرهنگی تهاجم فرهنگی شبیخون فرهنگی شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1400 @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI
قانون ماری جوآنا | نگاهی به فیلم جنتلمن ساخته گای ریچی هوالحکیم. همیشه قبل از قانونی شدن هر پدیده ی ضدِ عقلانیتی، باید دید سود آن برای چه کسانی است و چه کسانی در واقع مدافع قانونی شدن آن هستند. قوانین عجیبی که بسیاری از عوام با شنیدن آنها، فقط شوک می شوند و غرغر می کنند. قوانینی که برای طراحان و کاسبان آن قوانین میلیارد ها دلار سود دارد. و طبیعتا آنها برای تامین چنین منافعی چقدر تبلیغات خواهند کرد. مانند قانونی شدن مشروبات الکلی و قوانین مربوط به نگهداری حیوانات و تهیه و توزیع غذای آنها، قوانین مربوط به قانونی شدن تجارت های جنسی و داروهای غیرقانونی و بسیاری از قوانین به ظاهر حقوق بشری، قوانین آزاد سازی حمل اسلحه،... همه و همه با استفاده از حماقت عوام و برای سوء استفاده ی حداکثری و درآمدهای نجومی، قانونی می شوند. و غم‌انگیز آنکه دولت ها از همین کسب و کار کثیف مالیات می گیرند تا مثلا رفاه اجتماعی ایجاد کند. در بخشی از فیلمِ جنتلمن ساخته گای ریچی تجارت ماری‌جوانا و نحوه فعالتِ تولید کنندگان غیر قانونی ماری‌جوانا و آماده شدنِ شان برای فضای قانونی کسب و کارشان به زیبایی به نمایش در می آید. آیا تا بحال اندیشیده‌اید چه میزان از قوانین برای تسهیل کسب و کارهای کثیف وضع می شوند؟ سهیل سلیمی ویدیو این متن را در هایلایت اینستاگرام ببینید @salimisoheil1 جنتلمن فیلم سینمایی جنتلمن سهیل سلیمی سهیل سلیمی کارگردان سهیل سلیمی فیلمساز سهیل_سلیمی_استراتژیست قانون ماری جوآنا قانون ماری جوانا تحلیل فیلم شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1400 @SOHEILSALIMI @SOHEILSALIMI
ساختِ اوتوپیا با سلاح های بیولوژیک | به بهانه سریال اوتوپیا هوالشافی. سلاح‌های بیولوژیک سال‌هاست که به عنوان تجهیزات نظامیِ غیر قابل ردیابی مورد استفاده برخی از کشورها که ساختار امپریالیستی دارند مورد استفاده قرار می گیرد. اما از آنجا که باور عمومی برای پذیرش این موضوع در میان مردم وجود ندارد، لذا کسی متوجه هدف قرار گرفتن توسط این سلاح ها، نمی شود. در موارد بسیاری ثابت شده که حتی یک سازمان بهداشتی درمانی و یا یک موسسه ی تولیدات دارویی اقدام به فراگیرسازی نوعی بیماری در یک منطقه یا یک شهر و گاه فراتر کرده است، تا از این طریق به منافع خاصی دست یابد. از جمله اقداماتی که امروز می‌دانیم رخ داده است، پخش گسترده کرونا ویروس های ابتدایی است که در راهپیمایی های اربعین روی زائران و در حج روی حجّاج آزمایش شد و نتایج شگرفی نیز به دست آمد. کسانی که آن آنفلوآنزای عجیب را تجربه کرده باشند، امروز راحت تر کرونا را درک می کنند. هزاران هزار سند موجود است که از سال‌های خیلی دور، خیلی ها از برنامه‌ریزی های انجام شده برای این پاندمی بزرگ آگاهی های ریز و درشتی داشته اند. مانند داستان سریال یوتوپیا. سهیل سلیمی @soheilsalimi @soheilsalimi utopia یوتوپیا اوتوپیا کرونا ویروس ویروس کرونا سلاح های بیولوژیک سلاح کشتار جمعی سهیل سلیمی سهیل سلیمی کارگردان سهیل_سلیمی_استراتژیست شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1400 @SOHEILSALIMI
ورزش سیاسی | هر پدیده ی بین المللی یک رویداد سیاسی است و یا در امتداد سیاست است، از آنجا که خودِ سیاست هم امتداد میدان نبرد است، پس... هوالحکیم. نه تنها ورزش که هر پدیده ی بین المللی یک رویداد سیاسی است و یا در امتداد سیاست است. خباثت های همیشگی تمدن غرب و خصوصا انگلستان، آنقدر زیاد است و آنقدر در شئون مختلف زندگی بشریت در سراسر جهان رسوخ داشته که هر انسانی که مورد ظلم آنها قرار گرفته با حتی حداقل آگاهی در هر موقعیتی که باشد، فرصت را برای گرفتن انتقام مغتنم می شمارد. مستندِ دیگو مارادونا به کارگردانی آصف کاپادیا، نگاهی ریز و جزئی به این موضوع دارد. در بخشی از این فیلم، جمله ای تاریخی از مارادونا دارد، که شکست تیم ملی انگلیس با گلی که او با دست زده را مثل یک انتقام نمادین از انگلیس می داند. هر چند فساد ساختاری فوتبال و اعتیاد در نهایت گریبان گیر مارادونا هم شد، و از طرف دیگر با پرونده سازی که انگلیسی ها از طریق مافیایی موادمخدر برای او درست کردند، در نهایت آبروی او را بردند، تا شکست در زمین فوتبال را با ترور شخصیتِ مبارز او جبران کنند. اما در یک نگاه کلان تر، غارتگری انگلستان از سرمایه انسانی کشورهاست. و سوالی سخت تر اینکه کشوری که تاب نبرد در میدان جنگ را ندارد، چگونه با بغض تحقیر مردم سرزمینش باید برخورد کند. آنهم وقتی باید در زمینه های گوناگون با آن دشمنِ خونی مواجه شوند؟ یا شاید باید پرسید، مدیریت پشت پرده جهان چگونه رقم خورده که انگلیس و آمریکا که تقریبا به هفتاد، هشتاد درصد کشورهای جهان حمله و تعرض داشته اند،... 🟥ادامه👇🏼👇🏼
دیگران را مجبور می کنند تا در رویدادها و برنامه‌ها و جشنواره های کشورهای مهاجم شرکت کنند و حتی برای شرکت در آن رویدادها باهم رقابت کنند. باید تکمیل کنم که ورزش و هر پدیده ی بین المللی یک رویداد سیاسی است و یا در امتداد سیاست است، از آنجا که خودِ سیاست هم امتداد میدان نبرد است، پس تمام تقابل های جهانی امتداد نبردی ست که در حافظه تاریخی هر تمدن و سرزمینی نهفته است. سهیل سلیمی * حتما ویدیوی مرتبط با این متن را در هایلایت اینستاگرام با عنوان "ورزش سیاسی" ببینید @salimisoheil1 سهیل سلیمی استراتژیست سهیل سلیمی سهیل سلیمی کارگردان دیگو آرماندو مارادونا مارادونا فوتبال فوتبال سیاسی ورزش سیاسی گل با دست انگلیس و آرژانتین دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1400 @soheilsalimi
افغانستان سرزمینِ بدونِ رهبر 🧨
افغانستان سرزمین بدون رهبر هوالحکیم. افغانستان که این روزها حسابی خبرساز شده، و همه می خواهند به نوعی به آن ادای دین کنند، قریب به شصت سال است که گفتارِ جنگ و آوارگی است. اما جماعتی امروز برای آن سینه می‌دَرند، خود همچون لاشخورهای کنارِ جسدِ یک شکار، بیست سالِ تمام به کشتار مردم افغانستان توسط آمریکایی ها نگاه کردند و دَم نزدند. گویا منتظر بودند تا خوردنِ آن شیرِ وحشی تمام شود تا نوبت به لاشخورها برسد. بیست سال هر جنایتی که می‌شد علیه یک مستعمره انجام داد، در مقابل دیدگانِ این جماعت ِ لاشخور مسلک رخ داد، اما فقط نگاه کردند. حتی برخی از همین ها منتظر بودند ببیند، چه زمانی ایران هم به اشغال آمریکایی در می‌آید و چه بسا فرارِ مفتضحانه آمریکایی ها رویاهای وطن فروش ها را بر باد داده که اینچنین به تکاپو افتاده اند. به هر حال آنچه افغانستان را به این روز انداخته در وحله اول نبودِ یک رهبری مقتدر و دلسوز و همه جانبه نگر است. افغانستان رهبری ندارد که مقبول همه اقوام و تیره های کشور باشد. لذا نیروهایی هم که قصد مبارزه و استقلال خواهی می کنند در نهایت تبدیل می شوند به گروهی شبه نظامی که همه چیز را می‌خواهند با زور اسلحه درست کنند. از جنس همین مردم، گروه هایی تحت یک رهبری هوشمند و حرفه ای و مُصلح، جمع می شوند و در قالب مدافعین حرم، در پیچیده ترین جنگ مذهبیِ ساخت تمدن غرب، در کنار رزمندگان دیگر پیروز می‌شوند. اما همین مردم با این روحیه دلیر، در کشور خودشان بیش از نیم قرن است که روی آسایش و امنیت را ندیده اند. اگر روزی فرد یا گروهی افغانستانی و آگاه و دلسوز بخواهند برای افغانستان کار بکنند، ابتدا باید ریشه نفوذی های تمدن غرب را تا جایی که می شود بخشکانند و سپس برای مردم و سرزمین افغانستان دولت-ملت طراحی کنند. تا وقتی که رهبری افغانستان به دست عروسک‌های خیمه شب بازیِ تمدن غرب است، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. سهیل سلیمی افغانستان سرزمین بدون رهبر افغانستان طالبان پنجشیر احمد مسعود احمد شاه مسعود فرار نیروهای آمریکایی سهیل سلیمی سهیل سلیمی کارگردان استعمار چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1400 @SOHEILSALIMI