eitaa logo
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
354 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
62 فایل
💬مباحث مختلف برای رسیدن به راه درست زندگی همراه با...✅ ❣آرامش واقعی..😘😍💞 🔆با ما همراه باشیددد🤗❤ 👈کپی آزاد با ذکر یه صلوات...✔ 💚«هدف رضایت خدا و امام زمان»💚 ⏪نظرات 👇 @masire_zendegi_ziba 💥منتظر نظرات سازنده شما عزیزان هستیم..😉😊🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ حاضران به غائبان برسانند؛ وارث هنوز ایستاده است و منتظر! تا برسند؛ آنان که از قافله‌ دل جا ماندند، و برگردند؛ آنان که جلوتر از ولیّ خویش گام برداشته‌اند! 💫 تحقق پیمان غدیر است؛ روزیکه همه بیاموزند نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب تر، در رکاب ولی، باشند! @sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ◽️ اهل نفاق ، اولین کسانی بودند که در ، به امامت علی "ع" گواهی دادند ... و نیز اولین کسانی که عهد شکستند! 🔥 ، درد بی‌درمانِ اهالی دینداری است؛ که فاصله‌ی تا را به بیش از هزار سال، کِش داده است. ما از کدام دسته‌ایم؛ اهل نفاق یا اهل صدق؟ ❤️ @sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎀 اعمال و آدابِ عید غدیر | امسال، این اعمال را باید با روشهای دوران کرونایی، به جا آورد | ✨@sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت عزیزانم..عیدتون مبارک باشه..🙏🌺 برای فردا عید غدیر داریم برنج و بسته مواد غذایی تهیه میکنیم.. خواستید کمک کنید☺️👇 6037991942763602 فاطمه فلاح نتاج یا علی مدد😊❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹اشعاری زیبا به مناسبت شب عید غدیر به زمین نبسته ام دل به هوای آسمانش زده ام گره دلم را به پر کبوترانش شده ام اسیر لطفش شده ام گدای نانش همه عمر برندارم سر خود از آستانش که فقط سپرده ام دل به علی و خاندانش به ورای عرش رفته که بسازد آشیانه لب آسمان هفتم شده غرق در ترانه ملکی به گرد پایش نفسی رسیده یا نه به جز از خدا نبوده به خدا در آن میانه نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش چه کسی دوباره نان را به فقیر می رساند؟ جریان چشمه ها را به کویر می رساند؟ خبر جناب خم را به غدیر می رساند؟ چه کسی سلام ما را به امیر می رساند؟ خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش به جنون کشانده ساقی دل مبتلای ما را متجیرم چه نامم بشر خدانما را بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟ که قبیله ی قلم ها شده قاصر از بیانش شده لطف بی دریغش همه عمر شامل من به خدا نشسته یادش همه شب مقابل من احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست بنما سر سفره میهمانش غمی از خزان نباشد که بهارمان می آید شبی از مسیر دریا به دیارمان می آید دم احتضار بی شک به کنارمان می آید دو جهان بدون حیدر به چه کارمان می آید؟ نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش: خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری که علی ست اصل ثابت, که علی ست فیض جاری که علی ست جان احمد, که علی ست نور باری که علی ست خشم ایزد که به تیغ ذوالفقاری زده ریشه ی ستم را به دو دست پر توانش نشنیده اند آیا که خدای حی سرمد شب و روز می فرستد صلوات بر محمد و به این دلیل روشن که علی ست جان احمد رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش دل خویش را به جز او به کسی دگر نبستم چه عنایتی نموده که هنوز مست مستم چه کنم که عهد خود را نشکست و من شکستم نبرید و من بریدم نگسست و من گسستم من و لطف بی دریغش من و فیض بی کرانش سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم غم او دوباره خیمه زده گوشه ی اتاقم چه شود اگر بکاهد شبی از غم فراقم چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم برسد به کاروانی که علی ست ساربانش به طواف دوست رفتم چه حریم آشنایی چه فضای روح بخشی چه نسیم دلربایی نکند به من بگوید پس از این همه جدایی که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟ به درون خانه ای که ملک است پاسبانش به حریم او ملائک همه گرم خوشه چینی همه ی پیمبران در حرمش به شب نشینی پر عطر آسمان ها شده زائری زمینی دل “الغدیری” من شده عاشق “امینی” که به جز علی نبوده همه عمر بر زبانش نه به من که مست اویم می بی حساب داده به تمام عاشقانش قدحی شراب داده نه از این می مجازی, که از آفتاب داده ز کدام باده ساقی به من خراب داده؟ که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش همه شب در این امیدم در دوست باز باشد که به شب خیال رویش خوش و دلنواز باشد غزل از علی سرودن چه کم از نماز باشد؟ شب شاعران بیدل چه شبی دراز باشد شب بی ستاره ای که فقط اوست در میانش به طواف کعبه هرکس که به دیده ی تر آید همه هست آرزویش که علی ز در درآید نظری اگر نماید شب بی کسی سر آید خود کعبه نیز باید به طواف حیدر آید به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش… احمد علوی @sokhananiziba
a45028c8b5320e3a8da68297abd973e7.mp3
23.74M
🌹 مبارک 👏👏👏 مداحی و شعرخوانی بسیار زیبا از حاج محمد رضا طاهری @sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷شهید_محمود_صارمی 🌷 خبرنگارومسئول دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف بود . که در ۱۷مرداد ۱۳۷۷ درکشتار دیپلمات‌های ایرانی در افغانستان شهید شد. 🌷به همین مناسبت ۱۷مرداد را روزخبرنگار نامیدند. ☆اقتضای جان چو ای دل آگهی است ☆هرکه آگه تر بود جانش قوی است. . 🌷به یاد این شهید خبرنگار صلوات بفرستیم 💐💐💐💐💐 @sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهاردهم 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنا
✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ✍️نویسنده: 🌟 @sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان صبح قشنگتون بخیر و خوشی ❤️ عیدتان مبارک این عید را برهمه دوستداران و محبان اهل بیت و همه شیعیان جهان تبریک می گویم. مخصوصا سادات کانالمون 😊🌹 انشاالله خداوند در این روزهای عزیز بهترین ها رو براتون رقم بزنه و انشاالله هرحاجتی دارید برآورده شود. ☺️
 بر عید غدیر عید اکبر صلوات بر چهره ی نورانی حیدر صلوات بر فاطمه این عید هزاران تبریک  بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات عید غدیر بر شما مبارک🌺🌹🌺🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... پنجاه و نهم 👇 💎 " هیچ خیری ازت ندیدم! "
🔹یه موضوع خیلی مهم هست که خانمها باید بیشتر رعایت کنن: 🔴 اگه یه خانمی بعد از چند وقتی که از ازدواجش گذشت، به شوهرش بگه من از تو هیچ خیری ندیدم! خدا به همچین زنی👆، دیگه نگاه نمیکنه... دیگه هیچ عملی رو از اون خانم قبول نمیکنه... 💢♨️💢
🔵 آخه خانم بزرگوار این چه طرز حرف زدنه؟ بالاخره بدی هایی بوده و خوبی هایی هم بوده. این دلیل نمیشه که شما تمام خوبیهای شوهرت رو زیر سوال ببری!😒 👌"خانمها وقتی که عصبانی میشن باید خیلی مراقبِ زبانشون باشن".
🚸 یه مرد واقعاً وقتی که همسرش بهش بگه: تو هیچ کاری برای من نکردی! این مرد فوق العاده ناامید و ناراحت میشه 💯 این خودش یه "زمینۀ مبارزه با هوای نفس" برای خانم هاست. خانم تا عصبانی شد و خواست که این حرف رو بزنه باید یه مقدار جلوی خودش رو بگیره. 👈 به خودت بگو: چه خبرته؟ آروم باش! چرا میخوای حرفی رو بزنی که شوهرت رو باهاش بسوزونی؟ این چه وضعشه؟😒
✅ آدم باید گاهی یه ذره با خودش دعوا کنه! 👿 آخه هوای نفس طوری هست که هرچقدر بهش بها بدی، بدتر و پرروتر میشه و کارای زشتِ بیشتری ازت میخواد. ❌ امّا اگه باهاش دعوا کردی کوتاه میاد و خواسته های احمقانۀ خودش رو کم میکنه.✔️
🌺 جالبه که امیرالمومنین علی علیه السلام هم در این زمینه میفرمایند: ✨خانمها توی حرف زدن مبالغه میکنن✨ ⭕️ یعنی هر چیزی رو بیش از حد نشون میدن. 👈 ممکنه شوهرش یه اشتباهِ کوچکی کرده باشه اما این خانم اونقدر بزرگش میکنه که باعث یه جنگ و دعوای حسابی بشه! 😒