بگذرید از این روزهای سخت...
بگذرید، شده با عصا
شده لنگان
شده با سیلی
اما بگذرید....
تا تمام نکنید نمیتونید شروع کنید...
چقدر برسر قبری که مرده نداره گریه کنید...؟
بکنید ریشه وابستگی رو و دلبسته شین...
#سلاله_زهرا
حاج احمد آرام دستش را بالا آورد و به انتهای افق اشاره کرد و گفت:
"بسیجی آنجا انتهای افق است...
من و تو باید پرچم خود را در آنجا در انتهای افق برافرازیم.
هر وقت پرچم را آنجا زدی زمین، آن وقت بگیر و راحت بخواب... ولی تا آن وقت نه!!!"
#حاج_احمد_متوسلیان
@solalehzahra99
دورت بگردم ؛ دل خمرهی سیرترشی نیست که به بندش کنی و هفت سال بگذاری برسد و عمل بیاید، پیازداغ است، شش دانگ حواس میخواهد
رو برگردانید جزغاله شده است و آه از دل جزغالهی ما.
📕 #پری_دخت
چه زیبا فرمود:
القَلبُ يَتَّكِلُ علَى الكِتابَةِ .
دل با نوشتن آرام میگیرد.
#امام_صادق (ع)
📚میزان الحکمه ،جلد ۱۰، صفحه ۴۱
گاهی جرمهایم سنگین میشود، آنقدر که خودم را در سیاهیها رها میکنم.
آری، مرا مجرم میخوانند..!
جرمم نجابت است.
جرمم سیاهی چادر است.
#سلاله_زهرا
هدایت شده از Selahselah
از جرمش گفت.
و اینکه جامعه هر روز او را بیشتر مجرم میداند.
جرم او یک ارزش بود ، یک نور
دردی قلبم را فرا میگیرد و میاندیشم
که چقدر من به عنوان برادرش در تغییر این ارزش به جرم مقصر هستم؟
قلبم درد میگیرد و میاندیشم
که این درد قلبم و وجدان ناراحتم چقدر در یادم میماند؟ یک عمر؟ یک سال؟ یک روز؟ یا شاید تا درب خروجی باغ؟
#مونولوگ
#دردقلب
سلاله زهرا🌹
از جرمش گفت. و اینکه جامعه هر روز او را بیشتر مجرم میداند. جرم او یک ارزش بود ، یک نور دردی قلبم ر
برادر!
آنانی مقصرند که برهنگی را ارزش و پوشیدگی را ضد ارزش تلقی کردند.
آنانی مقصرند که لباس ایمان بر تن شهوات خود پوشاندند و بر قداست زن تاختند...
آنانی مقصرند که عفت را لکهی ننگ زنان و زیبایی را افتخار یک زن نامیدند.
آنانی مقصرند که فضای مجازی را وسیله
حقارت درون خود کردند و خلوتهایشان را به لجن کشیدند.
ای ننگ بر آنان...
#سلاله_زهرا
@solalehzahra99
نازم به علی، ای که تو منظور سلامی
شاگرد توام، چون که تو استاد کلامی
#عارفه_مرادی
#عید_غدیر_مبارک
@solalehzahra99
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اينها که من با جان خود کردم
طبيبم گفت درماني ندارد درد مهجوري
غلط مي گفت خود را کشتم و درمان خود کردم🌱
#وحشی
سرم را پايين انداخته بودم و به سرعت به سمت خيابان اصلی حركت ميكردم. شبيه آنهايی كه كار اورژانسی دارند. مدام در ذهنم عطرها را مرور ميكردم، همه شان را حفظ بودم، نه فقط اسمشان را، حتی ميتوانستم بويشان را از چند متری تشخيص بدهم.
يك لحظه خنده ام گرفت. تا همين چند ماه پيش درست مثل گل، به عطر هم علاقه ی زيادی نداشتم و فوق فوقش براي خودم يك ادكلن و اسپری معمولی ميخريدم اما حالا يك پا عطرشناس شده بودم. با عجله وارد اولين عطر فروشی بزرگ شدم و مثل ديوانه ها به سمت فروشنده بدنم را ميكشيدم. فروشنده مرد جوان خوش تيپی بود كه جای لبخند فروشنده ها، در صورتش ارامش پاشيده بود. قيافه اش جوری بود كه انگار دهه ٢٠ است و يك مستشار فرانسوی اولين عطرفروشی تهران را افتتاح كرده است.
تا من را ديد مشتری های ديگرش را ول كرد و سمتم آمد و سفارشم را پرسيد. گفتم كوكو شنل، باربری، ايو سنت لورن، منيفستو باشه. يه دونه كارولينا هررا هم بديد مرسی. خيلی تعجب كرد، حق هم داشت. به من نميخورد براي ٤ زن عطر بخرم. نه وجناتم شبيه پولدارها بود و نه قيافه ام شبيه دختربازها. خودم هم خنده ام گرفته بود. اصلا قيمتشان را نميدانستم اما به هر زوری كه بود به اندازه كافی پس انداز كرده بودم.
مغازه خيلی لوكس بود و مطمئن بودم جنس تقلبی ندارد. عطرها را كه آورد همه را بو كردم، اما هيچ كدام آشنا به نظر نمی آمدند. هی قهوه ی اين ور ميز را بو ميكردم و دوباره امتحان ميكردم تا اين كه فروشنده دوزاری اش افتاد و توي چشمهايم خيره شد. در همان يك لحظه كلی حرف زدند چشمهايمان، نيازي به توضيح نبود، فقط ميخواست آرامم كند. گفت "ببين رفيق اينجا عطرفروشيه نه بو فروشی! عطرها همه جا يه بو نيستن! جوهر خالكوبيه، تا روي بدن حك نشه بوی خودشو نميگيره". حسابی نااميد شده بودم. معذرت خواهی كردم كه بزنم توی دل خيابان كه مانع رفتنم شد.
"ببين رفيق من حدودای سن تو كه بودم، دانشجوی مكانيك بودم. آينده م مشخص بود. شاعر هم بودم؛ اما همه ي اينارو گذاشتم كنار و عطر فروش شدم، ميدونی چرا؟"
اين را كه گفت به فكر فرو رفتم. ميدانست زبانم باز نميشود خودش ادامه داد. "ببين رفيق من دنبال عطرش نگشتم! خودم خيلي زود فهميدم اون بويی كه ميخوام تموم شده، عطر فروشی زدم كه ديگه به فكر بوی تنش نيفتم!"
بعدش هر دو لال شديم، او بيشتر!
#شب_بخیر_ای_نفست_شرح_پریشانی_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر محرم
سلام بر خونهای پاکی که به ناحق ریخته شد. 🖤🖤🖤
پاهایم بی تاب شدهاند! درد بر تار و پودم چنگ میزند. اهالی خانه با لباسهایی به رنگ شب درچارچوب اتاق ایستادهاند! در دلم غوغاشده است. لب که میگشایم زبانم به حسرت مینشیند تا اهالی خانه را راهی کند. دست بر جسم رنجورم میکشم و آرام زمزمه میکنم:"عشق الهی تو را شفا میدهد."
درد محکم بر تنم میکوبد. صدای مداح در هوای شهر میپچد...
#سلاله_زهرا
با اذن مجتبی به مُحرم رسیدهایم
باید برایِ گُل پسرانش فدا شویم...
#السلامعلیکیاعبداللهالحسن
#کَهرُبای_حسین
دیدم اعضاے تنت را جگرم سوخت عݪے
پاره هاےبدنت را جگرم سوخت عݪے
ناگہان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانہ زدنت را جگرم سوخت عݪے
چہڪنم عمہنبیند بدن حمزه اے اَت
مُثݪہ دیدم بدنت را جگرم سوخت عݪے
#لاادری
هرگلی زیباست اما یاس چیز دیگریست
در میان سنگها الماس چیز دیگریست
ما میان عمر خیلی برادر دیدهایم
در وفاداری عباس چیز دیگریست
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فرا رسیدن تاسوعای حسینی تسلیت باد.
این آیه چقدر به روزگار مردم افغانستان نزدیک است...!
آنگونه که فریب وعدههای دورغین دولت آمریکا را خوردند.
كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿۱۶﴾
كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم!) اما هنگامي كه كافر شد گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندي كه پروردگار عالميان است بيم دارم!
(۱۶)سوره حشر
@solalehzahra99
کربلا رفته، عطش میشود براتش تا قیامت
حتی اگر سقایش عباس باشد.🖤🖤🖤
#الهه_زارعی
#سلاله_زهرا
@solalehzahra99
آخرین بار، رسم برادری در چاه ماند..
حضرت عباس به قربانگاه رفت تا برادری را از داخل چاه بیرون آورد.
#الهه_زارعی
@solalehzahra99