eitaa logo
راھ شهدا🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
765 ویدیو
6 فایل
🌠الرفیق ثمّ الطریق ما راهی به‌ جز این ڪه یڪ شهید زنده در این عصر باشیم نداریم🌹🍃 #شهیدحاج‌‌احمد‌ڪاظمی 🦋🌱 ارتباط با ادمین: @merzaei77 https://eitaa.com/soleimani0313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 انتشار بخشی از کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓ @soleimani0313 ┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛
✴️ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان🌷 📖روایت « عزیز زیبای من » 📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. راوی: خانواده محترم شهیدسلیمانی 💎خداوندا، عاشق دیدارتم؛ همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن ونفس کشیدن نمود!» سید فؤاد این ها را برای زینب تعریف می کرد وزینب آرام آرام اشک می ریخت وبه حرف های او گوش می داد. سیدگفت: «عمو، کمتر بی قراری کن. یه تسبیح وکلاه هم کنار این نامه بود. حاجی به بچه ها گفته بود این ها رو برسونیم دست تو. همه رو گذاشتم توی پاکت وبا اولین پروازی که بچه ها میان، می دم برات بیارن.» زینب این را که شنید، کمی آرام گرفت. ✨با هماهنگی هایی که صورت گرفت، قرار شد یک پرواز برود وپیکرهای شهدا را به ایران بازگرداند. برنامه ریزی دقیقی انجام نشد. قرار نبود پیکر شهدا درعراق وجاهای دیگر تشییع شود وفقط قرار بود به ایران بازگردانند؛ اما همین که مردم فهمیدند پیکر حاج قاسم سلیمانی ویارانش به همراه ابومهدی المهندس وتیمش قرار است درحرم مطهر امام حسین(ع) طواف داده شود، به طور خود جوش وبه خاطر علاقه ای که به این شهدا داشتند، برای تشییع به حرم رفتند. ♦️کسی تصورش را هم نمی کرد در عراق چنین جمعیتی بیاید واین تشییع باشکوه برای شهدا صورت بگیرد. بعد ازتشییع درعراق، پیکرها وارد ایران شد. حالا نوبت مردم اهواز بود که برای تشییع پیکر عزیزانشان دور هم جمع شوند. استقبال مردم از شهدا بی نظیر بود. تابوت ها وارد هر شهری می شد، مردم چون نگینی ارزشمند آن ها را دوره می کردند وانگار عزیزترین شخص زندگی شان را از دست داده باشند، برایشان عزاداری می کردند. ✨حضور مردم در شهرهای مختلف به دور این شهدا خیلی خانواده هایشان را دل گرم می کرد. احساس می کردند همه ی دنیا درغم آن ها شریک شده اند. دیگر تنها خودشان نبودند که برای عزیزشان عزاداری می کردند. یکشنبه ساعت ۱۰شب موفق شدند پیکر حاجی را بیاورند تا خانواده دیدار کوتاهی با او داشته باشند. آن قدر جمعیت زیاد بود که به سختی این کار انجام گرفت. مردم برای وداع با پیکر حاج قاسم آن قدر فشار می آوردند که نزدیک بود درِ خانه از جا کنده شود؛ اما به هرزحمتی بود، به خاطر دل بچه ها وخانواده توانستند پیکر را برای لحظاتی بیاورند. حالا دوباره همه دور هم جمع شده بودند. ♦️با این تفاوت که این بار بابا را در آرزوی همیشگی اش پیچیده در پرچم سه رنگ شهادت می دیدند. هر کسی درحال خودش بود و در گوشه ای مظلومانه پر تابوت او را گرفته بود وبا پدر عزیزش درددل می کرد؛ درددلی که خیلی کوتاه بود وزودتر از آنچه فکرش را می کردند، به پایان رسید. باید پیکرها را به شهرهای دیگر هم می بردند برای تشییع. مردم زیادی چشم انتظار تابوت عزیزشان بودند. سهم خانواده از دیدار با پیکر پدرشان همان چند دقیقه ای شد که آن را به خانه آوردند. ✨یکشنبه صبح قرار بود حضرت آقا بر پیکر حاجی وشهدا در دانشگاه تهران نماز بخوانندوبعد هم مراسم تشییع آغاز شود. از بین خانواده، زینب انتخاب شد برای سخنرانی از طرف خانواده. با آنکه حال مناسبی نداشت، اما باید از پس این رسالت بر می آمد. نوشته هایش را تنظیم کرد وتمام توانش را یک جا جمع کرد تا قوی باشد. می دانست قرار است صحبت های او را خیلی ها ببینند وبشنوند؛ پس باید محکم می ایستاد. ♦️ همراه رضا رفتند در جایگاه سخنرانی. پشت میکروفون ایستاد. صدایش را صاف کرد وبالحنی محکم شروع کرد: «مِنَ المُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً* سلام مولای من، سلام آقا جان! پدر ما برای اطاعت ازشما که ولی فقیه هستی، ما راتربیت کرده است. مولایم! پدرم افتخارش این بود که سرباز شماست. او جانش را فدا کرد تا سرباز شایسته ی شما باشد. نکند خدای ناکرده شهادتش اندوهی بر چهره ی مبارک شما شود. ما، پدر، خودمان، برادران وفرزندانمان را در راه ولایت تقدیم می کنیم تا خدای ناکرده شما احساس تنهایی نکنید. ✨پدرم بیش از چهل سال در کشتی عاشورا و با چراغ ولایت در تلاشی خستگی ناپذیر با شوق شهادت در نبرد با دشمنان اسلام وانسانیت شجاعانه پیکار کرد. او پدری دلسوز برای فرزندان خود وتمام فرزندان شهدا بود. او مهربان ترین وعاطفی ترین همسر وپدری مجاهد وبی باک وسربازی فداکار برای ولایت بود واطاعت از ولایت را شرط ایمان می دانست. حاج قاسم بزرگ ترین مرد راهبردی در محاسبه ی قدرت ورفتار دشمن بود. در جنگ ها ونبرد ها عشق شهادت او را به نزدیک ترین خط مبارزه با دشمن ترغیب می کرد. ایمان او به خدا دشمن را در دید او به ناچیزی در مقابل قدرت خدا تبدیل کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @soleimani0313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺قله‌های مقدس ظهور سپهبد قاسم سلیمانی: من معتقد هستم امام زمان (عج) كه ظهور بكنند، حكومتی که ايجاد ميكنند، قلّه‌ی آن حکومت، آن دوره‌ای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخش‌ها و حالاتش اتفاق افتاد. مهرماه ۱۳۹۵ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓ @soleimani0313 ┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝』حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟ می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود. فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی. گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی. گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده. گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی. دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من/فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم/مدال افتخار نوکری از او بگیرم وسط خواندن حال و هوای دیگری داشت و صدای گریه هایش سنگر را پر کرده بود. دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پرپر بشم/ شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا. 🗣❥راوی:حسین یکتا و علی مالکی 📚❥کتاب مربع های قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا ‎‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓ @soleimani0313 ┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚راز برکت مفاتیح الجنان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓ @soleimani0313 ┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدانه🕊 اگر روزی خبر شهادت این بنده سراپا تقصیر را شنیدید، علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید .. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا