فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هم وطن با غیرتی که در مسابقات والیبال هلند پرچم مقدس ایران رو از چنگ وحوش برانداز درآورد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی (ره) : اینها آزادی منهای اسلام را میخواهند. این غیر از طریقه شماست. شما اسلام را میخواهید، ما اسلام را میخواهیم که اسلام آزادی به ما بدهد، نه آزادی منهای اسلام. آنها استقلال منهای قرآن را میخواهند، ما قرآن را میخواهیم.
ما اگر تمام آزادیها را به ما بدهند، تمام استقلالها را به ما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند، نمیخواهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞📣تلنگر
شهید آیت الله مرتضی مطهری:
بیتفاوتی به انسان فسادگیر و منکرات در جامعه مثل کشتی است که اگر در یک کشتی توسط یک نفر آب وارد شود تنها اون یک نفر غرق نمی شود کل کشتی غرق می شود ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅بانوی نخبه ایرانی ، پزشک و مادر نمونه
🔸🔹گزارشی از خانم دکتر طاهره لباف با بیش از ۴۰ سال طبابت که مادر بودن اولویتش بوده
🔹صاحب ۶ فرزند و ۱۷ نوه از روحانی و فوق تخصص جراحی و عروق تا پزشک و نقاش که همگی حافظ کل قرآن هستند .
🔸 سزارین هشتم مادر ۳۴ ساله توسط خانم دکتر لباف
♨️بایکوت و کوچکنمایی خبر ضربوشتم همسر #شهید_بابالخانی توسط کانالها و رسانههای انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خداوند نخواهد گذشت!!
‼️تا الان شنیدهاید که رهبر معظم انقلاب بگویند خدا از فلانی نخواهد گذشت؟!؟
🔹️ پس مسئله خیلی مهمه که آقا اینجوری صحبت میکنند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴⛔️🔴
🚨دو دختری که با پوشش افتضاح خود در کیش به هنجارشکنی پرداخته بودند ، در چنگال قانون گرفتار آمدند!
#حجاب
#برخورد_قاطع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
🌮فلافل بعد از مدرسه، با خواهر و برادره که می چسبه!
⚠️بزرگترین ظلم به فرزند ، محروم کردن او از خواهر و برادر است...
#فرزنداوری
#ایران_جوان_بمان
انسان شناسی ۲۸۰.mp3
11.44M
#انسان_شناسی
●━━━━━──────
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
✘ من نمیخوام بیفتم توی جاده خاکی!
✘ من نمیخوام به خودم بیام ببینم خودمو ارزون فروختم و نفهمیدم!
✘ من نمیخوام تازه وقت مردن بفهمم، آماده نیستم!
✘ من نمیخوام از مسیر مستقیم کج بشم و نفهمم!
چجوری مراقب خودم باشم؟
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
⁉️ فرق الزامیکردن #حجاب در ایران و ممنوعکردن آن در فرانسه چیست
♦️دکتر غلامی، استاد دانشگاه پاسخ میدهد
🍃
⚔ڪانالِ سردارشهید قاسم سلیمانۍ⚔
𝐒𝐇𝐀𝐇𝐈𝐃 𝐒𝐎𝐋𝐄𝐈𝐌𝐀𝐍𝐈
◆ و ٺـا هـمیـشـہ بـراے قـاســم هـا
◆ مَرگ شیرینتر از عسـ🍯ـل باݜد
#با_شماییݥ_با:
📿مَطالب و کلیپ های زیبا و دوست داشتنی
🛡سیاسے ،شُهدایے
🕌مِنبرهاۍ مَجـازے
🔮 تلنگر
🔳 استوری و مداحی های روز
وَ ڪلّی بَرنامه ے مُتنوِّعِ دیگِهـ...😊
🇮🇷 در کانال شهید سلیمانے منتظر شما هستیم
لطفا انگشت تون را بزنید رو گلهای آفتابگردان
👇👇👇👇
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🐝
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🐝
🌻🌻🌻🌻🌻🐝
🔴بیچاره غربگراها
❇️برخی افراد غربگرا به دلیل نداشتن تحلیل وجوگیری در مورد شورش در روسیه آنچنان موضع گرفته و خوشحالی کردند که حتی توصیه هایی به جمهوری اسلامی داشتند و فکرکردندبا ۲۵ هزار نفر می توان برندازی کرد و حتی به مواضع اربابشان که با احتیاط موضعگیری کرد توجه نکردند
☸پس باید گفت دیدگاه آنها خیلی تاثیرگذار بود!!!!!
✍غلامرضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 این کلیپ رو به کسانی که به آینده انقلاب شک دارند نشون بدید
🍃🌹🍃
🔹روایت حجت الاسلام عالی از امام باقر علیهالسلام در مورد انقلاب اسلامی ایران و اتصالش به ظهور امام زمان (عجلاللهفرجه)
.
🇮🇷
📝 توضیح دفتر استفتائات رهبر انقلاب درباره برداشت غلط از یک استفتاء
🍃🌹🍃
🔻دفتر استفتائات رهبر معظم انقلاب اعلام کرد:
🔹در روزهای اخیر برخی رسانهها با استناد به یک استفتاء از دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی، با برداشتی نادرست و غیرفقهی از این استفتاء، آن را به سامانه یکپارچه فروش خودرو که توسط وزارت صمت ارائه شده، ربط داده و از حرام و خلاف شرع بودن این سامانه خبر دادهاند.
🔸نسبت دادن یک استفتای کلی و پاسخ آن به موضوع خاص فروش خودرو و سامانه یکپارچه وزارت صمت، محل اشکال است و خوانندگان را به اشتباه میاندازد که گویا رهبر معظم انقلاب اسلامی، فتوا به حرام بودن چنین سامانهای دادهاند.
🔹اصل استفتا مربوط به سال ۱۳۹۱ است.
🔺نویسندگان گزارشهای رسانهای مذکور به علت عدم احاطه به مباحث فقهی، دچار این اشتباه شدهاند./ایسنا
.
🔰 نسخه فرزند آوری امام محمدباقر علیه السلام
💢از امام محمد باقر علیهالسلام روایت شده که هشامبنعبدالملک، دربانی داشت که دارای مال فراوانی بود، ولی فرزندی نداشت.
🔹حضرت علیهالسلام به وی فرمودند: آیا میخواهی دعایی را به تو بیاموزم که صاحب فرزند گردی؟
دربان گفت: بله.
♦️حضرت فرمود: در هر صبح و عصر، هفتاد مرتبه «سُبحانَ اللّهِ» و ده مرتبه «اَستَغفِرُاللّهَ» میگویی و دوباره نُه مرتبه او را تسبیح «سبحان الله» میگویی و تسبیح دهم را به استغفار ختم میکنی [یعنی بعد از دهمین «سبحان الله»، بگو «استغفرالله» و سپس این آیه را] بخوان:
اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارًا وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهارًا. [نوح: ۱۰_ ۱۲]
پس دربان این اذکار را گفت و صاحب فرزندان زیادی گشت.
💥راوی میگوید: من و همسرم به این روایت عمل کردیم و صاحب فرزند شدیم و به دیگر افرادی که فرزند نداشتند، آموختم و آنها نیز صاحب فرزندان زیادی گشتند
📕بهجت الدعاء، ص۳۴۳
#شهادت_امام_محمد_باقر
#امام_باقر
#فرزندآوری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 157
در اتاق باز شد و مامان وارد اتاقم شد
نزدیکم شد و بغلم کرد
_شما خبر داشتین مگه نه؟ خبر داشتین و چیزی نگفتی؟
مامان: الهی قربونت برم ،خوده آقا سید اینو میخواست ،گفت آیه آینده اش بامن تباه میشه ، گفت من نمیتونم آیه رو خوشبخت کنم ،گفت بلاخره یه روزی با این وضعیتی که من دارم خسته میشه
_چه طور تونستین جای من تصمیم بگیرین برای زندگیم گریه میکردمو فریاد میکشیدم
نمیبخشمتون ،،نمیبخشمتون نمیبخشمتون ...
اینقدر گریه کردم که مامان مجبور شد یه مسکن و قرص خواب آور به من بده
نفهمیدم چند ساعتی خواب بودم
وقتی چشمامو که باز کردم همه جا تاریک بود
ای کاش هیچ وقت بیدار نمیشدم
با باز شدن در اتاق چشمامو بستم ،دلم نمیخواست با کسی صحبت کنم از بوی عطر پیراهنش متوجه شدم که امیر بود بعد از چند دقیقه در بسته شد
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
بلند شدمو گوشیمو از روی میز کنار تخت برداشتم
نگاه کردم حاج اکبر بود
به حاج اکبر چی باید میگفتم،جوابش رو ندادم
چند دقیقه بعد صدای پیامک گوشیمو شنیدم
نگاه کردم
حاج اکبر پیام داده بود
تاریخ رفتن به کربلا رو فرستاده بود
دقیقا پنج روز دیگه
چشمم به احضاریه افتاد
نامه رو باز کردم و تاریخش رو نگاه کردم
دقیقا چهار روز دیگه
گوشیمو خاموش کردمو انداختم گوشه تخت .
آهی کشیدمو روی تخت دراز کشیدم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی 💗
قسمت 158
وقتی منتظری ،زمان هر ثانیه یک ساعت میگذره ولی حالا که انتظار به پایان رسید
زمان هر ساعت یه ثانیه میگذره
روزها سپری شدند و سه روز مثل باد گذشت و فردا روز ویرانی بود
ویرانی دلم...
توی حیاط روی تخت نشسته بودمو به آسمان بی ستاره نگاه میکردم
انگار ماه هم امشب تنها شده بود
بعد چند دقیقه امیر هم به سمتم آمد و روبه روی تختم روی تخت دراز کشید
سکوت کرده بود
تو تاریکی شب اشکایی که از گوشه چشمش سرازیر میشد دیده میشد...
_اشک ریختن های تو درد منو دوا میکنه؟ قلبمو آروم میکنه؟ زندگیمو برمیگردونه؟
امیر: شرمنده ام آیه ؟ شرمنده ام !
منم مخالف این کارم ،چون تو رو میشناسم ،چون از عشقت خبر دارم ...
_تو برادرمی و از عشقم حرف میزنی ،علی که شوهرمه چرا این تصمیمو گرفت؟
امیر: شاید اونم از عشقت خبر داره و نمیخواد اذیت بشی لبخند بی جونی زدمو بلند شدم که به سمت خونه برم که امیر گفت: آیه صبح خودم میبرمت
چیزی نگفتم و وارد خونه شدم
مامان و بابا داخل پذیرایی نشسته بودن
از چهره اشون مشخص بود
که حال اونها هم خوب نیست
به سمت آشپز خونه رفتم و یه لیوان آب با یه قرص خواب برداشتم و به سمتم اتاقم رفتم
چون میدونستم امشب بی خوابی میزنه به سرم
با خوردن قرص چند دقیقه ای نگذشت که خوابم برد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی 💗
قسمت159
با صدای زنگ اذان گوشیم چشمامو به زور باز کردم
چشمام هنوز سنگین بود
و میدونستم به خاطر تاثیر قرص خوابه
بلند شدمو از اتاق بیرون رفتم
بعد از وضو گرفتن به اتاقم برگشتم و سجاده مو پهن کردم
با دیدن سجاده یاد نماز های دونفره مون افتادم
با خوندن نماز صبح
لباسمو پوشیدمو منتظر شدم تا هوا روشن بشه
بعد از روشن شدن هوا کیفمو برداشتمو آروم از اتاق خارج شدم
در ورودی که قفل بود آروم باز کردمو
کفشمو پوشیدمو از خونه خارج شدم
تقریبا یه ساعتی توی خیابونا میچرخیدم
ساعت ۱۰ میبایست میرفتم دادگاه
یه دربست گرفتم و رفتم سمت تپه نور الشهدا
نیاز به آرامش داشتم
آرامشی که این مدت جایش را به طوفان داده بود بعد از یه ساعت رسیدیم
از ماشین پیاده شدمو به اطراف نگاه کردم
جمعیت زیاد نبودن ،شاید به خاطر اینکه وسط هفته بود از پله ها بالا رفتم مثل همیشه وسطهای راه نشستم و نفس تازه کردم و دوباره به راهم ادامه دادم
بعد از رسیدن به سمت مزار شهدا رفتم
کنار شهدا نشستم
انگار منتظر یه تلنگری بودم تا اشکهام جاری بشه حساب زمان از دستم رفته بود
به ساعتم نگاه کردم ساعت از ۱۰ گذشته بود
یه دفعه یه صدایی از پشت سرم شنیدم
میدونستم که تو هم میای اینجا!
برگشتم نگاهش کردم باورم نمیشد
علی رو به روی من بود انگار داشتم خواب میدیدم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸