eitaa logo
سردار سلیمانی
443 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
18.5هزار ویدیو
310 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 الزام فقهی واکسیناسیون 👤وزیر بهداشت : ✅بعد از دیداری که مدتی قبل با مراجع تقلید داشتم فرمودند که واکسیناسیون به لحاظ فقهی لازم است و همه ما باید واکسن بزنیم چون این موضوع، فردی نیست و در صورت عدم تزریق واکسن کرونا به آحاد جامعه آسیب وارد می شود. 💯💯۱۲۳ هزار نفر بر اثر شیوع کرونا در کشور طی یک سال و نیم گذشته درگذشته اند که فاجعه بزرگی است. 🔮 مرجع گفتمان
👤آیت الله حائری شیرازی ✅پدر، باید دریا باشد! 🌹🍃پدر وقتی خوش‌اخلاق و با تحمّل و با حوصله باشد؛ بچه با شخصیت می‌شود. 🌹🍃حوصله پدر، حوضی است که بچه در آن رشد می‌کند. بچه، مثل «ماهی» است و حوصله ‌پدر مثل حوض. 🐠 🌹🍃آن پدری که حوصله‌اش زیاد است؛ مثل دریاچه است و بچّه تا حدِّ ماهی‌های دریاچه رشد می‌کند و بزرگ می‌شود. 🐟 🌹🍃پدری که از این هم با حوصله‌تر است، مثل یک دریاست. بچّه مثل ماهی در دریا به اندازه نهنگ قدرت و جرأت پیدا می‌کند. 🐋 🌹🍃شما ببینید حسین‌بن‌علی علیه السلام فرزند دریاست. در دریایِ حوصله پدرش و جدّش رشد کرده است، از این جهت است که یک شخصیّت زنده بزرگ است. 🌊
❣امام خامنه‌ای ✅جوانان شیعه و سنّی بدانند که این هماهنگی و هم‌زیستی و هم‌کلامی و همدلی‌ای که بین اینها هست، بزرگ‌ترین حربه است بر ضدّ دشمن ایران، دشمن اسلام و دشمن قرآن. ۹۵/۰۹/۱۵ 🔮 مرجع گفتمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آخرین پیام شهید حاج محمدکیهانی اعزامی در محاصره داعش 💔 آیا همین بر اعمال ما کافی نیست؟ وای بر ما!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖السّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ السُّبُلِ الْوٰاضِحَة 🌱سلام برتو ای فرزند راه‌های روشن خدا 📚 فرازی از دعای ندبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2646613.mp3
10.39M
عربی 🌿🌸🌿صدای بال و پر جبرئیل می آید شب است و ماه به آغوش ایل می آید مهدی رسولی
2_5355099502510343193.mp3
3.73M
« سرود جدید فوق العاده زیبا » 🎤کربلایی محمد حسین حدادیان دوشنبه ۵ آذر | ۵\۹\۱۳۹۷ 🌷🌷🌷🌷 ____________________ ملائکه میرسن از اون بالا برای طواف گنبد خضرا خدا میدونه عشق میکنم وقتی صدا میزنم تو رو ابا الزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جاهلیت مدرن 🔴 به مناسبت هالووین بچه‌های معصوم رو این طوری میترسونن حالا اگر چنین چیزی توی ایران اتفاق بیوفته همه جهانیان نتیجه میگیرن اسلام چه دین خشنیه و مهناز افشار و بی‌بی‌سی فارسی و منوتو ۱ ماه خودشون رو آره.... 🍃🌹
یه نکته جالب👌 ⭕️ طرح روی اسکانس ۵۰ تومنی یکی از اولین نماز جمعه های تهران است، که در آن اهل سنت و شیعیان در کنار هم نماز می‌خوانند. این اسکناس که در سالهای اولیه بعد از انقلاب طراحی و چاپ شده نماد بارز وجود نگاه وحدت آمیز در ایران محسوب می شود. 👤 اِیــلـدا 🍃🌹
‎‌┄┅═✧❁﷽❁✧═┅‌┄ 💠 عکس‌نوشت | ✨روز خود را معطر کنید به عطر صلوات 🌸 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌸 🍃🌹🇮🇷
🔺 *شکننده است* ‼️ 🚨 *منتظر نباشید که دستگاه ها بیایند و کاری بکنند* 👈 *نشرحداکثری*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ توضیح علمی و معقول در مورد پیک ششم علت مراجعه زیاد افراد به مراکز درمانی در این ایام چیست؟ ایمونولیست:حامد رئیسی 🍃🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاندار جدید آذربایجان‌شرقی در حضور وزیر کشور سیلی خورد 🔹 جدید آذربایجان‌شرقی در مراسم معارفه خود و در حضور وزیرکشور و امام‌جمعه تبریز از یکی از حضار خورد. خوراک چند روز رسانه ها پیدا شد. 🍃🌹
🔴 جدید شرقی، ۶ ماه در اسارت تکفیری های سوریه بوده سردار عابدین خرّم فرمانده سپاه عاشورا، یکی از همان مستشاران ایرانی بود که به مدت شش ماه در اسارت تکفیری‌ها در سوریه به سر برد. ✍️ بهروز عزیزی 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ 🌱 یادتون باشه‼ دین ... سبد میوه نیستش ڪه مثلا موز رو برداری و خیار رو نه! روزه بگیری و نماز نه! ذکر بگی و ترک غیبت نه! نماز بخونی و اهنگ غیر مجاز گوش بدی!! چادر بپوشی و حیا نداشته باشی ... ریش بذاری اما چشم چرونی ڪنی ... حواسمونو جمع کنیم
▪️وحدت در ایران اسلامی یعنی روشن بودن چراغ ۱۷ هزار مسجد اهل‌سنت در سراسر کشور، یعنی برگزاری ۳۲۰۰ نماز جمعه اهل تسنن در شهرها و روستا، یعنی صدور ۲ هزار مجوز تدریس اهل‌سنت و رشد ۳۰۰ درصدی مدارس دینی سنی بعد از انقلاب.... بله، در کشور ما مرام علی حاکم است
در محضر سردار بی سر خیبر حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر محمد رسول الله 👈 امداد های غیبی و الهی در شب عملیات چشم از آسمان نمی‌گرفت. یک ریز اشک می‌ریخت. طاقتم طاق شد. گفتم چی شده حاجی؟ حاج همت چی شده تورو خدا بگو جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهمیدم،‌ ولی بعد چرا. خدا با بچه ها بود آسمان داشت بچه‌ها را همراهی می‌کرد. وقتی می‌رسیدند به دشت،‌ ماه می‌رفت پشت ابرها. وقتی می‌خواستند از رودخانه رد شوند و نور می‌خواستند،‌ بیرون می‌آمد. پشت بی‌سیم گفت «متوجه ماه هم باشین.» پنج دقیقه‌ی بعد،‌صدای گریه‌ی فرمان‌ده‌ها از پشت بی‌سیم می‌آمد 🎤 راوی: همرزم شهید همت وَما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلٰكِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ۚ 📖 سوره انفال آیه ۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ‌ ✍روایتی عجیب و شنیدنی درباره صلوات 🎙 حجت الاسلام عالی
به وقت
بلاخره از ملیکا جدا شدم . ملیکا_ زهراسادات توماشینه بیابریم گرمه خانم خانما. _ اها باشه بریم. ملیکا راه افتاد و منم دنبالش ، تا رسیدیم به یه سمند سفید . ملیکا در جلو رو برام باز کرد و خودش هم رفت عقب نشست. سوار شدم و سلام کردم و بعدهم با آغوش زهراسادات مواجه شدم بلاخره بعد از احوال پرسی و این چیزا راه افتاد. ملیکا_ خوب چه خبرا؟ دیگه میای قم و میری حرم؟ مثلا یه زمانی خواهر بودیما. در جوابش به لبخند اکتفا کردم. راست میگفت همیشه هرجا باهم میرفتیم میگفتیم ما خواهریم و از این حرفا ولی اون برای بچگیامون بود خب. جالبه که همه چیزو یادشونه. هم خوشحال بودم هم ناراحت. ناراحت به خاطر اینکه هنوزهم نمیتونستم خیلی از برخوردای این مذهبیا رو تحمل کنم چون با اعتقاداتشون مشکل داشتم و خوشحال هم برای اینکه دلم برای دوستام تنگ شده بودو حالا بعد هفت هشت سال داشتم میدیدمشون. البته ناگفته نماند که من خیلی سرد برخورد کردم وظاهرا ناراحت شدن که دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد منم سکوت رو ترجیح دادم . زهراسادات_حانیه جان. الان خونه مامان بزرگ اینا خیلی شلوغه مامان اینا گفتن بهت بگم اگه دوست نداشتی بیای اونجا بریم خونه ما. _ نمیدونم هرجور خودت میدونی . زهراسادات_ پس بریم خونه ما. . . . . زهراسادات در رو باز کرد و کنار وایساد تا من وارد بشم. با وارد شدنم خاطره های خیلی محوی,از کودکی برام زنده شد. چه روزای خوبی رو اینجا گذروندیم. . . . زهراسادات با یه سینی شربت وارد پذیرایی شد و نشست کنارم. زهراسادات_ حانیه یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشی؟ _ اگه تانیا صدام کنی نه. _ بابات چجوری حاضر شد تو همش پیش عموت باشی با این اعتقاداتش؟ شونه بالا انداختم. _ نمیدونم. شاید.... با اومدن ملیکا حرفمون نا تموم موند . خلاصه بعداز کلی شوخی و خنده که من هم طبق معمول مسئولیت خطیر خندوندن بقیه رو داشتم صدای آیفون بیانگر اومدن مامان باباها بود......
بعد از ورودشون خاله مریم من رو یه آغوش گرم مهمون کرد خون گرمیشون رو دوست داشتم اصلا انگار نه انگار که چندسال بود من رو ندیده بودن. مامان باباها نشستن تو پذیرایی و من هم به اصرار بچه ها مهمون اتاقشون شدم. به محض ورودمون شروع کردیم به تعریف کردن و یاداوری خاطرات گذشته برعکس بقیه اقوامی که از وقتی عمو برگشته بود دیگه خیلی ندیده بودمشون( یعنی از 7.8 سالگی) تا 12.13 سالگی هنوز هم زهراسادات اینا جزو فامیلای صمیمی بودن و بعد از اون دیگه سرگرم درس شدم و حتی از طریق تلفن و اس ام اس هم دیگه ارتباطی نداشتیم. بعد از یک ساعت که نفهمیدم چجوری گذشت با صدای مامان هرسه رفتیم پایین. مامان_ دخترا بیاید میخوایم بریم حرم. ملیکا_ چشم خاله اومدیم. . . . . . تو ماشین دوباره طبق معمول با غرغر هدمو سرم کردم و شالم رو هم کشیدم جلو و بعد از این که چادرمو از تو کیفم در اوردیم رسیدیم. پیاده شدم و چادرم رو سرم کردم. برگشتم به سمت ماشین عمواینا ( پدر زهراسادات) که با لبخند ملیکا که پشت سرم بود مواجه شدم. ملیکا_ چقدر چادر بهت میاد. _ عهههه. ولم کن بابا بیا بریم. راه افتادیم سمت حرم جایگاه آرامش من سلامی زیر لب گفتم و وارد شدم. . . . . ساعت 8 شب بود.تو حرم از مامان و بابا جداشده بودیم و قرار بود ساعت 8دم در باشیم. رو به دخترا گفتم بدویید و به دنبال این حرفم به سمت خروجی راه افتادم. رسیدیم به بیرون حرم ولی مامان اینا نبودن ای وای نکنه رفته باشن. یه دفعه یه نفر دستشو گذاشت رو شونه من و مصادف شد با جیغ کشیدن من. امیرعلی_ عههه اصلانمیشه با تو شوخی کرد دختر؟ _ عههه. سکته کردم. بعد با چشمای درشت شده از تعجب ادامه دادم _ وای داداشی کی اومدی؟ و با این حرف و حالت من بچه ها و امیر ترکیدن خودمم خندم گرفته بود. امیرعلی_ ببخشید نمیدونستم باید اجازه بگیرم ابجی خانم. صبح رسیدم مامان گفت قمین منم اومدم اینجا.....