eitaa logo
سردار سلیمانی
445 دنبال‌کننده
20هزار عکس
18.5هزار ویدیو
310 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 دفاع جانانه مهدی خزعلی از تمدن و زنان ایرانی که به مذاق شبکه من و تو خوش نیامد و منجر به قطع سخنان وی شد! 🍃🌹🍃 ✅ "عرف جامعه ما تمدن هفت هزار ساله است؛ تمدن ما پر از آداب است که بر خلاف آنچه در رُم می‌بینید حتی یک مجسمه تاریخی عریان در ایران نداریم!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | رندان تشنه لب 🍃🌹🍃 🏴 یادگار امام حسن مجتبی علیه السلام، قاسم بن الحسن علیه السلام
🇮🇷 📝 | روش‌های کلاهبرداری به بهانه سهام عدالت 🍃🌹🍃 🔻روابط عمومی سازمان بورس با تشریح روش‌های کلاهبرداری به بهانه ثبت نام و دریافت سود سهام عدالت تاکید کرده است که مردم خبرهای مرتبط با سهام عدالت را تنها از رسانه‌های رسمی و معتبر مانند رادیو و تلویزیون و خبرگزاری‌ها دنبال کنند. 🔹متاسفانه هر از گاهی خبرهایی منتشر می‌شود که برخی افراد کلاهبردار از ناآگاهی شهروندان استفاده کرده و به بهانه‌های مختلف از جمله ثبت نام و یا توزیع سود سهام عدالت اقدام به اخاذی می‌کنند. 🔺اکنون هیچ‌گونه ثبت‌نامی برای سهام عدالت وجود ندارد، در صورتی که قرار باشد ثبت‌نام جدیدی از جاماندگان سهام عدالت صورت گیرد، از رسانه‌های رسمی همانند رادیو، تلویزیون و خبرگزاری‌ها این موضوع تشریح و اعلام می‌شود، بنابراین مردم خبرهای مرتبط با سهام عدالت را تنها از رسانه‌های رسمی و معتبر پیگیری کنند./ایرنا
سفر فرمانده ارتش پاکستان به ایران.mp3
3.27M
🇮🇷 📢 | سفر فرمانده ارتش پاکستان سید عاصم منیر به ایران و توافقات ایران و پاکستان در مبارزه با تروریسم 🍃🌹🍃 🎙سخنران: دکتر رضا صارمی کارشناس بین‌الملل
به وقت
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 داستان 《 اثر مظفر سالاری 🔹قسمت هجدهم .......با دیدن قنواء نتوانستم جلوی لبخندم را بگیرم. موهایش را مانند دفعه پیش، زیر دستار پنهان کرده بود. با مالیدن اندکی دوده، باعث شده بود که چهره اش کمی حالت آفتاب سوختگی پیدا کند. چین و چروکی مردانه نیز، با کمک سرمه، به پیشانی و دو طرف بینی اش داده بود. کسی با دیدن آن قیافه نمی توانست حدس بزند که با دختری روبرو است که چند خدمتکار، کارهایش را انجام می دهند. در حالی که سوار بر دو اسب جوان و چابک، از راهی که پشت دارالحکومه بود، بیرون می رفتیم گفت: ساعتی پیش به دیدار حماد رفتم. او و پدرش را به زندان عادی منتقل کرده اند. از اینکه دیدم طبق دستور من، آنها را به حمام برده اند و لباس تمیزی پوشانده اند، خوشحال شدم و انگشترم را به رئیس زندان بخشیدم. --- ناراحت نباش. به جای انگشتری که از دست داده ای، آن انگشتری را که خواسته ای ، به زودی برایت می سازم. بیرون دارالحکومه از کنار چند نخلستان گذشتیم و به فرات رسیدیم. خط ساحل را گرفتیم و تا پل، اسب ها را به یورتمه رفتن وا داشتیم تا گرم شوند. عبور از پل با اسب، لذت بخش بود. خوشحال شدم که کسی به ما توجهی نداشت. قنواء گفت: باید حماد را می دیدی. اگر حالا حماد را ببینی، باور نمی کنی که همان جوان لاغر و رنجور و ژولیده درون سیاهچال باشد؛ همان طور که اینک کسی باور نمی کند من قنواء باشم. در آن سوی پل، باز مسافتی را یورتمه رفتیم و آن گاه وقتی به فضای باز و بدون مانع رسیدیم، اسب ها را به تاخت در آوردیم. قنواء سعی کرد از من پیشی بگیرد؛ اما من شانه به شانه اش می تاختم زمان بازگشت، اسب ها عرق کرده و کف بر لب آورده بودند. قنواء پرسید: سواری را کی آموخته ای؟ --- در نوجوانی؛ آن سال ها که تابستان ها به روستا می رفتیم. پس از دقیقه ای گفتم: پدرت مردی ناصبی است و با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان، دشمنی دارد؛ اما تو امروز به دو شیعه کمک کردی. گفت: ولی مادرم نه تنها ناصبی نیست، بلکه به اهل بیت(ع) علاقه دارد. --- چگونه چنین زن و شوهری می توانند با هم زندگی کنند؟ --- کار آسانی نیست. مادرم مخالف آزار دادن شیعیان است؛ اما معمولا" مجبور است ساکت بماند. --- وزیر هم ناصبی است؟ --- نمی دانم، فکر نمی کنم. --- در بازار، مرد نیکوکاری است به نام ابوراجح. حمام زیبایی دارد. شیعه است. من تا به حال مردی به آن خوبی و درستکاری ندیده ام. روزی نزد او بودم که وزیر به حمام آمد تا دو پرنده ی زیبای ابوراجح را، که قو نام دارند، بگیرد و به پدرت هدیه بدهد. --- توصیف آن دو پرنده زیبا ا شنیده ام. کاش می توانستم آنها را ببینم! --- قوها درون حوض رختکن هستند. ابوراجح و مشتری ها به این دو پرنده علاقه زیادی دارند. ابوراجح به وزیر گفت که به قوهایش علاقه زیادی دارد و آنها باعث رونق بیشتر کسب و کارش شده اند. سرانجام وزیر به بهانه ای واهی، آنچنان سیلی محکمی به ابوراجح زد که آن بیچاره روی زمین افتاد و از بینی اش خون جاری شد.بعد هم او را تهدید کرد و رفت. این در حالی بود که ابوراجح به وزیر بی احترامی نکرد و حاضر شده بود قوهایش را به پدرت هدیه بدهد. قنواء قبل از آنکه اسبش را به تاخت در آورد گفت: مذهب وزیر، مقام پرستی است. او هر کاری می کند تا همچنان وزیر بماند. پسرش، رشید را نیز واداشته که مانند او فکر کند. وزیر دلش می خواهد مرا برای رشید بگیرد تا پیوندش با پدرم محکمتر شود. پس بدان که وزیر و پسرش از اینکه تو به دارالحکومه رفت و آمد می کنی خشمگین هستند. هنگامی که پل در چشم انداز ما قرار گرفت، قنواء گفت: حالا که من خود را به شکل پسرها در آورده ام، باید بروم و قوهای ابوراجح را ببینم. قنواء به من فرصت نداد تا از این تصمیم منصرفش کنم. پاها را به پهلوهای اسب کوبید و چون تیری که از چله ی کمان رها شده باشد به حرکت در آمد. خوش بختانه ابوراجح در حمام نبود. قنواء سکه ای به طرف مسرور انداخت و گفت: برو مواظب اسب ها باش تا باز گردیم. مسرور سری تکان داد و رفت. کسی در رختکن نبود. قنواء کنار حوض نشست و با تعجب و حسرت گفت: این دو پرنده سفید زیباتر از آن هستند که فکرش را می کردم. بودن قنواء در آنجا کار درستی نبود. اگر ابوراجح از راه می رسید، قنواء را می شناخت و از اینکه او را به حمام آورده بودم، آزرده خاطر می شد. --- بهتر است برویم.ما هرگز نباید به اینجا می آمدیم. قنواء ایستاد و گفت: تو خواستی به سیاهچال بروی و من همراهی ات کردم. حالا من خواستم به اینجا بیایم و قوها را ببینم و تو مرا همراهی کرده ای. اینجا که بدتر از سیاهچال نیست. من، حماد و صفوان را از سیاهچال نجات دادم. در عوض این دو پرنده را از تو می خواهم. تو باید آنها را از ابوراجح بخری و برایم ...ادامه👇
بیاوری. بهایشان را هر چه باشد، می پردازم. --- فراموش نکن که این ق وها فروشی نیستند. --- هر چیزی قیمتی دارد. ابوراجح خوشحال خواهد شد که مثلا" صد دینار بگیرد و آنها را به من بدهد. از قنواء فاصله گرفتم و گفتم: من نمی خواهم ابوراجح مرا با تو در اینجا ببیند. من میروم تا سری به پدربزرگم بزنم. اگر می خواهی همین جا بمان و وقتی ابوراجح آمد در این باره با او صحبت کن. هر چند که می دانم که او قوهایش را با صندوقچه ای پر از طلا و جواهر هم عوض نمی کند. بیش از آنکه از رنجیدن قنواء نگران باشم، از این واهمه داشتم که ابوراجح از راه برسد. از حمام بیرون آمدم. مسرور مشغول نوازش اسب ها بود. قنواء هم بیرون آمد. با بی اعتنایی سوار اسبش شد و با حرکات افسار، اسبش را به چرخیدن وا داشت. مسرور با وحشت خود را کنار کشید.تا اسب آسیبی به او نزند. افسار اسب دیگر را به قنواء دادم و به مسرور گفتم: نام این جوان، جوهر است. به دستور اربابش به اینجا آمده تا این دو اسب را بدهد و قوها را بگیرد. حال که ابوراجح نبود باید دست خالی باز گردد. مسرور به قنواء گفت: زحمت بیهوده نکش. وقتی ابوراجح، قوهایش را به وزیر نداد، به ارباب تو هم نخواهد داد. قنواء به مسرور گفت: تو بهتر است ساکت بمانی و تا چیزی نپرسیده ام، حرف نزنی. آن گاه رو به من گفت: ما آنچه را بخواهیم، صاحب خواهیم شد. شما به زودی این قوهای زیبا را در حوض اربابم که با سنگ یشم ساخته شده خواهی دید. قنواء از طرف کوچه ای که خلوت بود راه افتاد که برود گفتم: خواهیم دید. من و مسرور دور شدن او را با آن دو اسب زیبا نگاه کردیم تا در پیچ کوچه از نظر ناپدید شد. به مسرور گفتم: در این باره چیزی به ابوراجح نگو. بگذار جوهر باز گردد و خودش با ابوراجح صحبت کند. --- یعنی قوها این قدر ارزش دارند؟ --- برای کسانی که نمی دانند با ثروت فراوانشان چه کنند آری. وارد مغازه که شدم، پدربزرگم به فروشنده ها گفت: این جوان را می شناسید؟ قیافه اش به نظر آشنا می آید. می گویند مدتی است به دارالحکومه رفت و آمد دارد ببینید چه می خواهد. لابد آمده تا هدیه ی در خوری برای دختر حاکم بخرد. روی چهار پایه ام نشستم و در دل خدا را شکر کردم که قنواء با آن قیافه اش هوس نکرده بود به دیدن پدربزرگم بیاید. پدربزرگ با تحسین نگاهم کرد و گفت: امروز خیلی زود به مغازه آمده ای. تازه خورشید دارد غروب می کند. فروشنده ها خندیدند و چند مشتریِ درون مغازه لبختد زدند. گفتم: من و شما برای روز جمعه به یک میهمانی دعوت شده ایم. --- میهمانی حاکم؟ --- نه ابوراجح از ما دعوت کرده که روز جمعه به خانه اش برویم. پدربزرگ راحت نشست و گفت: خدا را شکر! حال و حوصله رفتن به دارالحکومه را ندارم. اما رفتن به خانه ابوراجح و صحبت با او برایم لذت بخش و دل‌ نشین است. به فکر فرو رفتم. قبل از آنکه بیرون حمام از مسرور خداحافظی کنم ، او به من گفته بود: ابوراجح به من گفت که تو و ابونعیم، روز جمعه؛ میهمان او خواهید بود. گفتم: درست است اما برای چه ابوراجح این را به تو گفته؟ گفت: ابوراجح چیزی را از من مخفی نمی کند. بی گمان صدای ابوراجح را شنیده بود. پرسیدم: اگر این طور است می توانی بگویی دلیل این دعوت چیست؟ با رنگی پریده و صدایی لرزان گفت: حدس می زنم تو از ریحانه خواستگاری کرده ای و آن میهمانی به این قضیه مربوط است. از سادگی مسرور خندیدم و گفتم: تو که گفتی ابوراجح چیزی را از تو مخفی نمی کند؛ پس چگونه از دلیل این میهمانی اطلاعی نداری؟ آرزو کردم که کاش میهمانی روز جمعه برای همین بود و بعد فکر کردم که بهتر است به مسرور بگویم که از ریحانه خواستگاری نکرده ام و میهمانی، ارتباطی با این موضوع ندارد؛ تا آن بیچاره را از نگرانی بیرون آورد. در آن لحظه نمی دانستم که گفت و گوی کوتاه من با مسرور چه فاجعه ای را در پی دارد.......... پایان قسمت هجدهم......... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♨️نمازشبش هیچ وقت ترک نمی‌شد... 💢هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود. آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شب‌های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود. 💢 من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزل‌شان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشک‌ها و صدای ناله‌های او برای نماز بیدار می‌شدم.... 📚راوی سردار معروفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 نامه های ماریه قسمت ششم 👌مجموعه ای جذاب برای معرفی امام حسین و کربلا به کودکان 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🍂با اشک روضه، منتقمش را صدا بزن... 🍂شاید به حُرمت غم عُظمی، ظهور کرد...! عج تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ... 🌱سلام بر گوشه‌ی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوری‌ات می‌تکاند. سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمان‌ها بر برهوت غفلت زمین‌اند... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
🔴 التماس دعای امام زمان از زائرین مسجد مقدس جمکران 🔵 آیت الله بهجت قدس سره : 🌕 افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند.
1_5819331064-AudioConverter.mp3
4.74M
⁉️برای کسب رضایت حضرت و تسلی دل (عجل‌الله‌فرجه) در این ایام سوگواری ( علیه‌السلام) چه اعمالی انجام دهیم ؟ ⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری
🔸 خواندن ادعیه و قرآن همراه با موسیقی ⁉️ خواندن قرآن و دعا به سبک آهنگ‌های موسیقی (سنتی یا خارجی) و یا به همراه موسیقی چه حکمی دارد؟ ✅ اگر توهین و بی‌احترامی محسوب شود یا همراه با موسیقی لهوی باشد حرام است و بطور کلی شایسته نیست قرآن و دعا همراه با موسیقی باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤السلام علیڪ یاعلی اصغر(ع) ♥️گل غنچه ای ازسلالہ ی حیدربود 🖤افسوس ڪہ مثل غنچہ ای پرپر بود 🖤آن ظهرعطشناڪ چہ غوغایے ڪرد ♥️آن مردڪہ نام ڪوچکش اصغربود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜نامه های ماریه قسمت هفتم 👌مجموعه ای جذاب برای معرفی امام حسین و کربلا به کودکان 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان ششم ؛ درخواست عجیب اهالی یک روستا از فرمانده سپاه! 💢توانش در اردوی جهادی ده برابر می‌شد... 📌 مجموعه کلیپ‌های «حکایت سر» برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن حججی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ 🎥ای مسئول فرهنگی! دست از سر هیات‌ها بردار! 🔹حاج میثم مطیعی:هیأتها را کنسرت نکنید. 🔹مداح ها را خواننده نکنید. علیه السلام 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ ⭕️ ماجرای درخواست شگفت‌انگیز حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) از یکی از شیعیان و محبان پدرشان در مسیر اسارت. • • 💥قابل توجه خانومهایی که با حجاب نامناسب در هیأتهای عزاداری حضور پیدا می کنند! ،،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ 📹 استوری | حاج قاسم سلیمانی: ما باید افتخار کنیم که ما در مکتبی قرار داریم، پیرو مذهبی هستیم که سالار آن؛ سالار شهیدان کربلا، حسین بن علی علیه‌السلام است. علیه السلام 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط
▪️🍃🌹🍃▪️ #پروفایل پویش هر خانه یک پرچم.... به کوری چشم دشمنان شهرها یکسره سیاهپوش خواهد شد.... #محرم #امام_حسین علیه السلام