💢 زیارت پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در روز شنبه
#سلام_بر_رسول_الله
#شنبه_های_نبوی
#شنبه_های_نبوی
🌱بی وجود تو بشر بی سر و سامان میشد
همه جا نور خدا مخفی و پنهان میشد...
🌱بی وجود تو کجا در همهی امتها
نام این قوم مُزَیّن به مسلمان میشد؟!
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
کربلاییحسین_طاهری_عجب_شور_و_حال_و_صحن_و_سرایی_.mp3
4.29M
#سرود
📝 عجب شور و حال و صحن و سرایی...
🎤 کربلایی حسین_طاهری
◽ #حضرت_معصومه
* #ذی_القعده #ذی_الحجه
بسمه تعالی
🔻همانطور که مستحضرید از اول ماه ذیالقعده تا آخر دهه ذیالحجه (۴۰روز) در بین اهل معرفت حائز اهمیت بوده و بزرگان به استفاده از این فرصت مبارک، تاکید میکردهاند.
🔸سال ۹۵ در پی درخواستهای مکرر اعضای کانال مبنی بر انتشار توصیهای از حجتالاسلام و المسلمین ناصری در مورد اربعین موسوی؛ از محضر ایشان درخواست توصیهای شد که ایشان خطاب به اعضای محترم کانال مرقومهای دقیق و قابل تامل لطف نمودند.
📜متن مرقومه:
بسم الله الرحمن الرحیم
«و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناها بعشر»
کلمه لیله در این آیه شریفه قابل توجه است.
۴۰ شب بوده
از مرحله «و باللیل افلا تعقلون» تا «و نجّیناهم بسحر» راهی است که همت، سعی و تلاش میخواهد.
نافله شب، تلاوت قرآن، ذکر استغفار و توسل به حضرت بقیة الله روحیلهالفداء بهترین وسیله و اسباب این حرکت آسمانی است.
البته با ثبات قدم که حال ثابت از عمل صالح ثابت حاصل آید.
و من الله التوفیق
جعفر ناصری
چهاردهم مردادماه ۱۳۹۵
آخر شوال ۱۴۳۷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت46
با صدای مامان بیدار شدم
مامان: آیه تو کی اومدی ؟
- ساعت چنده؟
مامان: نزدیک ظهره،مگه دانشگاه نرفتی
- چرا رفتم ،حالم بد شد اومدم خونه!
مامان: چرا ؟ مگه چی خوردی؟ چند بار گفتم غذای دانشگاه و نخور ،گوش که نمیکنی
- مامان جان ،تو رو خدا تنهام بزار
مامان: چی چی تنهام بزارم ،پاشو بریم دکتر ،یه سرمی چیزی بده حالت خوب شه
- خوبم الان ،یه کم بخوابم بهترم میشم
مامان:من که از پس تو یکی بر نمیام ،لااقل به امیر بگم شاید بتونه قانعت کنه ببرتت دکتر
با رفتن مامان به سارا پیام دادم که چیزی به امیر نگه با شنیدن صدای اذان بلند شدمو رفتم وضو گرفتم و نماز مو خوندم احساس میکردم تنها چیزی که میتونه تو این شرایط آرومم کنه نمازه
بعد از خوندن نماز دوباره روی تختم دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم تا شاید درد قلبم آروم بگیره
هر دفعه چشمامو می بستم یاد کارهای احمقانه ام میافتادم که چطور اینقدر راحت دلبسته کسی شدم ،چقدر راحت ۲۲ سال از عمرمو تباه کردم
اصلا معنی عشق چیه ،شاید من برای خودم بد تعبیرش کردم
همیه چیز مثل یک فیلم جلوی چشمام رژه میرفتن
با صدای باز شدن در اتاقم سرمو برگردوندم نگاه کردم امیر بود
چهره اش آشفته بود ،تو دلم صد تا فوحش به سارا دادم که راز دار نبود
نشستم روی تخت ،به زور لبخند روی لبم آوردم
امیر کنارم نشست با چشمای عسلیش خیره شده بود تو چشمام
میدونستم اگه چند دقیقه دیگه بگذره همه چیزو از چشمام میخونه
سرمو برگردوندم سمت پنجره
امیر: مامان تا زنگ زد نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم ، این چشمها مسمومیت و نشون نمیده
نمیخوای بگی چی شده؟
از حرفش متوجه شدم که سارا چیزی نگفته ،بغضمو قورت دادم
- امیر
امیر: جانم
- میبری منو گلزار ؟
امیر: اره ،فقط بگو چی شده؟
- نپرس ،خواهش میکنم چیزی نپرس
امیر: باشه ،تو ماشین منتظرت میمونم تا بیای
- دستت درد نکنه
بعد چند دقیقه بلند شدمو لباسمو پوشیدمو از اتاق بیرون رفتم
مامان با دیدنم چیزی نگفت،آروم خداحافظی کردمو از خونه خارج شدم
بارون نم نم میبارید
دیگه حتی دیدن بارون هم آرومم نمیکرد
سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
توی راه امیر چیزی نپرسید
بعد چند دقیقه گوشیش زنگ خورد از حرف زدنش متوجه شدم که داره با سارا صحبت میکنه بهش گفت نمیتونه بره دنبالش ،خودش یه آژانس بگیره بره خونه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت47
بارون شدت گرفته بود ،بعد از مدتی رسیدیم به بهشت زهرا از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت گلزار پشت سر امیر راه میرفتم
امیر به سمت مزار دوست شهید خودش رفت ،منم سمت مزار دوست شهید خودم رفتم
کنار سنگ قبر زانو زدمو نشستم
فکر میکردم یه عالم حرف دارم واسه گفتن
ولی انگار لال شده بودم ،فقط به سنگ قبر شهیدم نگاه میکردمو اشک میریختم
دیگه از این همه سکوت به ستوه اومده بودم
سرمو گذاشتم روی سنگ قبر و صدامو آزاد کردم ،گریه هام شدت گرفت ،ده دقیقه ای گذشت که احساس سنگینی روی شونه ام کردم
سرمو بلند کردم دیدم امیر پالتوشو گذاشته بود روی شانه ام
زیر بارو خیس خیس شده بودیم
امیر کنارم نشست
امیر: بریم آیه؟ خیس خیس شدی مریض میشی !با شنیدن حرفش گریه ام گرفت ،
- امیر خوشحالم که تو رو دارم ،تو اگه نبودی من تا الان دق کرده بودم
بلند شدمو پالتو رو از دوشم برداشتمو گرفتم سمتش
- بپوش سرما میخوری
بعد باهم سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
هوا تاریک شده بود
یه کم تو شهر دور زدیم تا شاید کمی حالم بهتر بشه ولی امیر نمیدونست که حالم خراب تر از اینه که با دور زدن بهتر بشه
بعد از کمی دور زدن تو خیابونا سمت خونه حرکت کردیم
اینقدر خسته بودم که سرمو تکیه دادم روی شیشه ماشین و چشمامو بستم
با صدای امیر بیدار شدم
امیر: رسیدیم پیاده شو
از ماشین پیاده شدیم
بارون بند اومده بود
قدم برداشتم سمت خونه
که صدایی رو شنیدم
انگار صدا از خونه عمو اینا بود
امیر یه کم جلوتر رفت
امیر: صدای بابا هم میاد
با شنیدن این جمله ترسیدم و رفتم سمت در خونه عمو و زنگ درو زدم....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت48
در باز شد و با امیر وارد حیاط شدیم
همه بودن ،از چهره اشون عصبانیت و خشم و میدیدم
امیر: چی شده ؟
ولی کسی چیزی نگفت
یک دفعه عمو بلند شد و به سمت من آمد
ازدیدن چشمای قرمز و عصبانیش ترسیدم ،تاحالا اینقدر خشم تو چشماش ندیده بودم
عمو: رضا راست میگه ؟ تو هم این همه مدت فقط به چشم برادری نگاش میکردی؟
چیزی نگفتم ولی ریختن اشکام روی صورتم همه چیز رو لو داده بود
رضا : بابا جان ،ما اگه این چند سال حرفی نزدیم فقط به این خاطر بود که فکر میکردیم همه چی شوخیه ،شما ها همه تون خودتون بریدین و دوختین ،حتی یه نظر از ما نپرسیدین که نظر شما چیه...
عمو با عصبانیت رفت سمت رضا : تو اگه یک بار به چشمای پر از عشق آیه نگاه میکردی اینو نمیگفتی
رضا: پدر من ، من کاری به آیه ندارم ،من نمیتونم با کسی که فقط حس خواهرانه نسبت بهش دارم زندگی کنم
یه دفعه نفهمیدم که چی شد عمو دستش و بلند کرد و به رضا سیلی زد ...
با دیدن این صحنه تمام وجودم آتیش گرفت
درست بود که ناراحت بودم از حرفهای رضا ولی طاقت دیدن این صحنه رو نداشتم
یه دفعه بی بی با صدای بلند گفت:
بسه حسین ،دیگه کافیه
بی بی اومد سمتمو دستمو گرفت
رو به بابا کرد
بی بی: آیه رو باخودم چند روزی میبرم خونم
بعد رو کرد به امیر گفت: امیر مادر ،مارو ببر
امیر که تازه فهمیده بود ماجرا چیه ،صورتش از خشم قرمز شده بود ،رنگهای ورم کرده گردنش و میدیدم
نزدیکش شدمو دستشو گرفتمو از خونه بیرون رفتیم
رفتم خونه وسیله هامو برداشتم داخل یه ساک گذاشتم و سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
توی راه فقط به امیر نگاه میکردم
سکوتش داغونم میکرد
حال خودم خراب بود ولی با دیدن حال امیر داشتم دیونه میشدم
ای کاش سارا بود و یه کم آرومش میکرد
تا رسیدن به خونه بی بی هیچ کس چیزی نگفت
بعد از رسیدن از ماشین پیاده شدیم
بی بی در حیاط و باز کردو وارد خونه شد
ولی امیر هنوز داخل ماشین نشسته بود
در ماشین و باز کردمو نشستم
- امیرم، داداشی
سرشو به طرفم چرخوند و نگاهم کرد
- الهی قربونت برم، کاری نکنی از اینی که هستم خورد تر بشماااا..
کاری نکنی بیشتر از این حقارت بکشمااا ..
اشک از چشمای امیر سرازیر شد
صورتشو بوسیدمو از ماشین پیاده شدم وارد حیاط شدمو درو بستم
پشت در روی زمین نشستم
چادرمو گذاشتم روی صورتمو آروم گریه میکردم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعریف حجاب از زبان دکتر عزیزی ،هم بخندید 😂😂 هم یاد بگیرید.
🕌🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌پیام تبریک حاج مهدی رسولی به مناسبت میلاد حضرت معصومه و روز دختر💝🌸💞💖
💗به خودتون افتخار کنید 💓
🌸شما رَحمَتید شما ریحانه ی خِلقَتید🌸
🌹روز دختر مبارک دُردونه هایی که یتیم شدند تا ما بمونیم...
#روز_دختر
#شهیدجوادمحمدی
🔴ایشون که اینطور وقیحانه از تروریست ها حمایت می کنند خانم بهشته (شکوفه) بزرگی مدیر موسسه خیاطی شکوفه و مجری برنامه های آموزش خیاطی که از طریق رسانه ملی ( برنامه های به خانه بر می گردیم شبکه پنج و سیمای خانواده شبکه یک و...) معروف شده و هر روز هم تو شبکه های مختلف سیما جولان میده .
🔹آقای حراست صداوسیما معلومه حواستون کجاست؟ وقتی آنتن رسانه ملی رو به هر بی سر وپایی اختصاص میدید خروجیش میشه همین!
#ولادت_حضرت_معصومه
🌸ای همه آسمان شده، خیره به هر نگاه تو
🌸چشم رضا ستاره شد، مانده کنارِ ماهِ تو
🌸لشگرِ حوریان ببین، برگِ خزانِ مقدمت
🌸آمده تا که بال خود، فرش کند به راهِ تو
✨ولادت باسعادت کوثر همیشه جاری کویرقم،حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را به محضر ولی نعمتمان حضرت علی ابن موسیالرضا علیه السلام و مولایمان #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تبریک میگوییم.💐
#روز_دختر
#اللهمعجللولیکالفرج
🌱امشب دخیل دختر موسی بن جعفریم
شاید گره ز کار فرو بسته وا کند...
🌱امشب قسم دهیم خدا را به نام او
شاید خدا به خاطر او رو به ما کند
🌱 اصلاً بعید نیست خدا با دعای او
اذنِ قیام صاحب ما را عطا کند...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
❣ آرام جانم. امام زمانم❣
ای که در ظلمت دنیای دلم مهتابی
تو تسلی دل غمزده و بی تابی
سالها فکر من اینست و همه شب سخنم
مهدی فاطمه پس کی به جهان میتابی💚
#سلام_حضرت_دلدار
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
1_4108321724-AudioConverter.mp3
3.5M
⁉️باتوجه به جنگهای سفیانی در مناطق دمشق آیا موفق به هتک حرمت به حرم حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت رقیه سلاماللهعلیها میباشد ؟
⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری
♨️تاثیر اسم «اباصالح» در مواقع سختی؛
🔸اسم «اباصالح»راه گشای مشکلات محبان اهل بیت علیهم السلام میباشد.
🔸درزندگی ما بسیاری از مواقع پیش می آید که دچار تردید و سردرگمی میشویم وبرای پیداکردن مسیر و راه صحیح شاید دچار خطاشویم.
برای این مشکل در زندگی ائمهٔ ما راه حلی قرارداده اند.
🔸امام صادق علیه السلام میفرماید:
«إِذَا ضَلَلْتَ عَنِ اَلطَّرِيقِ فَنَادِ: يَا صَالِحُ أَوْ يَا أَبَا صَالِحٍ أَرْشِدُونَا إِلَى اَلطَّرِيقِ يَرْحَمُكُمُ اَللَّهُ »*۱
«هرگاه راه و مسیر خود را گم کردی (مسیر مادی یا معنوی) پس بانگ برآور:
"ای اباصالح" یا "ای صالح" خداوند رحمتش را بر تو فرود آورده است تو راه را به ما نشان بده.
📚۱.من لایحضره الفقیه ،ج ۲ ص ۲۹۸
#امام_زمان
1_4121971377-AudioConverter.mp3
2.9M
⁉️اینکه گفته میشود احمدالحسن فرستاده امام زمان عجلاللهفرجه میباشد صحت دارد ؟
#مدعیان_دروغین
⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری
🌺روز دختر مبارکت بانو
🌸پدر تو چه کوثری دارد
🌺بنویسید حضرت کاظم(ع)
🌸چه عزیزی چه دختری دارد
#میلاد_حضرت_معصومه(سلاماللهعلیها) ✨💐
#روز_دختر مبارک باد✨💐