فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی موشک فتاح رونمایی میشه و هاشمی یاد توییتش میفته 😂
#فتاح
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️ شبکه 12 اسرائیل:
📍برد این موشک ایرانی محدود ولی رهگیری آن خیلی مشکل یا حتی غیرممکن است/مشکل اینجا است که ایرانیها قرارگاههای موشکی را نه تنها در ایران بلکه از جاهای دیگری مثل عراق به کار میگیرند که میتواند ما را هدف بگیرد/ایالات متحده با آن بزرگی چنین موشکی ندارد، نمیدانیم آیا ایرانیها واقعاً چنین سلاحی دارند یا نه؟
#عبری
19.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژی
خاطره بازی برای دهه شصتیها شعر مادر ازگروه سرودآ باده شیرار
🌸یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام فضیل بن سیار روایت می کند :
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الذِّرَاعَيْنِ مِنَ الْمَرْأَةِ أَ هُمَا مِن الزِّينَةِ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:
⁉️از امام صادق پرسیدم آیا ساق دستهای زنان از زینت است؛ زینتی که خدا فرموده است:
"وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِن
باید زنها آنها را آشکار نکنند؟"
قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّينَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَيْن
آن حضرت فرمودند:آری [ساق دست زن باید پوشیده باشد]و نیز آنچه روسری آن را میپوشاند [مثل گردن] و بالاتر از جای دستبند [مثل ساق و آرنج و بازو] نیز از زینت محسوب می شود [که باید پوشیده شود]
📚اصول کافی، جلد پنجم، ص۵۲۱
4_5830262523424674333.mp3
13.88M
🎧 #کلیپ_صوتی | قرائت کامل زیارت آلیاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیتالله خامنهای از فرازهای آن
💻 Farsi.Khamenei.ir
enc_16801936243685207433536 (1).mp3
2.99M
نماهنگ
📝من اومدم بگم فقط که
یه جوری شرمندم ازت که
چیزی برا گفتن ندارم💔
🎤حاج مهدی رسولی
▫️#امام_زمان #جمعه #مهدوی
یا اباصالح پس کی میآیی؟.mp3
10.18M
#واحد
📝 یا اباصالح پس کی میآیی؟
🎤 حاجمجتبی رمضانی
◽️ #امام_زمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت106
بعد از عکس گرفتن و تبریک گفتن همه ،رفتم سمت بابا و مامان که باهاشون برگردم خونه
بعد از چند دقیقه امیر اومد کنارم
امیر: آیه ،نمیخوای بری از سید خداحافظی کنی یه دفعه نگاهم به هاشمی افتاد که هنوز کنار سفره عقد ایستاده و نگام میکنه
رفتم نزدیکش
بدون اینکه به چشماش نگاه کنم
گفتم: آقای هاشمی با اجاز ه تون من دیگه برم!
هاشمی با شنیدن حرفم زد زیر خنده
متعجب نگاهش میکردم ،کجای حرفم خنده داشت
بعد از چند ثانیه گفت: آیه خانم ما دیگه محرم شدیم ،دیگه هاشمی نیستمااا ،
با شنیدن حرفش تازه دو زاریم افتاد که چی گفتم بهش، که خندید
لبخندی زدمو گفتم : با اجازه
داشتم دور میشدم که صدام کرد
آیه خانم
برگشتم نگاهش کردم
هاشمی: بابت همه چیز ممنون
لبخندی زدمو رفتم کنار بابا ایستادم
بعد از خداحافظی با خانواده هاشمی سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم سمت خونه
توی راه سایه فقط مسخره ام میکرد و حرص میخورد
میگفت: آخه دخترم ایقدر خشک و مقدسم میشه ،عه عه عه راست راست سرشو انداخت پایین مثل چی از کنارش رد شد
منم فقط از حرفای سارا میخندیدمو چیزی نمیگفتم
وقتی به خونه رسیدیم
بابا و مامان تو پذیرایی نشسته بودن
از خجالت سرمو انداختم پایین و رفتم سمت اتاقم
لباسمو عوض کردم روی تخت نشستم به انگشتر توی دستم نگاه میکردم
صدای پیام گوشیمو شنیدم ،بلند شدم رفتم از داخل کیفم گوشیمو برداشتم نگاه کردم
پیام از طرف هاشمی بود ،باز کردم پیامو نوشته بود: سلام ،ای کاش بیشتر کنار هم بودیم ،از همین الان دلتنگت شدم
اصلا نمیدونستم چی بنویسم ،جوابش و ندادم
که دوباره پیام داد :
لطفا یه سری به تلگرامت بزن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸