توفیق بوسه بر پاهای مادر
مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه می خوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل می روم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که می گویم جایی منتشر نکنید. گفت: همیشه دلم می خواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمی دانم چرا این توفیق نصیبم نمی شد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که این جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر می کردم حتماً رفتنی ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد. سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه هایش را پاک می کرد، گفت: نمی دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی☘️💔
یکی از خاطرات سردار سلیمانی با نام مرام شیعه: «ما یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سالها به دنبال او بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت میکرد و هم از تعداد زیادی از بچههای ما را شهید کرده بود،
با روشهای پیچیده اطلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آن ها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلاً پنجاه بار اعدام بود.
در جلسهای که خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند!
من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم که: آقا چرا؟ من اصلاً متوجه نمیشوم که چرا باید این کار را میکردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟
رهبری فرمودند: «مگر نمیگویی دعوتش کردیم؟» بعد از این جمله من خشکم زد. البته ایشان فرمودند: «حتما دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که دعوت میکنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار بدهی.»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی☘️💔
محمود شهبازی، این چنین قلم زد: "سوم خرداد ۱۳۸۷ سالروز آزادسازی خرمشهر فرهنگسرای شهید آوینی بندرعباس برای اولین بار حاج قاسم سلیمانی را از نزدیک می دیدم آن روز رفته بودم که این تصاویر را ضبط کنم راجع به بزرگ منشی حاج قاسم سلیمانی از همرزمان و نیروهایش درگردان ۴۲۲ شنیده بودم ولی آن روز با دیدن ارتباط دوستانه سردار با همزمان هرمزگانیش فهمیدم که چرا حاج قاسم سلیمانی، حاج قاسم شده، وقتی عباس فینی رزمنده قشمی را توی آغوش گرفته بود، وقتی پیشانی اسحق علی نسب را می بوسید وقتی با رزمنده ای از کوشاه احمدی صمیمانه همدیگر را بغل کرده بودند و گریه می کردند، می شد فهمید که رابطه حاج قاسم با نیروهایش رابطه فرمانده و سرباز نیست، صمیمت و احساس برادری در رفتار حاج قاسم و رزمندگان هرمزگانی موج می زد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی☘️💔
جلسه ای بود که احمد کاظمی، باقر قالیباف، قاسم سلیمانی و همه رفقا بودند. من دیدم که شهید کاظمی گفت گرسنه ام چرا غذا نمی دهند، جلسه هم خیلی مهم بود، وقتی برای غذا رفتیم یک سفره رنگین انداخته بودند و مشخص بود ارتش سنگ تمام گذاشته است. این موضوع مربوط به اوج جنگ یعنی بین سال های ۶۵-۶۴ است. من دیدم احمد کاظمی که از فرماندهان نیروی زمینی سپاه بود نشست و ظرفی کشید جلو، چند تکه نان و پنیر و سبزی گذاشت جلویش و خورد بعد هم چیز دیگری نخورد. گفتم این همه غذا هست چرا نمی خوری، احمد آقا گفت نه ما به این سفره ها عادت می کنیم بهتر است از خودمان مراقبت کنیم و از این تشریفات خالی باشیم. آن زمان بچه ها خودشان را حفظ می کردند. این طرف تر آمدم. آقا رحیم را دیدم که ظرفش تمیز تمیز است و هیچ چیز استفاده نکرده، گفت دل درد داشتم نان خوردم و سیر شدم. بعدا از آقا رحیم پرسیدم چرا چیزی نخوردی گفت یاد بچه های خودمان در جنگ که می افتم شرفم اجازه نمی دهد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی☘️💔
دوستی و مهربانی با جوانان رزمنده
هم او و هم دوستان اطرافش عموما جوان بودند. این ارتباط تا همین چند هفته پیش که دیدمشان ادامه داشت. هر سال که در ماه رمضان با فرماندهان جمع می شدیم ایشان هم خاطراتی می گفت که ان شا الله منتشر شود. از ویژگی های ایشان این بود که با همان روحیه جهادی از مقابله با اشرار در منطقه کرمان تا عملیات های برون مرزی تا حضور در صحنه های دفاع از جهان اسلام با همان شهادت طلبی حضور داشتند. برادر قاسم همیشه در معرض شهادت بود. مدام پهبادهای آمریکا در بالای سر ایشان بود و ما هم همیشه برای سلامتی ایشان نذر می کردیم. این که ایشان توانست با خطرات بزرگی که در کمینش بود در آزادسازی عراق، سوریه و لبنان به سلامت مبارزه اش را ادامه بدهد، این را یک معجزه می دانستیم. ملت ایران بدانند ده ها قاسم سلیمانی دیگر به پا خواهند خواست.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی☘️💔
* رسوم عشیره
حاجقاسم سلیمانی در خاطرات خود، به برخی از رسوم جالب عشیره بزرگش اشاره کرده است. برخی از این رسوم قدیمی هنوز هم در اهالی ایل مذکور رعایت میشوند؛ بهعنوان مثال در این عشیره رسم بوده و هست که اولینگوسفندی که بره نری به دنیا میآورد، نذر امام حسین (ع) میشد. راوی کتاب «از چیزی نمیترسیدم» میگوید ایام روضهخوانی، روزهایِ خوشی او و همسنوسالانش بوده و در این برنامههای آیینی، از غذاهای نذری سیر میشدهاند.
در سنین کودکی، قاسم کوچک شبهای جمعه با حضور در خانه همسایهها و اقوام، قصه مشکلگشا را میخوانده و پس از قصهخوانی، با نخودچی، کشمش و قندِ اهدایی صاحبخانه جیب خود را پر میکرده است. در این رسم، ابتدا آجیل مشکلگشا نذر میکردند و وقتی مشکل موردنظر حل میشد، با گردهم آوردن چندنفر در شب جمعه، قصه پیرمرد خارکنی را نقل میکردند که برای حل مشکل خود به امام علی (ع) متوسل شد و جواب گرفت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی☘️💔
* شخصیت پدر؛ مشدی حسن
پدر حاجقاسم سلیمانی، معروف به مشدی حسن، بهشدت به نماز اول وقت تقیّد داشته و در حالیکه در روزگار کودکی فرزندش قاسم، فقط چند نفر در خانههای اطراف و همسایگان نماز میخواندند، او اهل نماز بوده است. راوی کتاب نیز میگوید از دوران کودکی، در حالی که خیلی از قواعد نماز را نمیدانسته، نماز میخوانده است. مشدی حسن همچنین نسبت به مسائل حرام و حلال دقیق بوده و زکات مال خود را چه درباره گندم، چه جو و چه گوسفند، بهموقع پرداخت میکرده است.
نکته دیگری که حاجقاسم سلیمانی درباره پدر خود مطرح کرده، این است که او متخلّق به اخلاقی بوده که در عشایر و اطرافیانشان در ده، نایاب بوده و آن، رعایت شرعیاتی مانند غسل بوده که باعث میشده در سرمای زمستان، در قنات ده غسل کند.
یکی از نکات تربیتی مشدی حسن این بوده که مصرف خوراکیهای اعتیادآور را برای فرزندانش ممنوع کرده بوده است. به همینخاطر فرزندش قاسم هم، حق نوشیدن چای و سیگار کشیدن نداشته است که البته یکبار با شیطنت کودکی، خارج از خانه چایی خورده است.
یکی از واقعیتهای مهم زندگی قاسم سلیمانی در ده و سنین انتقال کودکی به نوجوانی، مربوط به قرض پدرش به بانک تعاون روستایی است که موجب رفتن او به شهر و تحوّل بزرگ زندگیاش شد. با بروز مشکل مالی برای مشدی حسن، حسین، برادر بزرگتر قاسم برای کار و تهیه مقداری پول برای ادای قرض پدر که مبلغش ۹۰۰ تومان بوده، به شهر میرود، اما پس از دو هفته تلاش، بدون پیدا کردن شغل، به ده برمیگردد. در نتیجه، قاسم با اصرار خود راهی شهر میشود تا با پیدا کردن کار، قرض مشدی حسن را پرداخت کند تا طبق کابوسی که آن زمان داشته، پدرش را دستبند نزده و به زندان نبرند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی☘️💔
#رفیق_خوشبخت_ما l #حاج_قاسم
▫️شست و شوی سرویس بهداشتی
▫️روضه که تمام شد، غیبش زد. خیلی گشتیم تا متوجه شدیم
رفته است سراغ شستن سرویسهای بهداشتی. نگذاشت کسی
کمکش کند. میگفت: »افتخارم این است خادم روضۀ حضرت زهرا(س) باشم.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️ کاری ندارم کسی حرف من را قبول دارد یا ندارد. حزب و جناح فرع است؛ اصل، ولی فقیه است. اصل، جمهوری اسلامی است.
▫️ اینجا جایی است که اگر به خطر افتاد، ما با جانمان مواجه میشویم.
▫️ آدمها میآیند و میروند، قاسم سلیمانی میرود و قاسم سلیمانی دیگری میآید.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
1.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎐 #مکتب_حاج_قاسم | #حاج_قاسم | #جان_فدا
◽️| اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌱❤️
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️دشمن و متحدین آنها دارند از توانمندی های شان علیه کشور ما استفاده میکنند و در این شرایط تنها راه ما ایستادگی و مقاومت است.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی ❤️🌱