* #لحظه_تحویل_سال
بسم الله الرحمن الرحیم
🔻 در پی در خواست مکرر اعضای محترم کانال مبنی بر ارائه سفارشی از طرف حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری برای لحظه تحویل سال، درخواست دوستان خدمت ایشان عرض شد و ایشان در جواب درخواست کنندگان و خطاب به دوستان کانال مرقومه زیر را لطف فرمودند:
《سلام علیکم
ای کاش موفق می شدیم دعای تحویل سال را حداقل چهل مرتبه بخوانیم و تجدید عهد با آقا امیر المومنین با زیارت امین الله و عرض ارادت وسلام محضر آقا صاحب الزمان با زیارت سلام الله الکامل که محدث قمی در مفاتیح آورده و اگر خسته نشویم دعای توسل را هم...
سالی پر خیر و دور از شرور و بدیها برای همگان ودوستان آرزومندم.》
@sonnatha
﷽
#داستان_راستان
#کلیات_حدیث_قدسی
#توبه_عنایتی_از_جانب_خدا
#وَ_يَا_مَنْ_عَوَّدَ_عِبَادَهُ_قَبُولَ_الْإِنَابَة
#عادت_دادن_بندگان_به_پذیرفتن_توبه
#دعای_دوازدهم_صحیفه_سجادیه_فراز_دهم
✍ حضرت آدم علیه السلام به خدا عرض کرد :
خداوندا ، شیطان را به من مسلط ساختی و مثل جریان خون در رگها ( در من جریان دارد ) ، او را هم قادر کردی که به بدن من داخل شود.
خداوند فرمود : ای آدم ، در قبال این کار این امتیاز را به تو و فرزندانت دادم که 👇👇
1⃣ هرکس ⚠️فکر عمل بد کند به حساب او نوشته نشود .
2⃣ اگر آن ⛔️عمل بد را انجام داد فقط یک جرم حساب شود ( یک گناه به حسابش نوشته میشود .)
3⃣ اگر کسی ❇️ نیت به انجام عمل خوب کرد ، ولی انجام نداد ، یک ثواب برای آن نیت نوشته می شود .
4⃣ اگر آن ✅ نیت خوب را عمل کرد ، ده ثواب به وی داده می شود.
آدم عرض کرد : 🤲خداوندا ، این عنایت را درباره من و فرزندانم زیادتر کن.
خداوند فرمود :
👌اگر کسی از فرزندانت گناهی را مرتکب شد و بعد از آن توبه کرد ، من آن گناه را می بخشم.
باز هم آدم گفت : 🤲خداوندا ، بیشتر از این عنایت فرما
خداوند فرمود : من مهلت توبه را تا دم مرگ به آنها دادم.
آدم عرض کرد : خداوندا ، لطفت بسیار است و کافی میباشد.🙏🙏
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
دل تکونی در کنار خونه تکونی
💐درک و بهره مندی از #بهارظهور، نیازمند دل تکانی است، همان طور که در خانه تکانی آخر سال فقط گرد و غبارها را نمی زداییم بلکه همه جای منزل را رفت و روب می کنیم،
#منتظر هم باید اخلاقیات و خُلقیات خود را بررسی کند و بداند کدام اخلاق و برخورد منصفانه و همراه با #عدالت نیست و آن را دور بریزد.
💕عدالت دایره ای وسیعی دارد و شامل همه فضایل اخلاقی می شود و باید همه رفتارمان را با معیارهای اسلام تطابق بدهیم تا در زمره کسانی قرار بگیریم که پیامبر(ص) درباره شان فرمودند: «طُوبَی لَهُمْ» یعنی خوش به حال شان.
@sonnatha
👌✨قصه_و_عبرت
جوان اینگونه قصه خود را شروع می کند ؛
زندگی ام پر از گناه و معصیت و مستی بود،به مردم ظلم می کردم،حق مردم را می خوردم،ربا می خوردم،ضعیفان را کتک می زدم !
هرظلمی را انجام می دادم،گناهی نمانده بود که انجام نداده باشم.
مردم مرا به سبب گناهانم حاشا می کردند
روز از روزها تمایل به ازدواج پیدا کردم، دوست داشتم دختری داشته باشم ، ازدواج کردم و خداوند به من دختری داد که اسمش را فاطمه گذاشتم.
به شدت او را دوست داشتم و احساس می کردم با تولد او زندگی ام از گناه دور شده است،به سبب وجود او بسیاری از گناهان از من دور شده بودند
فاطمه در دوسالگی مرا در حال نوشیدن شراب دید.و او نیز می خواست چنین کند در حالیکه دوسال بیشتر نداشت !
روزگارمچنین گذشت و ایمانم بیشتر می شد وتا بزرگتر میشد محبت من به او بیشتر و ایمانم زیادتر میشد و احساس می کردم که خداوند را نزدیکتر از گذشته به خود می بینم ، گناهان یکی پس از دیگری از من دور می شدند.
تا زمانیکه فاطمه سه سالگی را تمام کرد.و مُرد !
بله فاطمه.مُرد!
چه مصیبتی بود ! ازآنچه در ابتدا بودم بدتر شدم.
از شدت غم و غصه صبری نزدم نمانده بود، از آن صبری که مؤمنان بر مصیبتها دارند چیزی در من نبود تا مرا بر آن قوی کند !
شیطان بامن بازی می کرد ! ومن بدتر می شدم ! تا روزی که شیطانم به من گفت:
امروز آنقدر شراب بنوش آنقدر بنوش که هیچکس به آن اندازه ننوشیده باشد!
پس عزمم را جزم نموده و نوشیدم و سیاهی شب همه جا را فراگرفت و من نوشیدمونوشیدم و مرا خواب در بر گرفت. انواع خواب را دیدم تا جاییکه خواب دیدم قیامت فرا رسیده است و خورشید سیاه شد و دریاها تبدیل به آتش شدند.
زمین را زلزله ای رخ داد ...ومردم جمع شدند برای روز قیامت دسته دسته می آمدند
ومن میانشان بودم که منادی ندا داد که فلان پسر فلان بیاید تا در مقابل جبار بایستد و پاسخ دهد.
پس آن نفر را دیدم که صورتش از شدت ترس به سیاهی گرایید.
وقتی اسم من آمد هر کسی در اطراف من بود فرار کردند و مخفی شدند انگار که کسی در محشر غیر ازمن آنجا نبود !
سپس ماری قوی هیکل را دیدم که به طرف من می آمد ! پس به سرعت پا به فرار گذاشتم و مار به دنبالم می آمد.
پیرمردی ناتوان را در جایی یافتم داد زدم : آااااه..پیرمرد کمک کن ، مرا از دست این مار نجات بده !
به من گفت : پسرم من ضعیفم و نمی توانم تو را نجات دهم ، اما از این طرف برو بلکه نجات یابی.
به آن طرف که او گفته بود دویدم و مار همچنان دنبالم بود،و مقابلم آتش جهنم را دیدم .
به او گفتم: از مار فرار کنم تا به آتش سقوط کنم ؟
و مار داشت به من نزدیکتر میشد ، پیرمرد را قسم دادم که نجاتم دهد .
به حالم گریه کردو گفت :من ضعیفم همچنانکه می بینی کاری برایت از دستم بر نمی آید ، اما به طرف آن کوه برو که کودکانی کم سن و سال آنجا هستند.
به آن طرف دویدم و می شنیدم که کودکان همه می گفتند : فاطمه..ای فاطمه پدرت را دریاب ، کمکش کن.
فهمیدم که آن دخترم است پس خوشحال شدم که آنجا مرا از آن موقعیت هولناک نجات می دهد. با دست راستش دست مرا گرفت و با دست چپش مار را از من دور کرد و من مانند مرده ای شده بودم از شدت ترس رمقی در من نمانده بود ، سپس در اتاقم که مانند دنیا شده بود نشستم و و فاطمه به من گفت :ای پدرم (این آیه را تلاوت کرد)..الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله..«آیا برای کسانی که ایمان آورده اند وقت آن نرسیده است که دلهایشان برای ذکر خدا وآنچه از حق نازل شده است خاشع گردد»؟
گفتم :دخترم این مار چه بود ؟
گفت : این عمل زشت و بد تو بود ، تو بزرگش کرده ای وپرورشش داده ای تا جاییکه می خواست تو را بخورد،آیا می دانی که اعمالت به شکل مجسمه ای در می آیند در روز قیامت و بسویت باز می گردند؟
گفتم: وآن پیرمرد ضعیف که بود؟
گفت : وآن پیرمرد ضعیف اعمال خوبت بودند که ضعیفش کرده بودی وتوانایی نجات تورا از عذاب نداشت و به حالت گریه می کرد چون نمی توانست برایت کاری انجام دهد.
واگر من نمرده بودم در کودکی ، هیچ کس نبود به تو کمک کند !
مردجوان گفت:از خواب بیدار شدم و داد میزدم الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله.
پس بلند شدم و غسل کردم،وبرای نماز صبح توبه کنان از خانه خارج شدم و بسوی مسجد رفتم،پس داخل مسجد شدم و از امام جماعت شنیدم که دقیقا این آیه را می خواند الم یأن للذین آمنوا ان تخشت قلوبهم لذکر الله.
این سرگذشت مالک بن دینار بود از امام تابعین و او مشهور بود که در طول شب گریه می کرد و می گفت:خدایا تو تنها کسی هستی که می دانی چه کسی اهل جهنم و چه کسی اهل بهشت است ، پس من اهل کدام یک هستم؟
خدایا مرا از ساکنان بهشت قرار بده و از اهل دوزخ مگردان.
و مالک بن دینار توبه کرد و مشهور بود که هر روز نزد دروازه مسجد می ایستاد که ای گناهکار توبه کن و به سوی مولایت الله جل جلاله بشتاب ای بنده غافل به سوی پروردگارت باز گرد.
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول فروردین خبری نیست
آخر شعبان را دریاب...
- علامه جوادی آملی
@sonnatha