کسی مجنون را آرام تر از همیشه یافت. پس او را گفت:
ای نیک نهاد!
تو را دیگر رمقی نمانده. آیا از تب و تاب عشق لیلی فروافتاده ای؟
مجنون گفت: دست از من بدار که بی لیلی بودن از صبوری نیست، از اجبار است.
آن کس چون این جواب از مجنون شنید، مهربان شد و خواست که لطفی کند. گفت: خواهی خبری از تو به لیلی رسانم؟
مجنون گفت: زنهار تا در برابر محبوب من، نام بی مقدارم را بر زبان نیاوری!
بگفتا مبر نام من پیش دوست
که حیف است نام من، آن جا که اوست...
#لیلی_و_مجنون
#سوخته
@sooookhteh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
موج دریا زده را تنگه ساحل قفس است
ماهی تُنگ نباشد دل طوفانی ما...
#نوش_گوشتون
#اسحاق_انور
#شبهاي_دلتنگی
#سوخته
@sooookhteh
از جلال پرسیدم هيچوقت دلتنگ میشوی ؟!...
جلال گفت: گاهی...
پرسیدم برای کی؟
گفت : برای مرده ها که رفته اند بر نمیگردند
بعد گفت : برای زنده ها هم دلتنگ میشوم آنها هم میروند و بر نمیگردند ...
#سوخته
@sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ساحتی که جز عجر از کس نمیخریدند
ما از سیاه بختی بیچاره هم نبودیم...
#محمد_سهرابی
#سوخته
@sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین روز را بخاطر داری؟!
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم! دویدیم به شلاپ شلوپ های گل الوده عشق ورزیدیم...
دومین روز را چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی.چتر اورده بودی! من غافلگیر شدم...
سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس شد...
و سومین روز را چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله سرما خوردن نداری! چتر را روی سرت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد...
و چند روز پیش را چطور؟
بخاطر داری که با یک چتر اضافی امدی؟؟؟ و مجبور شدیم برای اینکه چتر در چش و چالمان نرود از هم فاصله بگیریم...
و دیروز؟؟؟
دیگر برای قدم زدن نمی ایم!!!
تنها برو...
#دکتر_علی_شریعتی
#سوخته
@sooookhteh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مجموعه «شعر انگور» با شعری به نام «دیدار» روبهرو میشویم؛ روایتی زیبا از داستانِ عاشقانی اندوهگین که در شبی بهاری یکدیگر را در کوچهای ملاقات میکنند و حرفهای دلشان را در لحظهای کوتاه به هم میزنند و پس از آن از یکدیگر جدا میشوند و این میشود پایان ماجرایشان.
از همان ابتدا شاعر از «نگاهی مهربان» سخن میگوید، اما نگاهِ مهربانی پر از غم که حاصل بختی پریشان است؛ این خود اولین ضربه و اولین تنشی است که مخاطب را علاقهمند به ادامهٔ ماجرا میکند.