eitaa logo
"سوخته♡
328 دنبال‌کننده
79 عکس
25 ویدیو
0 فایل
غير از غم معشوق در عالم خبرى نيست جايي خبرى نيست که از غم خبرى نيست. . . . بنشینیم دور هم آه بکشیم ... اشعاری را که علاقه دارید را برایم بفرستید🤝 . 👤 @pelak_majnon
مشاهده در ایتا
دانلود
کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز باشد که باز بینم دیدار آشنا را...
کسی مجنون را آرام تر از همیشه یافت. پس او را گفت: ای نیک نهاد! تو را دیگر رمقی نمانده. آیا از تب و تاب عشق لیلی فروافتاده ای؟ مجنون گفت: دست از من بدار که بی لیلی بودن از صبوری نیست، از اجبار است. آن کس چون این جواب از مجنون شنید، مهربان شد و خواست که لطفی کند. گفت: خواهی خبری از تو به لیلی رسانم؟ مجنون گفت: زنهار تا در برابر محبوب من، نام بی مقدارم را بر زبان نیاوری! بگفتا مبر نام من پیش دوست که حیف است نام من، آن جا که اوست... @sooookhteh
شب جمعه‌ست نثار دل مرحوم خودم بروم از سر بازارچه خرما بخرم... @sooookhteh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
موج دریا زده را تنگه ساحل قفس است ماهی تُنگ نباشد دل طوفانی ما... @sooookhteh
از جلال پرسیدم هيچوقت دلتنگ میشوی ؟!... جلال گفت: گاهی... پرسیدم برای کی؟ گفت : برای مرده ها که رفته اند بر نمیگردند بعد گفت : برای زنده ها هم دلتنگ میشوم آنها هم میروند و بر نمیگردند ..‌. @sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ساحتی که جز عجر از کس نمیخریدند ما از سیاه بختی بیچاره هم نبودیم... @sooookhteh
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود؟! @sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین روز را بخاطر داری؟! غافلگیر شدیم چتر نداشتیم! دویدیم به شلاپ شلوپ های گل الوده عشق ورزیدیم... دومین روز را چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی.چتر اورده بودی! من غافلگیر شدم... سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس شد... و سومین روز را چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله سرما خوردن نداری! چتر را روی سرت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد... و چند روز پیش را چطور؟ بخاطر داری که با یک چتر اضافی امدی؟؟؟ و مجبور شدیم برای اینکه چتر در چش و چالمان نرود از هم فاصله بگیریم... و دیروز؟؟؟ دیگر برای قدم زدن نمی ایم!!! تنها برو... @sooookhteh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وشاید تنها اشتراک این روزهایمان دلتنگی باشد...
من او را دیده بودم نگاهی مهربان داشت غمی در دیدگانش موج میزد که از بخت پریشانش نشان داشت نمیدانم چرا هر صبح ، هر صبح که چشمانم به بیرون خیره می‌شد میان مردمش می‌دیدم و باز غمی تاریک بر من چیره می‌شد
در مجموعه «شعر انگور» با شعری به نام «دیدار» رو‌به‌رو می‌شویم؛ روایتی زیبا از داستانِ عاشقانی اندوهگین که در شبی بهاری یکدیگر را در کوچه‌ای ملاقات می‌کنند و حرف‌های دلشان را در لحظه‌ای کوتاه به هم می‌زنند و پس از آن از یکدیگر جدا می‌شوند و این می‌شود پایان ماجرایشان. از همان ابتدا شاعر از «نگاهی مهربان» سخن می‌گوید، اما نگاهِ مهربانی پر از غم که حاصل بختی پریشان است؛ این خود اولین ضربه و اولین تنشی است که مخاطب را علاقه‌مند به ادامه‌ٔ ماجرا می‌کند.