/ کوچه بن بست.../
افتاده ای به جان من و جان چشم من جولان مده دگر تو به میدان چشم من عقلم که بسته دکمه پلک دو چشم را ق
لب تشنه تا سراب دو چشم تو میدوم...
/ کوچه بن بست.../
رسوایی عشق به رسوایی عشق از روسیاهی میزند خودرا که شب به روز با افکار واهی میزند خودرا شب افتادی ب
به فکرت با غزل با شعر گاهی میزنم خودرا...
هدایت شده از / کوچه بن بست.../
ما «زنده به عشقیم» و هم آغوش جنون
چشمان سیه زبان خاموش جنون...
دیوانه شده جنون ز دیوانگی ام
تا نام تورا بردم در گوش جنون
#شبگرد
خوش باد روح آنکه به ما به کنایه گفت
گاهی بهقدر صبر بلا میدهد خدا
#فاضل_نظری
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید وکاری بکند
#لسان_الغیب
از برای خاطر اغیار خوارم میکنی
من چه کردم کاینچنین بیاعتبارم میکنی
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریهها بر روزگارم میکنی
گر نمیآیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی
گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیار
ای که منع گریه بیاختیارم میکنی
گفتهای تدبیر کارت میکنم وحشی منال
رفت کار از دست کی تدبیر کارم میکنی
#وحشی_بافقی
این شعر رو محسن چاوشی خونده خیلی خیلی زیبا🌹 خواستید گوش کنید