Saghie-Sarmast.mp3
5.58M
اینهمه یار داده ام از دست...
کمرم با شهادت تو شکست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحیای حاج مهدی رسولی سراسر فلسفه و زیبایی...
چقدر قشنگ داره نظام سلطه رو تو این مداحی میکوبه
پیشنهاد میکنم کاملش رو گوش بدید
زمین پایان من نیست
دلم آغاز میخواد...
گفتار دوم: پایگاه رفیع امام حسن«علیه السلام»در مسیر ۲۵۰ساله امامت.
مردی که کشته شدن او و مرگ او حیاتبخش نباشد، برای بقای مکتب مفید نباشد، دشمن را جری تر نکند،میدان را برای او بلا منازع و بلا معارض بگذارد، در اسلام چنین کشته شدنی شهادت نیست.
شهادت یعنی مرگ زندگی بخش؛یعنی جان دادن و جانی به اجتماع دمیدن؛ نه اینکه انسان برود در میدانی کشته بشود و بعد حتی یک حلقوم باقی نماند که فکر اورا و پیام اورا به جهانیان برساند.
و امام حسن وضعش اینجوری بود اگر«صلح نمیکرد و» کشته میشد،معاویه میماند و ترکتازی های بی دریغش و حتی دشمنیش با پیغمبر...
#بخشی_از_کتاب
#دو_امام_مجاهد
محمدزمانی نوشته است:
روز ولادت حضرت زهرا (س) از حضرت آقا پرسیدم: قبلها غزلی با ردیف برخاستم سروده بودید؟
فرمودند: قدیم، بله.
روز عزای امام هادی (ع) بود.
مجلس روضه در حضور رهبر انقلاب که به پایان رسید، با یادآوری آن سوال روز ولادت، فرمودند: آن غزل با ردیف «برخاستم» را پیدا کردم. اگر هستید بگویم به شما بدهند.
گفتم: بله آقا در خدمتم..
ده دقیقه بعد غزل به دستم رسید؛ و حالا این همان غزل قدیمی است:
از سر ره - تا غبار افشاند جان - برخاستم.
چون الف در وصل جانان از میان برخاستم
غرق خون هر چند جام روزیام، چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود
همچو شبنم چهره، چون دادی نشان برخاستم
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم.
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم
همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی
طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم
صحبت شوریده حالان مایه شوریدگی است
با «امین» هر گه نشستم بی امان برخاستم
هدایت شده از نوالی به نام عشق
4_6028555554253703122.ogg
335.9K
امشب «رهی» از میکده بیرون ننهم پای
آزرده دردم دوسه پیمانه بسم نیست...
#رهی_معیری
من ریشه مرده درخت تاکم
بدنامم و آلوده ز عشقی پاکم
مستِ، عشق است خاک من از خلقت
افتادی و ریختی قدح بر خاکم...
من وصله ناجور توام میدانم
تو یقه خلقتی و من صد چاکم
با اینهمه کوشش نرسیدن سخت است
وقتی نزدی آنهمه دست و پا کم
دلتنگم و مهر تو زیاد است زیاد...
به سینه من مهر تو دارد جا... کم
منظور همیشه گم همیشه مفقود
در زشتی خطِ نگه نمناکم
نه کار به آدمی نه دنیا دارم
مظلومیت سری درون لاکم...
سروش وطن پور/ #شبگرد
#بداهه
1402/10/30
https://eitaa.com/joinchat/2417885314Cad2d3b670e