eitaa logo
سـوتـی زنـونـه 👠🤭
1.3هزار دنبال‌کننده
125 عکس
49 ویدیو
0 فایل
🌟😍به نام خدا😍🌟 سـوتـی زنـونـه🤭😂😝 اینجا سوتی های باحال و بامزه ای که شما برامون فرستادید رو قرار میدیم ❤️😚 اولین و بزرگترین نیستیم ولی بهترین هستیم 😘🥰 ‌سوتی و نظرت رو بفرست اینجا😍👇 https://B2n.ir/n39535 🚫😡کپی حرامممم😡🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
درود بر دوستان عزیز ❤️ یه سوتی از خودم بگم😁 یک مهمونی خانوادگی از همکارهای شوهرم ما رو دعوت کردن،چند خانواده بودن،شوهرم نبود منم اصلا نمیخواستم برم خجالت میکشیدم، اینقدر شوهرم زنگ زد که شما برید ، اگه نرین زشته، اونا خیلی زنگ زدن و... خیر سرم من وبچه هام هم رفتیم خانم ها یک طبقه بودن آقایون هم یک طبقه ، خیلی رو دروایسی داشتم باهاشون ، کلا از اول تا اخرمهمونی معذب بودم 😥 اومدم خداحافظی کنم صاحب خونه و چند نفری اومدن بدرقم کنن هل شدم گفتم سلام 😫وااااااای گفتم سلام 🫠🤣🤣 یعنی در این حد خرابکاری مگه داریم😂 چرا زمین دهن باز نمیکرد من برم داخلش 🫣🫠 هر موقع یادم میاد از خودم خجالت میکشم 🥴😂 یعنی اونا یادشونه 😂😂 (مارشمالو) سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
درود بر دوستان همیشگی وفعال ❤️ یک سوتی هم بعد از مدتی دوری براتون بگم شاید خوب نتونم این قضیه رو تعریف کنم ولی خوب ، خودم خیلی خندیدم 😂 یک روز برای خرید لباس مجلسی کل پاساژها رو با دخترم گشتیم و دخترم یک لباس گرون و شیک انتخاب کرد، اومدم کارت بدم حساب کنم میخواستم چانه بزنم بگم من از مشتریهای سابقتون هستم کمتر حساب کنید گفتم من( فروشنده تون) هستم کمتر حساب کنید 🥴 صاحب مغازه هم یک نیش خندی زد، 🤪 منم خواستم درستش کنم ، الکی گفتم من خودم مغازه دارم😎 چون به مشتری هام میگم، من فروشنده تون هستم، الان هم اینوبه شما گفتم 🥴 بیشتر خرابش کردم🫠 آخه کدوم فروشنده ای اینو میگه 😅 ولی از مغازه که اومدیم بیرون حسابی با دخترم خندیدیم 😂 دخترم میگفت مامان اومدی ابروشو درست کنی زدی چشمش رو هم کور کردی 🤣 (مارشمالو) سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام سلام هسدم😎 مامانم دیشب یه سوتی داد😐 مامانم عادت داره توی اینستا هرچیییی میبینه برام میفرسته از لباس گرفته تا چیزای دیگه و مخصوصا وسایل جهيزيه😂😂 حالا فکر نکنین برا من بفرسته که ببینما ..نه! میفرسته ذخیره کنه تو دایرکت من تا گمشون نکنه😂😂 هی میگم فلان جا میتونی ذخیره کنی میگه نمیخوام هرروز هی دینگ دینگ دینگ خلاصه .. دیروز گوشی مامانمو برداشتم دیدم برای پس عمش که سنشم کمه حدود ۲۸ ۲۹ ساله یه ویدئویی فرستاده چند روز پیش و سین خورده هم هستتت و از اونجایی ک مامانم کلا برا کسی دایرکت نمیده (شاخه😂🥲😁❤️❤️❤️😎) مشخص بود حواسش نبود فرستاده من تا دیدم گفتم چییی فرستادیییی؟ قشنگ هنگ کرددد گفت نمیدونممممم نکنه اون کلیپ لباس زیرا رو فرستاده باشممم؟؟ نکنه کلیپای زنونه فرستاده باشممممم بدو نگاه کن چییییههههه حالا این وسط ب لطف نت ضعیف اون کلیپه باز نمیشد🤣🤣 آخرش فهمیدیم کلیپ لباس بافت دخترونه پاییزی فرستاده براش 😂😂 تازه مامانم برمیگرده به من میگه تو نباید گوشیمو چک کنییی؟🥲😂❤️ قربونش برم آره دیگه خلاصه ... سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام پسر خواهرم تعریف میکرد پستچی گواهی ناممو آورد دم در ، گرفتمو از خوشحالی پریدم پشت فرمون ماشین بابام د برو که رفتیم😍🚗 بعد سر اولین چهارراه زدم به یه موتوری پخش زمین شد ، با استرس از ماشین پیاده شدم 😢 راننده موتور پا شد خودشو تکوند بعد یهو چشمش به من افتاد گفت عه تو همونی نیستی که من الان گواهینامتو دادم😂 حالا یدونم از خودم بگم.... تازه گواهینامه گرفته بودم نشستم پشت فرمون ، چراغ که سبز شد میخواستم حرکت کنم از پشت زدم به ماشین جلویی... رانندش پیاده شد یه نگاه کرد قرار شد بزنیم کنار افسر بیاد سوار شدیم من اونقد استرس داشتم تا خواستم حرکت کنم دوباره زدم بهش😂 سرشو از شیشه آورد بیرون دید دوباره منم😐🤨 با تاسف سرشو تکون داد گفت تا نکشتیمون نگهدار 🤨😠 منم از خجالت فقط میخندیدم😂😬😬 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام روز پا تختیم بود که خواهر شوهرم داشت یه ظرف بزرگ شربت واسه مهمونا درست میکرد اون وقت پسرش یه سال داشت و مای بیبی بود👶 یهویی عقب عقب اومد افتاد داخل ظرف شربت😝😝 فقط من و اون توی آشپزخونه بودیم حالا از اون طرف حرص پسرش رو میخورد از اون طرف مهمونا که یه سری شربت خورده بوده و بقیه مونده بودن اونم گفت طوری که نشده به هیچ کس نگیم و شربت رو به خورد ملت داد منم رفتم توی مجلس که نشستم مرتب شربت برام می آوردن منم میگفتم من شربت آبلیمو دوست ندارم 🤣🤣🤣 بالاخره آقايی که اومد داخل مرتب بهش اشاره میکردم نخورررر😉😉😉اونم شربت نخورد😏 بعدا که بهش گفتم حالت تهوع گرفته بود 🤮🤮 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام به همگی بعد از ازدواج ما ، پسر عمه شوهرم که مجرد بود یکی دوهفته درمیون از صبح میومد خونمون و منم ناهار بذار و چایی ببر و خلاصه بعد چن وقت با شوهرم دعوامون شد و گفتم اون مجرده برا چی میاد اینجا یه روز جمعه میخوایم بریم بیرون اونم از صبح میاد میشینه تا شب ، مادر شوهرم که متوجه دعوای ما شد یه پیغام براش فرستاد و یه مدتی نمیومد ، تا اینکه خودش نامزد کرد از هفته بعدش دست خانمشو میگرفت میومد 🙄 نه یک بار نه دوبار ، یه هفته درمیون جمعه خونمون بودن ، خانمشم اصلا با آدم جوش نمیخورد از اول تا آخر که برن مینشست پیش شوهرش و نه موقع ناهار درست کردن نه موقع سفره چیدن اصلا پاشو تو آشپزخونه نمیذاشت که دو کلمه با ادم حرف بزنه یاکمکی کنه ، آخر سر هم یه بار اومد تو آشپزخونه گف ناراحت نشی من کمکت نمیکنمااااا ما رسم نداریم میهمان به میزبان کمک کنه ☹️تودلم گفتم والا این چیزا دیگه به رسم ربطی نداره به شعور ربط داره🤔تا اینکه بعداز دوسال عید بود ما رو دعوت کردن خونه باباش چون هنوز نامزد بودن ، باور نمیکنین این عروس عمه که هرهفته خونه من بود چجوری خودشو گرفته بود 🤨یه سلام و احوال پرسی کردو رفت اونور نشست پای تلویزیون و موقع ناهار اومد ناهارشو خورد و بدون اینکه کمکی بکنه که رسمشون نبود 😏رفت اتاق خوابید 🙄موقع اومدنمون پسرعمه ش پرو پرو بهمون گف پس فردا میایم خونتون 😤منم وقتی اومدن رفتم تو آشپزخونه و چایی و میوه شیرینی رو اماده کردم و شوهرمو صدا زدم ازشون پذیرایی کرد ناهارم درست کردم همه رو دادم شوهرم چید تو سفره و اخر سر رفتم خوردم و بلند شدم اومدم تو اشپزخونه وبیرون نرفتم تا موقع رفتنشون ، بعد که عمه شوهرم اومد خونمون شوهرم بهشون گله گی کرد و گف که خیلی عروس ..... دارین 😊 عمه ش هم تایید کردو گف شرمنده ام بخدا با همه ی مهمونایی که میان خونمون همینجوریه ، گفتم خب چرا ؟ دختر عمه ش گف فک کنم از قصد اینجوری میکنه که کسی نیاد 😐گفتم خب پس چرا خودش میره از قدیم گفتن رفت و آمد ،اونا هم رفتن و بهشون گفتن و دیگه نیومدن تا شب عروسیشون دعوتمون کردن رفتم و ده بار باهاش چشم تو چشم شدم نه احوال پرسی کردم نه موقع خداحافظی رفتم بهش تبریک بگم 😏 فرداشم مادرشوهرم اومد گف بیا بریم پاتختی گفتم شما برین ما بعدا خودمون میریم ولی نرفتم 😅 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام انشالله همیشه کانالتون پایدار باشه سوتی که میخام بگم مربوط به خواهرمه یه روز رفته بودم خونشون برای خودش و من توی استکانای جدید چای آورد ، در مورد استکانها ازش پرسیدم گفت استکانهام قدیمی شده بودن اینارو رفتم خریدم که یه خری میاد براش چایی بریزم توی اینا..... 😕😕من اینجوری شدم بعد چند لحظه خودش فهمید چه سوتی داده روده بر شده بود از خنده😑😂😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام با خانواده ی شوهر جمع بودیم بحث مردن بود که پدر شوهرم برگشت گفت من که مردم سیاه نپوشید و مجلس عزا نگیرید و نمیخاد این مسجد و اون مسجد برام مراسم بگیرین و من اصلا راضی نیستم بعد منه خاک بر سر ، جو گرفتم سریع اون جوکه که میگن یه نفر مرده بوده بعد گفتن مرحوم گفته واسم سیاه نپوشید و مردم هم گفتن مرحوم گ*وه خورده ما میپوشیم رو جلوی پدرشوهرم تعریف کردم 😬😬🙈🙈 دیگه بعدش هر چی خواستم جمعش کنم نشد و پدر شوهر ناراحت شد ولی برای خانواده ی خودم تعریف کردم خیلی خندیدن 🤣🤣🤣 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام و عرض ادب خدمت همه عزیزان علی الخصوص ادمین جونم ندیده عاشق همتونم😍 خب بریم سراغ سوتی بنده😊 یه روز سر کلاس بودیم یکی از اساتید گروه حقوق که بشدت سخت گیر و جدی بودن ، دو واحد درس با ما گرفته بودن. یه روز بحث سر سقط جنین و فقر و اینا بود.گفت که توی دادگستری تهران ی خانمی اومده با هفت تا بچه ناخواسته و شوهرشم زندان بوده و.... گفتم استاد چند تا بچه؟ گفت هفت تا ناخواسته😏 منم گفتم استاد ببخشیدااا یکی ناخواسته دوتا ناخواسته سه تا ناخواسته آخه هفت تاااااا؟؟ استاد اونقد خندید 🤣🤣🤣 دوستمم نیشگونم گرفت گف تو اولین کسی هستی ک باعث شدی این اخمو بخنده😂 ولی حالا جدای از شوخی آخه هفت تا ناخواسته مگه میشه؟؟ چمیدونم والا🤷🏻‍♀🤷🏻‍♀🤷🏻‍♀ شقایقشونم سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام چند روز پیش با شوهرم رفتیم بیرون و شوهرم نمیزاشت من در ماشین رو باز کنم و پیاده بشم منم تعجب کردم گفتم امروز چه رمانتیک شده😒😐 خیلی هم تاکید می‌کرد که درو من باز می‌کنم تا اینکه رسیدیم به جای پارک و اینبار ماشین به دیوار می‌چسبید و من باید زودتر پیاده میشدم ایشونم نتونست پیاده شه درو باز کنه بعد گفت میگم در خراب شده باز نمیشه شیشه رو بیار پایین از بیرون درو باز کن ولی من از خنده مردم🤣🤣 اصلا نتونستم چیزی بش بگم از بس که خندیدم😂😂😂 گفتم پس بگو چرا امروز رمانتیک شدی😍 نتیجه اخلاقی : مردا هیچ وقت بدون دلیل محبتت نمیکنن 😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام ادمین جون یادمه وقتی بچه بودم عشقم این بود شب موقع خواب بابام منو بغل کنه ببره توی رختخواب☺️☺️ منم تا مامانم می گفت موقع خوابه همونجا می افتادم وسط سالن.... بعد بابام می گفت آخی خوابش برده حالا یه امتحان می کنیم ، دستشو می بریم بالا اگه همونجا موند پس خوابه اگه افتاد بیداره😁 منم عشق بغلی بابا ، دستمو نگه می داشتم بعد بابا می گفت خوب خوابه دستشو میارم پایین خسته میشه ، بعد منو بغل می کرد می برد میخوابوند☺️😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام چند سال پيش خونه مادرشوهرم بودیم بعد مادرشوهرم باقالی پخته بود تا خالی خالی بخوریم... حالا برادرشوهرم با جاریم نشسته بودن و مادرشوهرم ظرف باقالی رو گذاشت ڪنارشون ... ولی برادرشوهر ندید حالا بوش ڪه یڪم بده به دماغش خورد برگشت به جاریم میگه پاهات بو میده بروو بشور ... اصلا جاریم وا رفت 😐منڪه غش ڪردم گفتم بوی باقالی ڪنارته ، اصلا یه وضعی بود🤣🤣🤣🤣 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام یه زمانی که سه یا چهار ساله بودم و میرفتم مهد کودک... یه بار دل درد داشتم و به مربی مهدکودکم گفتم اونم منو برد توی آشپزخونه خونه یه آبجوش داغ و نبات داد دستم.... گفت اینو هم بزن خوب میشی منم خیلی برام عجیب بود که اگه هم بزنمش دل دردم خوب میشه😕😂 خلاصه من کلی هم زدم و نبات کامل حل شد و فکر کردم الان دیگه خوب شدم و اونو ریختم توی سینک☺️ وقتی مربیم اومد گفت خوبی شدی؟ گفتم اره خیلی😃 خب به بچه بگین اینو بخور خوب میشی یعنی چی اینو هم بزن خوب میشی😐🥴🥴 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام زهره هستم از افغانستان قضیه مربوط به سه سال پیش ... پدر من یه پسر خاله داره که نه تا دختر داره همشونم مجرد اونا تازه از شهر غزنی به هرات امده بودند منم جز خوده پسر خاله بابام اعضای خانوادشو ندیده بودم فقط میدونستم مادرشم باهاش اومده یه روز مامانم توی ماه رمضان منو فرستاد خونشون دم افطار براشون آش نذری ببرم منم همینجوری نا آشنا رفتم خونشون در زدم یکی از دختراش دروباز کرد منم خودمو معرفی کردم بعد دختراش اومدن دم در تا با من معرفی بشن منم با هشتا دختراش دست دادم ، آخریو فکر کردم مادر بزرگه شونه دستشو بوس کردم و هی میگفتم شما چرا به زحمت شدین مامان بزرگ من خودم میومدم☺️☺️ وای یک دفعه گفت من دختر بزرگ‌ فلانیم نه مامان بزرگ 😳وای میخواستم برم بمیرم البته تقصیر منم نبود قیافش مثله پیرزنا بود منم سریع نذری رو دادم و در رفتم ولی بیشعور ازم کینه گرفتو امسال شیرنی خوریش منو دعوت نکرد 😂😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام و صد سلام به برو بچ باحال کانالمون😁💪 امیدوارم حالتون توپ باشه....و سرحال و قبراااق باشین ایشالله🙏 جونم براتون بگه یه روز منو شوهرم خونه خواهرشوهرم بودیم ...شوهرش و شوهرم بساط قلیونشون براه بود ماهم نشسته بودیم همون کنار و تخمه میشکوندیم یه دفعه شوهرم بهم تعارف کرد که بیا اگه میخوای بکش....منم یهو جلو شوهرخواهرشوهرم هول شدم اومدم بگم مثلا من تا این سن لب به دود واینا نزدم😅 یهو گفتم من تا حالا لب به سیگار نزدم چه برسه قلیون بکشم😬😂😂😂 خلاصه که خودمو کشتم منظورمو درست بهشون بفهمونم حالا مگه خنده هاشون میزاشت😂😂😂 ینی شوهرم که ازبس خندیده بود از چشماش اشک میومد🤣🤣🤣 هیچی دیگه هنوزم که هنوزه وقتی شوهرخواهرشوهرم منو میبینه میگه تو هنوزم لب به سیگار نزدی🤣🤣🤣 کلا موقع حرف زدن خیلی سوتی میدم🙈🤦‍♀ انگار حرفارو میخوان ازم بدزدن🤣🤣🤣 با ارزوی بهترینها برای تک تکتون❤️❤️❤️ سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
🙋‍♂سلام خانمهای گل و عزیز😘😘😘 من تا سوتی یا خاطرات عزیزان رو نخونم از کار و زندگی خبری نیست اینبار یاد سوتی مامان خانم افتادم که زیاد اهل سوتی دادن هستش😂😉 چند سال پیش که پدر خدابیامرزم زنده بود خونه مامان بودیم با خواهرم. مامانم کلی سبزی خریده بود خورشتی که ماهم رفته بودیم کمکش برا پاک کردن حسابی از کت و کول افتاده بودیم 😩😩😩😩 مامان تو حیاط آخر سر یه چهار پایه بلند گذاشت زیر پاش رفت تو انبار قابلمه بزرگ بیاره موقع پایین اومدن ار رو پله چهارم افتاد پایین پر حیاط هم سبزی حسابی شلوغ🌿☘🍀🌿🍀☘ همه باهم چنان جیغی کشیدیم😱😱😱😱😱 که بابام خودشو رسوند تو حیاط مامان بیچاره هم داشت ناله میکرد😩😩😩 در حیاط هم چارتاق باز شده بود بابام داد زد در حیاط و ببندین زشته که مامانم بلند شد رفت درو بست دوباره رفت همون جایی که افتاده بود و همون حالت نشست و پاهاشم دراز کرد و شروع کرد ناله کردن جالبیش هم اونجاس که اونجایی که افتاده بود پر از آب بود آب جمع شده بود یعنی همه تو اون لحظه غش کردیم🤣🤣🤣🤣 و زمین گازمی زدیم🤣🤣 ولی تا مدتها جای کبودیش رو بدنش موند هنوز هم بعد چند سال یادمان میفته از خنده روده بر میشیم .😂😂😂😂😂😂😂😂😂 فدای همه شما مامان رونیکا سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام ادمین جونم. عشق میکنم با کانالتا من اسمم ازیتا هست، دوازده، سیزده سالم بود . خواهرم اون موقع هشت ،نه سالش بود. خیلییی شیطون بودیم🥳🤠، خونمون دو طبقس و ما طبقه دوم زندگی میکردیم. دسشویی و حماممون تو حیاط بود. ایفونم نداشتیم. هردفعه من یا خواهرم میخواستیم بریم دستشویی اول در حیاط میزدیم بعد فرار میکردیم میرفتیم دسشویی تا همو اذیت کنیمو الکی همو از اونهمه پله بکشیم پایین بعد کلی بهم بخندیم😂😂😂😂😂، از قضا فروشنده بقالی سر کوچمون احمد اقا چون دوست بابام بود هر وقت دسشویی داشت میومد خونمون👨‍🦰. چشمتون روز بعد نبینه من تو حیاط بودم در حیاط چفت نبود یهو یکی فوری یه در هول هولکی زد و اومد تو حیاط منم جیغ کشیدم فرار کردم رفتم تو حموم ،این بنده خدا هم دیگه داشت جیشش میریخت و تند رفت دسشویی در توالتم قفل نکرد. حالا خواهرم اومد پایین دید کسی پشت در حیاط نیست شروع کرد به گفتن اراجیف مثلا میگفت. آزی، آ زی مول. میدونم تو بودی بیا بیرون،هی در دسشویی هول میداد و محکم میکوبید به در🙃😉😋. احمد اقام اون پشت نمی دونست دستشویی کنه یا پشت در محکم داشته باشه که در باز نشه😢🥺، منم میترسیدم از حموم بیام بیرون خواهرم فکر کنه من جنم یهو سکته کنه🤪🥵🥵🥵🥵. بخدا من داشتم از خنده تو حموم پاره میشدم😂😂🤣🤣🤣. خواهرمم ول کن نبود. یهو احمد اقا اومد بیرون از دسشویی😖😖. خواهرم یه جیییییغ بنفش کشید و در رفت منم تو حموم دیگه بلند بلند غش کرده بودم از خنده. دیگه هیییچوقت احمد اقا نیومد دسشویی خونمون😂😂😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام بر دوستان من حدودا بیست سال پیش که با مادرشوهرم توی یه ساختمان بودیم خرجی خونه از بی عرضه گی شوهرم دست مادرشوهرم بود هیچ پولی دست من نمیومد که برای خودم لباس بخرم یا چیز دیگه..... من باردار بودم بعد از هشت ماه به همسرم گفتم برای من یه دامن بگیر که بعد از زایمان بپوشم اون زمان هشت هزار دادم یه دامن گرفتم بعد اینو مادرشوهرم دید شروع کرد به داد و بیداد که مگه نداشتی ، توی عقد مگه برات نگرفته بودم مگه لباس نداشتی ، پول آب اومده ۱۰۰ تومن تو رفتی دامن خریدی خلاصه اونقدر گفت منم اونقدر گریه کردم😭😭 نگو.... حالا این واسه من عقده شده بود توی دلم بعد از چند سال که جدا شدیم از پیش ما رفت از اون به بعد به تلافی اون روز تا الان هر وقت بیاد خونم سعی میکنم واسه خودم یا خونه حتما یه چیزی بخرم اکثرا لباس میخرم👗 و میپوشم همینکه از در وارد میشه اول چشمش به لباسم میفته بعد قرمز میشه😡چیزی هم جرات نداره بگه بعد میاد تو ولی باز دلم خنک نمیشه چون من بعد از ۸ ماه فقط یه دامن خریده بودم حق نداشت اونطوری دعوا کنه ولی الان چند ساله داره تاوان اون روز رو پس میده هر بار میبینم قرمز شده ولی باز دلم خنک نمیشه 😅 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ادمین جون خوبی خوشی دوران دانشجویی بین دو تا از کلاسهامون دو ساعت بیکار بودیم و ما یک اکیپ چهار نفره بودیم تو این تایم میرفتیم توی نماز خونه و یک سیم کارت اضافی داشتیم که کسی خبر نداشت اون سیم کارت رو میزاشتیم و نوبتی به یک شماره ای که بهمون تک زدن یا اس ام اس دادن زنگ می‌زدیم و مسخره بازی میکردیم و حرف می‌زدیم هر شماره هم مال یک شهر بود خلاصه نوبت من شد و یکی از دوستام یک شماره داد گفت این شماره رو گوشیم هست ولی نمی‌دونم واسه کیه نوبت من بود یک پیامک لطفاً با من تماس بگیرید فرستادم و یک پسر خوش صدا زنگ زد منم از صداش خوشم اومد و شروع کردیم صحبت کردن و گفتیم کدوم استان و کدوم شهر و کدوم منطقه ایم کم کم دیدیم همسایه شدیم دیگه من مشخصاتم و گفته بودم و اونم متوجه شد من کی هستم و طی جریان های خیلی پر فراز و نشیب و طولانی شدیم زن و شوهر 😍😍😍😍 الان ده ساله که ازدواج کردیم و واقعا تقدیر این بود که من بایک شیطونی دانشجویی و یک اس ام اس ایرانسلی شوهر آینده و عشقمو پیدا کردم خدا رو شکر❤️ البته قبلش متوجه شدیم که خواهر شوهرم با دوست من که دوست بوده اون گوشیش شارژ نداشته از گوشی همسر من پیام داده بوده و همسر من کاملا بیخبر بود از این جریان و مونده بود شمارشو ما از کجا گیر آورده بودیم ، در واقع ما مزاحمش شده بودیم نه اون😂😂😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام یبار خیلی کم سن و سال بودم و به دلایلی یه شهر دیگه زندگی میکردم دور از خانوادم بودم ماه محرم بود و جو معنوی منم تصمیم گرفتم عاشورا آش بپزم عاشورا شد و منو دوستم یه قابلمه گننننننده آش گذاشتیم لب به لب آب ریختیم توش و یه مقدار خیلی کم لوبیا نخود خلاصه هرچی منتظر شدیم این آب جوش نرفت که نرفت گفتیم رشته بریزیم خوب میشه کلی رشته ریختیم دیدیم درست نشد 😢😢😢 حالا جالبه با اعتماد به سقف کل همسایه ها رو هم خبر کرده بودیم که آش نذری داریم ظهر بیایین ببرین😂 ظهر شد در زدن از پنجره نگاه کردیم دیدم یا خدا چه صفی کشیدن پشت در ... حالا آش رو که نگم چی شده بود کلی آبببببببب بود و یکم نخود لوبیا اون ته شنا میکردن دوستم گفت بیا آرد بریزیم خلاصه تا دلتون بخواد آرد بهش زدیم بلکه یکم ببنده😂😂😂 آخرش هم همونجوری پخشش کردیم. میدونم هرکی خورده فحشم داده ولی خدایی سنمون خیلی کم بود فقط اعتماد به سقف داشتیم😂😂😂😂😂اونم زیاد سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام اون موقع ها که راهنمایی بودیم چندتا موضوع انشاء برای امتحان ها میدادن منم که حس ششم قوی داشتم حس کردم یه موضوعی هست که میاد توی امتحان.... رفتم پیش دختر همسایمون درباره اون موضوع انشا ء رو نوشتم و فردا هم خیلی ریلکس برگه رو بردم سر امتحان خدا شاهده همون موضوع اومد برامون منم از روش نوشتم گفتم اگه مراقب هم دید میگم این چک نویس بوده تازه نوشتم انقدر زرنگ شدم 😂😂😂 انشا ء هم همون سال بیست گرفتم یه مدت هم گوشه نیمکت مینشستم برای امتحان ها قبل از اینکه معلم بیاد تقلب روی شوفاژها مینوشتم 🤣🤣🤣 خدایا خودت مارو ببخش 😜😜😜 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام چند وقت پیش با همسرم بیرون بودیم.... همسرجان رفت از مغازه وسیله بگیره بعد دیدم دیر کرد از داخل ماشین نگاه کردم دیدم شوهرم جلوی در مغازس دو تا بوق زدم و بهش اشاره کردم بیا دیگه دیر شد. یهو دیدم شوهرم از یه مغازه دیگه اومد بیرون😑😑 نگو یه نفر دیگه رو اشتباه گرفته بودم با همسرم🥴🙈 یعنی طرف وقتی بهش اشاره کردم گفتم بیا دیگه قیافش اینجوری بود😒😒😬😬 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام خوبین 😂😂😂 یه بار پنج یا شش روز از عید گدشته بود خدا بیامرز داییم اینا زنگ زدن فردا ناهار با خانواده میایم خونتون بعد فردا اینا اومدن دیدم دختر خالم اینا رو هم آوردن خونمون بعدش ما توی اون خونه مستاجر بودیم خونه هم قدیمی بود باید برای ظرف شستن میرفتیم اون ور حیاط خلاصه اینا اومدن ناهارو خوردیم ظرفا رو جمع کردم حیاط بعد میوه خوردیم آجیل چایی ، دیگه خودتون تصور کنین چه قد ظرف جمع شده بود خونه رو هم که دیگه بچه ها حسابی ریخته بودن به هم ، منم اون موقع رو تمیزی خونه خیلی خیلی حساس بودم خلاصه اینا ریختن و پاشیدن ، گفتن پاشیم بریم زنجان بگردیم من گفتم من کار دارم نمیتونم بیام اما اینا ولم نکردن دیگه پا شدم آماده‌ شدم رفتیم خلاصه چن ساعت توی زنجان گشتیم ولی من همش فکرم توی خونه بود دیگه برگشتیم رسیدیم خونمون از سر کوچه که اومدیم داخل دیدم درمون خیسه 😳رفتم نزدیک دیدم درمون رو جارو زدن رفتیم حیاط دیدیم حیاطم شسته شده بعد دیدم ظرفا رو شستن گذاشتن توی آبکش تو حیاط آبش بره رفتیم داخل دیدیم همسرم همه جارو تمیز کرده جارو برقی کشیده وای اگه مهمونا نبودن می‌پریدم بغلش 😍😍 فقط قیافه مهمونا رو کاش میتونستین ببینین دیگه چه شکلی شده بودن ببخشید خیلی طولانی شد ولی الانم یادش میافتم قند تو دلم آب میشه پروانه ام از صائین قلعه سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane