داستان تخیلی (2)
این یک داستان سر تا سر تخیلی یک ذهن مریض درباره نتیجه منعفل کردن نیروی اجتماعی است. مسئولیت یک خطش را هم گردن نمیگیرم چون حوصله ندارم.
📌چه باید کرد؟
📌 با نیروی حاکمیتی که نمیتوان همه چیز را کنترل کرد و اصلا خیال خام است که کسی فکر کند میتواند با نیروی حاکمیتی، ملت را کنترل کند!
📌 نیروی اجتماعی برآمده از مردم هم اگر بخواهد کار کند که معمولا پشتیبانی ندارد و حتی گاهی وعده دروغ از پشتیبانها دارد!
📌 اگر کمی کارش بگیرد نیروی حاکمیتی حساس میشود که تو که هستی؟ و اگر برای انقلاب کار میکنی چرا برای نهادهای انقلابی کار نمیکنی و زیر مجموعه ما نمیشوی؟ اگر بگوید من میخواهم مستقل باشم مشکوک است و اگر بگوید من زیر مجموعه تو هستم، از آن به بعد آنقدر باید حساب و کتاب و دستور و وعده تحمل کند و مثلا در همایشهای بصیرت افزای یک روزه الکی شرکت کند تا آموزش ضمن کار طی کند و مجوز فعالیت پیدا کند!
📌 اگر بخواهد مثلا از حق کسی در مقابل یک زورگو مثلا فرض کنید از یک محله در برابر شهرداری دفاع کنند، گاهی چند نفر هستند که دست آخر او را توجیه کنند که میدانی الان چه خبر است؟ فلان گروهها در منطقه فعالند و چنین و چنان است و مصلحت را هم فقط ما میدانیم و از دسترس دیگران خارج است! اگر خیلی اصرار کنی که اصلا ریگی به کفش داری و اگر مرد باشی زن بازی و اگر زن باشی حداقل فمینیست مذهبی! بالاخره یک مرضی داری -که اصلا امکان ندارد درد انقلاب خمینی باشد!- که اینقدر تلاش میکنی دیگر!
📌 اینگونه میشود که زمانی که اغتشاش ایجاد میشود و یک نفر باید برود بدنه اجتماعی را پای انقلاب خمینی بسیج کند، نیروها آن کارایی لازم را ندارند! زمینه از نیروی اجتماعی خالی است و نیروی حاکمیتی باید هزینه صد برابری بدهد تا برخی اتفاقات رخ بدهد!
📌 بخواهیم یا نخواهیم گروههای اجتماعی کوچک در کشور شکل گرفتهاند در یک شهرستان کوچک فقط هفت هشت تا گروه کوه داریم. انواع و اقسام مختلف گروههای مختلف هستند از گروههای بازاریابی بیز و بادران و ..... تا گروههای گپ و گفت زنان در موضوعات مختلف تا گروههای ترک اعتیاد تا حتی گروههای گیاهخواران و گروههای طب سنتی در انواع شعب طب گیاهی، حرکت درمانی و .... تا گروههای ورزشی صبح تا گروههای گردشگری تا گروههای آموزشی در زمینههای مختلف تا گروههای محیط زیست و جمع کردن زباله از کوه! و .... و .....
📌باور کنیم بسیاری از این ظرفیتها میتوانستند مثل همان خانمهای بالا در دست ما باشند! شاید چادری نمیشدند و برای سلامتی مقام معظم رهبری صلوات نمیفرستادند اما برای ایران و سلامتش و شهدایش و و احترام پدر و مادر و حتی زیبایی درونی -که خیلی نزدیک به حجاب است- و خیلی ارزشهای مشترک دیگر حاضر بودند تلاش کنند و در یک معرکه اجتماعی بجنگند!
📌 نازنین زاغری در یک پروژه نفوذ حدود چند هزار نفر از زنان ایرانی را درگیر کرده بود! مستند خارج از دید 2 درباره نفوذ است و قسمت نهم آن به نازنین زاغری، پروژههایی مثل کفشدوزک وامثال آن میپردازد! به پروژههای آمریکایی بعد از اشغال در افعانستان و عراق نگاه کنید بخش عمده کار روی دوش فعالان اجتماعی است.
📌 تلخ نوشتم و عمدا خواستم آن طرف پر لیوان را تصویر نکنم چون حس میکنم نیمه خالی دارد خودش را تحمیل میکند! ما باید تصمیم بگیریم. نیروی اجتماعی یا همان نیروی مردمی با وجود هزار دم و دستگاه و معاونت .... در حال ضعیف شدن است!
📌 امیدوارم بعد از نوشتن این متن لازم نباشد چندین بار شهادتین امید و جهاد و انقلابی بودن را فریاد کنم تا دل برخی دوستان راضی بشود!
در حاشیه کلیپ دختر همسایه!
📌 عنوان درد:
حزب الله کمبود نیروی اجتماعی دارد که بتواند با طیفهای دیگر گفتگو کند!
📌 تشریح مساله
🖋 الف: اساسا مساله گفتگو با مخاطبی که گاهی بداهتهای تو را قبول ندارد از قفلهای جامعه دغدغهمند ماست که هنوز باز نشده است.
اصلا گاهی بحران پذیرش از سوی طرف مقابل در جامعه هست. پدر مادرها و بچهها، معلمها و دانشآموزان، حزباللهیها و غیر حزباللهیها
اسمش را استیصال در گفتگو میگذارم.
زمان کرونا و زلزله، شوری در ما حزباللهیها حس میکردم که به نظرم ناشی از همین بود. موقعیت بحران به حزب الله اجازه میداد به اقشار دیگر نزدیک و از سوی آنها پذیرفته شود.
قبلترها در اردوهای جهادی هم -زمانی که با مردم بود نه الان که حمالی برای مردم است- همین حس را داشتم و در بقیه هم میدیدم. همان خدا خیرتون بده ما را تا آسمان میبرد واحساس مفید بودن میکردیم.
🖋 ب: گفتگوی اجتماعی مثل فلسفه کونگ فو است که یک طرف نباید به طرف مقابل ضربه بزند بلکه باید نیروی ضربه طرف مقابل را به خود او برگرداند. اما این برگرداندن ضربه نیاز به طراحی حرکت دارد.
حرکت یعنی پیام -چه جملهای-، مدل مواجهه -حالت عاطفی -، در نظر گرفتن دایره اقناع مثلا تماشاچی هم دارید یا نه؟ که همه اینها مبنتی بر شناخت طرف مقابل است. و شناخت زمانی حاصل میشود که تو در تقاطع نیاز طرف مقابل پاسخ، راه حل، ارزش افزوده -اسمش مهم نیست- خلق کنی! اولش ممکن است اشتباه برود ولی با چند مرحله قلقگیری، کار را تشخیص میدهی!
مدل کلاس تقویتی در مسجد قدیمترین شکل این کار در دهه هفتاد بود.
🖋 ج: حزب الله به خاطر دوری از مردم ناتوان از خلق حرکتهای درست است. حال دیگر طیفها و اقشار اجتماعی و علت رفتارهای آنها را نمیفهمد.
مساله و درد اجتماعی -برای ما حزباللهیها- در امروز -در لایه موازی لایه امنیتی- خلق محیطهای کوچک گفتگو به تعداد زیاد است که در آن طرف مقابل در یک گفتگوی برابر و با به رسمیت شناختن خودش -نه فکرش- در گفتگو! در این موقعیت امکان فهم و گفتگو و فهم دیگران را فراهم میکند.
♦️ پانوشت ۱:
امروز در اصفهان ۴ جا صحبت کردم. هر جمع حدود دویست نفر از همه اقشار!
طلبه، معلم، دانشجوهای دانشگاه آزاد، مادران خانهدار، پدرهای کارمند و کارگر!
حدودا نصف با رگه حزب اللهی و مذهبی و بقیه نزدیک مردم معمولی با پوشش متفاوت از حجاب شرعی!
بعد از هر گفتگو آزاد نشستم تا بقیه حرف بزنند. بدون استثنا مساله همه که همه میخواستند بدانند همین مدل رفت و برگشت گفتگو بود. و مهمتر از همه اینکه طرف مقابل چه فکر میکند؟
♦️ پانوشت ۲: نماهنگ دختر افغان علیرغم ایراداتش برای حزب اللهیها جذاب است چون زمینه و ایدهای از توان گفتگو با دیگران دارد! یک نفر که متهم به ذینفع بودن در قدرت اجتماعی نیست دارد با دوستش در ایران حرف میزند با زبان موسیقی!
در مورد شرعیت دیدن کلیپ، هر کس به فتوای مرجعش عمل کند. واقعا در موقعیت، حوصله بحث اینطور را ندارم.
♦️ پانوشت ۳: مساله لالی در تبلیغ نیست مساله گنگی در فهم طرف مقابل و موقعیت است! بدانیم چه باید بگوییم روشش را پیدا میکنیم! در رسانه هم مشکل داریم اما تاویل مشکل امروز به رسانه، مشکل اصلی را گم میکند و درمان را دورتر!
https://ble.ir/sotoor
https://t.me/sotoor_ra
https://eitaa.com/sotoor_ra
📌 قهرمان، قهرمان، قهرمان، قهرمان!
🖋 ۱. این نسل قهرمانان من هستند. همینها که ضد چیزهایی که نمیخواهند، عصیان کردهاند! از آن دختری که کشف حجاب کرده و تو صورتم فریاد میزند بیشرف تا آن دختر حزب اللهی که اسمش گربهاش مایا است و به خاطرش با همه فامیل قهر کرده است. از آن پسری که اصلا میگوید ایرانی بودن به چه درد میخورد؟ از آن یکی که میگوید این پارچه دور سرت از کجا آمده! از آن یکی که میگوید قرآن گفته که گفته! حتی از آنی که میگوید شما را مثل سگ باید کشت! از آن بچههای کف میدان بسیجی که به قول خودش چهل روز است شبها تو خیابان است! از آن دختر چادری که میگوید اگر نمیتوانید اینها را جمع کنید زر نزنید!
دوست فریاد بزنم قهرمان، قهرمان، قهرمان، قهرمان!
🖋 ۲. این عصیان مربوط به ماجرای این روزها نیست. حزب اللهی و غیرحزب اللهی و باحجاب و بی حجاب ندارد.
ماجرای اخیر فقط برجستهاش کرده! قبل از این هم این عصیان بود. نمونهاش هزار پدر و مادری که نگران بیدین شدن، بیادب شدن، خارج از کنترل شدن، غیر قابل تحمل شدن بچههایشان بوده و هستند و حتی گاهی دیگر آنها را نمیشناسند. مذهبی و غیر مذهبی هم ندارد و جفتش را دیدهام.
چه کنیم که ما به قول شهید خرازی مساله را درشت مینویسیم و درست نمینویسیم. و طبیعتا تا برجسته نشود و آرامشان را به نزند حتی ترجیح میدهیم دیده نشود!
🖋 ۳.بله! این روزها دشمن مگسوار روی شیرینی دور میزند و به دنبال کثافت خود است و لابلای همین خودش را پنهان میکند و از ما علیه ما نیرو میسازد و رذالت میکند. از دشمن چه انتظاری جز رذالت داشتید؟ این روزها گاهی نیمهشبها از خواب میپرم و برای آن بسیجی، آن کودک بیگناه که این روزها با رذالت دشمن در خون میغلطد گریه میکنم. اما سوء استفاده دشمن از شکوه این نسل معترض چیزی کم نمیکند!
🖋 ۴. ۱۶-۱۷ ساله که بودم سر پرشوری داشتم و معترض بودم. دوست داشتم یکی بزند تو دهن سیاسیون سیاستباز! مدیر کل و جزءهایی که بود و نبودشان یکی است، بزنم دهن حوزه علمیه پاسخ نده، نهادهای فرهنگی مفتخور بی اثر، معلمها و مدرسههایی که فقط نمره برایشان مهم بود، محققان علوم انسانیهایی که فقط بعد از اتفاق، فضا را با تحلیلهای پسینی پر میکنند.
اصلا یکی بزند تو دهن دینی که نمیتواند یک دنیای پر از شور و دانایی و عشق و زیبایی و آبادی خلق کند! بزند تو دهن منبری هیات که امام حسینش، به نظرم امام حسین نبود، اصلا یکی به زندگی بیحماسه، بیخلاقیت، بی شوق، بیپول و .... تو دهنی بزند!
🖋 ۵. فضا آن روزها خیلی سنگین بود. بگیر و ببند نبود اما هجمه احترام این و آن، ابهتهای این کس و آن کس، پول نفتی که که پای سازمانها و کارهای بیثمر میرفت، آنهایی که مساوی نظام بودند، آنها که نماینده روشنفکری بودند، آنها که ....
گاهی تلاش میکردم بگویم: عذر میخواهم ولی ظاهرا سلطان الف یا ب یا ج، برهنه به نظر میآید، ولی نتیجه روشن بود انکار! از شما چه پنهان گاهی احتیاط، ترس یا هر چه باید اسمش را بگذاریم، لالم میکرد.
🖋 ۶. از این نسل خوشم آمده است. هیچ چیز را قبول ندارد مگر اینکه بفهمد و حسش کند. تابوهای زیادی برایش ریخته! استناد به بسیاری کسان پاسخش یک جمله است فلانی گفته که گفته است! دوست دارمی که در جواب خیلی چیزها میگوید را دوست دارم. این روح سرکش را حتی اگر به من فحش بدهد، به روح خموده برخی دیگر ترجیح میدهم.
🖋 ۷. این نسل یک ظرفیت بزرگ برای ما است. برای عبور از حاکمیت بروکراتیک تمرکزگرای نفهم! برای محک هزار پژوهش و پژوهشگر و علوم انسانی در دانشگاه یا حوزه، هزار فرهنگیکار و فعال فجازی و افسران جنگ نرم، محک ۲۸ دستگاه فرهنگی کلان کشور،
برای محک ما پادشاهان لخت!
🖋 ۸. این نسل هزار فرصت دارد. حس میکنم آزادی، مردمسالاری، عدالت و پیشرفت را با این نسل بهتر میتوان پیشبرد! راستش با این نسل دارم دین خودم را هم بهتر میفهمم و زوایای جدیدی از آن را کشف میکنم. اینها برایم حرمت پاسخهای ناکارآمد یا نابجا میشکنند و پاسخهای درست و گرهگشا خودش را نشان میدهد.
🔺️پ ن ۱: مازوخیست نیستم که از شنیدن فحش، منزجر نشوم اما نمیتوانم به برقی را که در چشم آن دختر یا آن پسر میبینم، افتخار نکنم.
برای اینکه نسلی اینگونه داشته باشیم رنج دوران بردهایم و باید قدر این فرصت را بدانیم! اگر هم ندانیم، تهدیدهایش به ما نزدیکتر است.
🔺️پ ن ۲: میدان آماده است. این بحران را قدر بدانید. هر کس آماده به رسمیت شناختن این نسل، شنیدن حرفهایش، درک مسائلش و جستجوی پاسخهای قانع کننده است بسم الله!
🔺️پ ن۳: نترسید! اخر دهه پنجاه و اول دهه شصت که عصر طلایی انقلاب است، همین شکلی است.
دوره تولیدات فکری مطهری و بهشتی و محمدباقر صدر و سید علی خامنهای و .... گرفته تا آیت و دیالمه و جلالالدین فارسی و ...، عصرطلایی گرافیک و موسیقی و تئاتر و سرود، زمانه فعالیت فعالان واقعی در مسجد و کارخانه و
چگونه از خاطره، راه حل بسازیم؟ یا بررسی امکانهای احیا نکردن جهاد! (1)
📌تهران پنجشنبه یازده اسفند ساعت هشت صبح
🖋️یکی از دوستان فایلی را فرستاد که گزارش بود از جلسه آقا با جمع متکفل احیاء جهاد در دولت. اصرار کرد که خصوصی است و منتشر نشود.
تا ساعت یازده صبح دقیقا بیست و سه نفر دیگر آن فایل را با همان قید خصوصی و غیر قابل انتشار ارسال کردند. کمی بعد آن را در چند گروه دیدم و فهمیدم کار از انتشار به انفجار رسیده است و تمام!
این گزارش برایم بسیار ذیقیمت بود به خصوص که اگر ناله نیاز ما به این دست حرفها در کنار ملاحظات بیت رهبری باشد آنچه احتمالا به ما نرسد متن این حرفها در آینده نزدیک است! حالا که مطلب عمومی شده به نظرم وقت آن است که در محتوای آن جدی کاوش کنیم. نکات مهمی در حرفهای آقا هست که باید مد نظر قرار گیرد.
🖋️ در این جلسه آیت الله خامنهای اشاره میکنند که جهاد آن دوران شاید در این دوران قابل تکرار نباشد! *اما یک سوال! جهاد به چه شکل قابل تکرار است؟ این نکته مهمی است که فهم آن به کار امروز میآید!*
🖋️روایت خود اعضای جهاد سازندگی این بود که آنچه دستمایه جهاد بوده است، سهگانهای است که در یک سوی آن انسان جهاد سازندگی، در سوی دیگر ماموریت جهاد سازندگی و در طرف سوم نظم جهاد سازندگی است.
🖋️انسان جهاد سازندگی انسان مومنی است که برای انجام تکلیف حرکت میکند. این انسان چون خود را بخشی از حرکت جبهه حق میبیند ماموریت خود را از دستگاه رهبری اخذ میکند و حرکت میکند. اما سومی این حرکت در قالب چه نظامی شکل میگیرد؟
🖋️از خاطرات شفاهی و کتبی اعضای جهاد سازندگی یک نکته بسیار روشن است. *در دورهی جهاد سازندگی، جهاد سازندگی به مفهوم سازمان گسترده نداشتیم بلکه شبکهای از هستههای کوچک داشتیم.*
🖋️جهادهای شهرستانی و کوچک اصل بودند. آنها کار را تعریف میکردند و ساختار خود را متناسب با شرایط خود میساختند یعنی ممکن جهاد در یک منطقه بخش آب نداشته باشد و در یک منطقه داشته باشد. این هستههای کوچک از طریق یک سری اتصالات مثل سمینارهای جهاد و امثال آن، یک فرآیند عجیب اشتراک دانش و اشتراک امکانات داشتهاند.
🖋️بخشهای بالادستی جهاد مثل شوراهای استانی و بعد شورای مرکزی در واقع هماهنگ کند امکانات برای این هستهها بودهاند و عملا چیزی بیش از این نبودهاند. حتی در مساله تقسیم بودجه و امثال آن تلاش میشده بیش از نظارت کار دیگری نباشد. این وضعیت به کنشگری هستههای کف میدان قدرت فوق العاده میداده است.
🖋️هستههای پایین دست وقتی ضرورتی را تشخیص میدادهاند خود به خود فعال میشدند و برای فعالیت نیازی به اجازه از بالادست نداشتند.
🖋️برای انتزاعی نشدن بحث یک مثال کمک میکند. وقتی دولت با مساله آوارگان جنگ روبرو میشود از شورای مرکزی جهاد کمک میخواهد. شورای مرکزی جهاد هم از شورای استانی و آنها هم از هستههای جهاد کمک میخواهند. نتیجه جالب است! هستههای جهاد گزارش میدهند که ما از هفتاد روز قبل که اولین جنگزدهها از آبادان و خرمشهر و ... آمدهاند کار را شروع کردهایم و مثلا در فلان شهرستان یک سوله خالی را آماده کردهایم یا در فلان جا ساختمان یک مدرسه را استفاده دوگانه میکنیم. هفتاد روز قبل احتمالا تازه گزارشها در ساختار دولتی متمرکز جمع میشد تا به بالادست برود و او تصمیم بگیرد و کار را به پایین دست ابلاغ کند!
📌 📌 ادامه دارد .....
https://eitaa.com/sotoor_ra
*چگونه از خاطره، راه حل بسازیم؟ یا بررسی امکانهای احیا نکردن جهاد! (2)*
📌 *آنچه گذشت: در دورهی جهاد سازندگی، جهاد سازندگی به مفهوم سازمان گسترده نداشتیم بلکه شبکهای از هستههای کوچک داشتیم .....*
🖋️ این ساختار متشکل از هستههای کوچک با لایه هماهنگی جزئی، یک دشمن عجیب داشت. خود دولت و خود مجلس و خود ساختار حاکمیتی!
🖋️آنها جهاد را یک *نابهنجاری* میدانستند که نظم را به هم میزند! عبارت *«دولت در دولت»* را هم بازرگان برای جهاد استفاده کرده و هم بنیصدر و هم با بیانهای دیگر در دولت میرحسین موسوی و مجلس شورای اسلامی اول استفاده شده است! همینها به جنگ این هستهها میروند و جهاد را به یک ساختار دولتی مثل وزارتخانه تقلیل میدهند! همان انقلابیهای مجلس اول و همان دولت انقلابی!
🖋️ پس از شهادت بهشتی، رجایی و باهنر و به حاشیه رانده شدن آیت الله خامنهای در تشریفاتیترین جایگاه سیاسی آن زمان یعنی ریاست جمهوری، عملگراهای جمهوری اسلامی اولا با این نابهنجاری وحشی! تعیین تکلیف میکنند و جهاد به یک ساختار دولتی یعنی وزارتخانه تبدیل میشود.
البته برخی جهادیها –خسته از دویدن دنبال امکانات و به خیال دسترسی بهتر در ساختار دولتی- از این تصمیم راضی هستند اما بخش دیگر بدنه حال دیگری دارند. مرحوم حسینعلی عظیمی نقل میکرد که وقتی خبر وزارتخانه شدن جهاد اعلام شد بچهها پای رادیو گریه کردند.
🖋️ مساله اساسا نزاع حاکمیت تمرکزگرای بروکراتیک با جریان ارادههای مردمی است. به سرنوشت نهادهای انقلابی نگاه کنید و بفهمید چرا طرح جدید آیت الله خامنهای به نوعی ساختارگریز است.
اول انقلاب امام حداقل هفده نهاد انقلابی تاسیس میکند و حداقل پنج نهاد دیگر مثل حوزه هنری انقلاب اسلامی به تلاش خود بچههای انقلاب تاسیس میشود.
الان کجاییم؟ کمیته انقلاب در نیروی انتظامی ادغام شده است، سپاه فقط با مخالفت صریح رهبر وقت یعنی آیت الله خامنهای در ارتش ادغام نمیشود، تلاشهای جدی برای ادغام کمیته امداد در بهزیستی در اوایل دهه هفتاد و نمونه جهاد سازندگی هم که وزارتخانه و در نهایت ادغام در وزارت کشاورزی است. این فهرست را خودتان تکمیل کنید که الان نهادهای انقلابی چه هستند؟ اکثر آنها از ماهیت خود خارج شدهاند یا ادغام!
برای فهم این دشمنی عمیق! باید فهمید ساختار بروکراتیک کجا با این هستههای مردمی به تعارض میرسد؟
📌 تا اینجای کار به کجا رسیدیم؟
نزاع اصلی مردمسالاری در کشور ما با بروکراسی است که مغز آن تمرکزگرایی در اجرا است.
متاسفانه هر تلاشی که تاکنون در جمهوری اسلامی انجام دادهایم تا کنشگری مردم را احیا کنیم در نهایت به یک ساختار بروکراتیک جدید انجامیده است.
📌 راهبرد آیت الله خامنهای پس از تجربه شکستهای مکرر در این زمینه، بازگشت به یک مرحله قبل و شروع از زمینه گفتمانی از یک سو و تلاش برای بسیج اراده عمومی در قالب حلقههای میانی است که به گفته خود ایشان ماهیتش اینگونه است که *نه به عهدهی رهبری است، نه به عهدهی دولت است، نه به عهدهی دستگاههای دیگر است؛ [بلکه] به عهدهی مجموعههایی از خود ملّت است * این یعنی عملا ارجاع کار به زمینه مردمی و نه هیچ دستگاه دیگری! تاکید ایشان بر سازمان نساختن در این گفتگو هم از همین جا شروع میشود.
این نکته اصلی است که باید در احیاء جهاد در نظر گرفت. جایی که نباید به اسم ساختار گریزی، ساختار جدیدی با شمایل دیگر ساخت و اساسا فلسفه نکته مهمی که رهبری برخاسته از نگاه راهبردی و تجربه چهلساله جمهوری اسلامی اشاره میکند، را نفی کرد!
*هنوز چند نکته از حرفهای رهبری باقی مانده است. چند جمله مهم در این حرفها هست که بسیار دگرگونکننده است ......*
https://ble.ir/sotoor
https://eitaa.com/sotoor_ra
چرا باید شیخ حسین انصاریان را نقد کرد؟
📌دوستان مرتب در نقد حرفهای شیخ حسین انصاریان در شبهای قدر، پستهای مختلفی میفرستند. از کشف رابطه سیاسی ایشان با فلان کس تا نشان دادن تناقضات گفتار و نگاه او در گذشته و حال تا شرح اشتباهات دیدگاه ایشان و روشنگری برای دیگران!
این هم کاری است به هر حال!
📌اما یک سوال چرا باید شیخ حسین انصاریان را نقد کرد؟
🔺️فرضیه اول: برای اینکه ایشان رفتار خود را اصلاح کند!
احتمالا راه موفقی هم هست! به هر حال همه ما از اینکه اگر دیگران اشتباهی در رفتار ما ببینند به جای روشن کردن خود ما در نهان! در فضای اجتماعی جار بزنند و حتی از انواع روشها برای طعنه استفاده کنند، خوشحال میشویم و برای ما بسیار تنبه بخش و اثرگذار است.
🔺️فرضیه دوم: ایشان روی بخشی از مردم اثرگذار است و چون در فضای رسانهای اظهار نظر کرده است، باید بقیه را روشن کرد!
🔺️این هم راه حل خوبی است فقط اگر روشن بشود بقیه کیستند، بسیار مورد امتنان خواهد بود!
به نظرم کاش امکانش بود از مردمی که در خیابان ری نشسته بودند میپرسیدیم شیخ حسین انصاریان با چه کسی صحبت میکرد؟
با نظام حرف میزد و قصدش نقد نظام بود؟ با مردم مذهبی حرف میزد و به آنها میگفت بدحجابها اشتباهکار هستند اما راندن آنها اشتباه دیگری است؟ مثل سال قبل که زنهای خیابانی را در ثواب مجلس احیا شریک کرد
یک گروه دیگری که خیلی دلم براشون میسوزه؛ خانمهایی که بر اثر فقر یا بر اثر هوای نفس، دچار آلودگیِ دامن شدن. خدایا همهشون رو با این احیای ما، شریک قرار بده .... اگه صدای این مردم رو میشنون، خدایا همهشون رو بیامرز...
خلاصه این بقیهای که قرار است روشن بشوند کیستند و از حرفهای او چه فهمیدند تا ما روشنشان کنیم!
🔺️اصلا یک قدم دیگر جلو بیاییم از آن همه آدمهایی که دیشب در خیابان ری بودند یا پای تلویزیون شبکه سه برنامه را میدیدند چه تعداد در دایره تخاطب ما هستند که ما با آنها حرف بزنیم! مدتهاست که ماییم و ارسال پیام از گروه خودمان به آن گروه خودمان در شبکههای اجتماعی و بخش عمدهای از آن آدمهای خیابان ری و پای شبکه سه که اصلا از دایره تخاطب ما بیرون افتادهاند!
📌فرض کنیم ما مخاطب را درست تشخیص دادهایم. باز هم یک سوال چرا باید شیخ حسین انصاریان را نقد کرد؟
🔺️حرفهای شیخ حسین انصاریان صراحت در نقد نظام داشت یا امکان فهم هر دو برداشت از آن بود!
اگر صراحت نداشت، برای ما بهتر است اینها را حمل بر بی بصیرتی او کنیم و این برداشت را تقویت کنیم یا اینکه حمل بر خیرخواهی او و روی فهم درست از کلامش تاکید کنیم.
حقیقتا این حجم از تلاش برای بیرون انداختن امثال شیخ حسین انصاریان از دایره بصیرتمندی و ... بسیار قابل تقدیر است! برخی دیگر صراحتا مینویسند پایان استاد اخلاق! برادر من حداقل تا شب بیست و سوم صبر کن شاید طرف توبه کرد و بیبصیرت نمرد!
🔺️بازهم اینجا به نظرتان، آن مخاطبین حرفهای او، به ما چه میگویند و اصلا درباره ما و متنهای ما چه فکری میکنند؟ آن مخاطبین خیابان ری و شبکه سه!
📌پ ن: مدتهاست به این نکته میاندیشم چرا باید بگویم و بنویسم و برای که باید بگویم و بنویسم و آیا برآورد من از تاثیر حرفهایم بر مخاطب همان است که من تصور میکنم؟
تبلیغ، رسانه، گفتمانسازی، فرهنگسازی همه در یک چیز مشترکند که مخاطب دارند و بدون دانستن نگاه مخاطب به مساله، احتمال خطا و حتی تاثیر معکوس بسیار بالاست!
https://ble.ir/sotoor
https://eitaa.com/sotoor_ra
نادیده گرفتن هفت هزار صفحه!
در باب مناظره دکتر درخشان و دکتر غنی نژاد!
📌آنچه در بیانات شهید مطهری و بقیه متفکران اول انقلاب مواجهه با سرمایهداری خوانده میشد توسط آقای غنینژاد چپ گرایی خوانده میشود. در نتیجه از منظر ایشان قانون اساسی ما چپگرا و بر خلاف موازین فقه اسلامی است.
📌از ماجراهای عجیب انقلاب ما، مکتوم ماندن حرفهای اقتصادی متفکران دهه ۵۰ و ۶۰ است.
مجموع حرفهای بهشتی، مطهری، شهید صدر، امام موسی صدر، آیت الله خامنهای را کنار هم بگذاری حدود هفت هزار صفحه حرف است.
هفت هزار صفحه حرف نادیده گرفته شده! هم از طرف ما و هم از طرف دیگران! هفت هزار صفحه که یکی از دالهای محوریاش، نفی سرمایهداری یا به تعبیر بهتر سرمایهمداری است!
📌برای نمونه شهید مطهری سرمایهداری را امالمسائل و ریشه میخواند و از بیتوجهی دستگاه فقهی به این ریشه مینالد.
سرمایهداری در دنیای امروز یک پدیده نو و بیسابقهای است که دو سه قرن از عمر آن بیشتر نمیگذرد، و یک پدیده اقتصادی و اجتماعی نویی است که محصول پیشرفت و ترقی تکنیک جدید است؛ از این رو مستقلًا به عنوان یک مسئله مستحدث باید از آن بحث شود. فقهای عصر از مسائل بانک و بیمه و چک و سفته به عنوان مسائل مستحدث کم و بیش بحثهایی کرده و میکنند ولی توجه ندارند که رأس و رئیس مسائل مستحدثه خود سرمایهداری است، زیرا ابتدائاً چنین تصور میرود که سرمایهداری یک موضوع کهنه و قدیمی است که شارع اسلام برای آن حدود و موازینی مقرر کرده است؛ تجارت، اجاره، مستغلّات، مزارعه، مضاربه، مساقات، شرکتها، همه اینها سرمایهداری است که در اسلام برای آنها احکام و مقرراتی تعیین شده است، اما اینکه مقدار سرمایه کمتر یا بیشتر باشد ربطی به مطلب ندارد. ولی حقیقت مطلب اینطور نیست؛ سرمایهداری جدید یک پدیده جداگانه و مستقل و بیسابقهای است و جداگانه و مستقلًا باید درباره آن اجتهاد کرد؛
ج ۲۰ مجموعه آثار ص ۴۷۹
📌مذاکرات قانون اساسی هم در این بخش بسیار قابل توجه است!
🔺️پ ن۱: جالب است زمانی که امثال آقای غنی نژاد به چپ تمایل داشت بهشتی کاپیتالیست بود و حالا که از اقتصاد بازار آزاد دم میزند بهشتی چپ شده است و خلاف فقه حرف میزند!
برای آشنایی با این خط فکری که سی سالی به صراحت در فضای فکری ما هست و حرف خود را صریح میزند و حتی پیامبر را یک بورژوازی معرفی میکند، پیشنهاد میکنم یادداشت قدیمی حجت الاسلام نامخواه را بخوانید.
اینجا👇
http://tabagheh3.ir/1396/01/29/بازتولید-اسلام-سرمایه-داری-در-ایران-امروز-متن-کامل
🔺️پ ن ۲: در دوره نزدیک به انقلاب و سالهای ابتدایی آن منظور از نظام فکری پاسخ اسلام به سوالاتی بوده است که قواره جامعه را مشخص میکند. مثلا طرح کلی اندیشه اسلامی اینگونه آعاز میشود
طرح اسلام به صورت مسلکی اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یکآهنگ و ناظر به زندگی جمعی انسانها، یکی از فوریترین ضرورتهای تفکر مذهبی است.
به مرور ویژگی انسجام بر نظریه اجتماعی میچربد تا آنجا که امروز عملا نظامی از گزارههای معرفتی مواجهیم که سازوار و منسجم هست اما به سختی روی زمین چیزی را تعیین میکند.
بازگشت به همان رهیافت بابی نو برای نسل تشنه شنیدن فراهم میکند
تجربه زیسته درماندگی
📌لحظات نهایت، لحظات عجیبی است.
🖋️ نهایت گاهی در اوج بروز میکند، رسیدن به مرزی که بیشتر از آن دیگر ممکن نیست. در لحظه رسیدن، انرژی سنگینی در انسان آزاد میشود. بعد رکود عجیبی شکل میگیرد. گویی این اوج انسان را از پا میاندازد و رفتن و حرکت بیمعنا میشود.
🖋️بعضی از کوهنوردانی که اورست را فتح میکنند، افسردگی شدیدی بعد از آن را تجربه میکنند و همین طور برخی فضانوردان بعد از بازگشت به زمین! خبرهایی هست که حتی آیلان ماسک هم قرص افسردگی مصرف میکند! در مصرف کنندگان مواد مخدر یا مشروب هم بعد از هیجان شدید، مشابه علائم افسردگی بروز میکند.
🖋️ اما نهایت، طرف نشیب هم دارد. وقتی تمام تلاش انسان ثمری ندارد. مثال بارز این لحظه سوگی است که اطرافیان پس از مرگ بیماران صعب العلاج تجربه میکنند. وقتی میدوی و میدوی و میدوی اما همه راهها به پایان میرسد. عربها به این حالت استیصال میگویند یعنی تمام راههای وصول و رسیدن بسته شده است. شاید بهترین کلمه در زبان فارسی بی چاره شدن باشد! آنجا هم این بستهشدن راه و بیچارگی انسان را به سکون میرساند.
📌وجه مشترک این نشیب و آن اوج همان رکود است. در هر دو حالت، رفتن و حرکت معنای خود را از دست میدهد!
🖋️ در همین لحظات نهایت، ادراکی ناب رخ میدهد، هر چند گاهی چندان واضح نباشد. هم بی چارگی و هم اوج، پایانی را به چشم میآورد و تمنای آنچه فراتر از این پایان باشد بیشتر به چشم میآید. حتی بیشتر از تمنا، گویی آن چیز را مییابی و لمس میکنی!
این ادراک ناب که در فراز و نشیب لحظات نهایت رخ میدهد صافترین و زلالترین لحظات انسان است.
📌 پ ن ۱: دو سال قبل که درگیر بیماری بودم، در بیمارستان برای فرار از بیهودگی اتاق انتظار با بیمارهای دیگر حرف میزدم تا خودم را بهتر پیدا کنم. احساس بسیاری از کسانی که بیماریهای سخت را طی میکردند چیزی مشابه این بود. آن زمان این یکی از نقاط مشترک ما بود. بعد که دورتر شدم میخواستم این حس را توصیف کنم اما زمان که بگذرد انگار دیگر حسش نمیکنی که بتوانی از آن بگویی.
بعد از هفده سال دوباره یتیم شدم. روزهای بسیار سختی طی شد. سرطان و سرطان و سرطان و درماندگی و درماندگی و درماندگی! این یادداشت را یکساعت بعد از به خاک سپردن کسی نوشتم که جای خالی مادرم را برایم پر میکرد. میخواستم مثل دفعه قبل طعم آن دریافتی که در بیچارگی دارم از دست نرود و حداقل روی کاغذ ردی از توصیفش بماند.
📌 پ ن۲: شیخ صدوق در کتاب توحید روایتی نقل میکند که امام صادق به عیادت کسی میرود. راوی میگوید مریض خیلی ناله میکرد و من به او گفتم (به جای ناله) ذکر خدا بگو و از خدا کمک بخواه! حضرت فرمودند «آه» اسمی از اسماء خداوند است.
این روایت را خیلی دوست دارم. آن لحظه ادراک ناب را خیلی زیبا بیان میکند.
*تدبیر اجتماعی*
📌تدبیر اجتماعی مساله مهمی است. هزینه برخورد جدی را پایین میآورد و تعداد آن را!
در نهایت هم وقتی تصمیم به برخورد میگیرد، موثر اما کم هزینه ورود میکند.
📌 در ده ماه گذشته، شانزده تجربه از این مدل ورود را در چند محیط کاری و آموزشی پیشنهاد کردهام و اجرای آن را تجربه کردهام. شرکتهایی که در زمینه طراحی و چاپ، تولید پوشاک، پخش دارو و لوازم بهداشتی، طراحی دکوراسیون داخلی، محیطهای نوآورانه در عرصه فناوری و IT و فضاهای آموزشی در مقاطع دبیرستان و بالاتر فعالیت میکنند.
🖋 این محیطهای کاری عمدتا در شهرهای بزرگ قرار داشتند.
🖋 جمعیت محیطهای کاری از بیست نفر تا صد و پنجاه نفر بوده است. دو محیط کاری دویست و پنجاه نفر نیرو داشتهاند.
📌 نقاط مشترک توفیق اینها بوده است.
📌 اول: تعریف پروتکل در اول کار و توجیه افراد نسبت به آن در آغاز یا ادامه همکاری است.
🖋 نکته یک : پروتکلهایی موفقترند که روشن هستند. مثلا به وضوح میگویند منظورشان از پوشش چیست؟ مثلا آیا ضوابط شامل پوشیدن جوراب هست یا نه؟ دقت کنید هدف اول رعایت حجاب شرعی نبوده است بلکه مقابله با موج بیحجابی و بدحجابی جدی، بعد از حوادث سال قبل است.
🖋 نکته دو: عمده خانمهای در موارد مذکور، پوشاندن ساعد دست یا پوشیدن جوراب را جزء حجاب نمیدانستند. یعنی حتی با قصد رعایت حجاب این موارد پوشیده نمیشده است.
🖋 نکته سه: قدم توجیه هم باید واضح و با دلیل باشد. دقت کنید ابلاغ نمیکنیم بلکه توجیه میکنیم.
🖋 نکته چهار: در سه مورد بسته به جنس محیط کاری، لباس فرم پیشنهاد شده است و موفق هم بوده است.
🖋 نکته پنج: افراد سرحلقه در دو طرف (سر دسته بی حجابها، سر دسته تذکر دهندههای بی ملاحظه) نیاز به توجیه بیشتری دارند.
📌 دوم: روشن شدن روند پیگیری است. اگر کسی تخلف کند چه باید کرد؟
بار اول و دوم معمولا تذکر توضیحی، در فضای صمیمانه، توسط نزدیکترین همکار یا مسئول مربوط!
حتی در مواردی با تمایل فرد از کارشناس مذهبی یا مشاور درخواست شده با فرد گفتگو کند.
بار سوم تذکر حقوقی و تاکید بر نقض قوانین و بار چهارم ارجاع به تصمیم انضباطی برای اتخاذ جریمه و حتی قطع همکاری!
🖋 نکته: در مجموع تجربههایی که شنیدهام سهم مواردی که کار به برخوردهای انضباطی کشیده، زیر ده مورد است و عمدتا مساله در سطوح قبلی حل شده است.
📌 سوم: اقدامات فرهنگی متقابل؛ مثلا ایجاد محیط استراحت و غذاخوری برای خانمها، اهدای بن لباس از فروشگاههای خاص و ....
🖋 نکته یک: یکی از موثرترین اقدامات حمایتی برخورد با آقایانی است که وارد حریم خانمها میشوند. به خصوص نیروهای حراست یا نیروهایی که جایگاه بالادستی دارند. این موارد از طرف کارکنان زن به صورت خصوصی معرفی میشدند و با آنها برخورد جدی میشده است.
📌 چهارم: ساخت فضای مذهبی و کاری!
مثلا تکیه بر ادبیات کار حرفهای و به دور از مسائل جنسیتی!
🖋 حتی لازم نیست روی بخش جنسیتی تاکید کنید همین که فضا کاری شود خود به خود کار پیش میرود. مثلا حجم گفتگوها و جلسات غیر کاری را کم کردن و جاری کردن این فرهنگ در مجموعه!
یا تاکید بر جدا کردن روابط کاری و عاطفی در محیط کار و آن را بخشی از حرفهایگری به حساب اوردن.
🖋 در فضاسازی دینی میشود به استفاده از المان و نشانهای مذهبی و ملی مثل نصب پرچم ایران در راهرو و روی میز جلسات، توجه به مناسبتهای ملی، برگزاری مراسمات مذهبی مثل جشن غدیر یا ماه محرم.
🖋 ریا برای خدا هم در مواردی موفق بوده مثلا مدیر مجموعهای به بهانه خراب بودن کف پوش اتاقش مدتی در راهرو نماز میخوانده و تاثیرش در کنترل حجاب بارز بود!
📌 پنجم: برای مهمانها و ارباب رجوع هم تعریف پروتکل و تذکر آن در اغلب موارد موثر واقع شده است.
📌 پ ن ۱: مهمترین مانع در اجرای این طرحها در محیطهای کاری نه مخاطبان بلکه خود افراد مسئول بودند. تصویری که آنها از مقاومت محیط داشتند بسیار بیشتر از واقعیت بود. در برخی محیطهای کاری هم که این پیشنهادها اجرا نشد به نظر بنده که پیشنهاد دهنده بودم مساله بیشتر از طرف مدیران مجموعه بود تا مخاطبان!
مساله اینجاست که هیچ چیزی در فرهنگ سازمانی به راحتی آب خوردن تغییر نمیکند اما تصویر از هزینه و نیرویی که ایجاد تغییر میخواهد بسیار بیشتر از چیزی است که در واقع هست.
📌 پ ن ۲: واقعا تفاوت محیطهای کاری زیاد است با این وجود به نظر میرسد این راهکارها در محیطهای دیگر هم به کار میآید.
📌 پ ن ۳: یکی از مبارکترین اتفاقاتی که در این ایام افتاد جلب توجه جمعی از مدیران این مجموعهها به مساله سیاستگذاری و مدیریت تغییر رفتار بود. امیدوارم از این دست مباحثات بیشتر بشود و با تکرار تجربهها، مسیر بومی شدن آن هموار شود.
شما هم اگر موردی سراغ دارید - چه مورد توفیق و چه شکست- بنویسید. ممنون میشوم برای بنده هم ارسال کنید.
تدبیر اجتماعی در سه گوشه دنیا! (۱)
🖍 توجه: آنچه که میخوانید، حدود شست سال قبل در جغرافیاهای مختلف اتفاق افتاده اما جنس مسائلشان به امروز ما بسیار نزدیک است.
داستان اول: وقتی مطهری آمریکا را ستود!
📌حدود شست سال به عقب برگردیم. مرتضی مطهری در سال ۱۳۳۹ در انجمن گفتگوی دینی در تهران، درباره امر به معروف و نهی از منکر حرف میزد. او چنین گفت:
ما در اجراء امر به معروف و نهی از منکر ، منطق را دخالت نمیدهیم ، در صورتی که هر کاری منطقی مخصوص به خود دارد که کلید آن کار است .... چیزی که بیش از هر چیز دیگر مورد غفلت است دخالت منطق است در این کار. مقصود اینست که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملی اندیشید و باید دید چه طرز عملی مردم را نسبت به فلان کار نیک تشویق میکند و مردم را از فلان عمل زشت باز میدارد
.
🖋 بعد مطهری به ذکر چند مثال میپردازد تا منظورش را روشن کند:
🖋 اولین مثال از ایالت فلادلفیای آمریکا بود و اینکه چگونه بعد از رواج قمار در بین زنان شهری کوچک و ناکامی تذکرات مکرر مخالفان درباره مضرات قمار، شهرداری پیدا میشود و با ایجاد چند باشگاه و نمایشگاه هنری زنانه و ایجاد سرگرمیهای مناسب در کنار اقدامات تشویقی مثل نمایش بچههای تندرست و جایزه دادن به مادران کاردان و مسابقات کارهای دستی و ... در یک روند دو ساله بر این مشکل فائق میآید.
🖋بعد از این خاطره مطهری جملهای گرانبها گفت:
این را میگویند چاره عملی و تدبیر عملی. این، معنای دخالت دادن منطق و تدبیر است در مبارزه با منکرات.
🖋 در نهایت او بحثش را اینطور تمام کرد:
خلاصه اینکه اگر ما راستی میخواهیم این اصل فراموش شده را زنده کنیم باید مکتبی و روشی به وجود آوریم عملی -نه زبانی فقط- و در عین حال اجتماعی -نه انفرادی- و در عین حال منطقی و مبتنی بر اصول علمی علم النفسی و اجتماعی.
در این وقت است که صد در صد امید موفقیت هست.
پ ن: این قسمت را اول آوردم برای شهادتین که اینها حرفهای مسلمانی است!
تدبیر اجتماعی در سه گوشه دنیا! (۲)
📌 داستان دوم: مدرسهای برای یادگیری هر چه میخواهید!
🖍 برای پیگیری داستان دوم، باید در خط مکان ۱۱ هزار کیلومتر به غرب حرکت کنیم و حدود ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ در آمریکا باشیم. سالهایی که مصرف تفننی LSD در آمریکا بالا گرفته بود. LSD ماده مخدری توهمزا است که اثرات مخرب زیادی دارد.
🖋 هاروی میلکمن، در آن سالها کارآموز بیمارستان نیویورک بود و مساله را از نزدیک لمس میکرد.
🖋 او سالهای بسیاری را صرف پرداختن به دو سوال کرد: چرا آدمها به مواد مخدر روی میآورند؟ و چرا این کار را ادامه میدهند؟
🖋 پس از ده سال او به دریافتی جدید رسید. مواد مخدر راهی برای مقابله با استرس است و بسته به سبک مقابله با استرس، حتی نوع مواد مخدر تفاوت میکند مثلاً هروئین، انتخاب جویندگان گوشه آرامی برای کاهش اضطرابشان است و آمفتامین انتخاب جویندگان هیجان و مواجهه فعال و برون ریز با استرس.
ایده او، اعتیاد رفتاری بود. مردم میتوانستند برای رهایی از استرسها -طبق الگوی خود- به الکل، ماشین، پول، کار، رابطه جنسی، کالری، کوکائین یا هر چیزی معتاد شوند.
🖋 اما او ایدهاش را تنها کاغذپیچ نکرد و یک ایده عملی را دنبال کرد. او میخواست مردم بدون اثرات مخرّب مواد، بر اساس الگوی مواجهه با استرسشان نشئه شوند.
🖋 در ۱۹۹۲ او مرکزی را مخصوص جوانهای در معرض آسیب الکل و مواد راه انداخت. شعار این بود: هر چه بخواهید یاد بگیرید به شما یاد میدهیم. ایده این بود که این کلاسهای متفاوت از ورزش رزمی تا هنر نقاشی، آنچه برای بهتر کنار آمدن با زندگی نیاز دارند را به نوجوانها میدهد. تجربه آرامش یا تجربه لحظه هیجان! این فضا با تمرین مهارتهای زندگی بر پایه ارتقای تفکرات نوجوانان دربارۀ خود و زندگی و شیوۀ تعامل با دیگران تمرکز داشت.
🖋 در همان سالها او یک برنامه ملی ده ساله را در ایسلند اجرا کرد. در نتیجه آن مصرف مواد و الکل را در نوجوانان و جوانان ایسلندی - از ۸۰٪- به یک پنجم رسید و آمار ورزش دو برابر شد و به ۴۵٪ رسید.
طرح او یکی از معدود طرحهای موفق در جهان برای مقابله با اعتیاد است.
🖋 خود او در مصاحبهای درباره تفاوت روش خودش با روشهای قبلی میگوید:
برنامههای قبلی بر آموزش متکی بودند ولی موفقیت برنامه ما به دلیل متمرکز شدن بر پیشنهادهای عملی بود.
📌 پ ن: میلکمن، مطهری را نمیشناخت ولی این جمله شهید مطهری در کارش بروز کرد:
باید مکتبی و روشی به وجود آوریم عملی -نه زبانی فقط- و در عین حال اجتماعی -نه انفرادی- و در عین حال منطقی و مبتنی بر اصول علمی علم النفسی و اجتماعی.
در این وقت است که صد در صد امید موفقیت هست.
تدبیر اجتماعی در سه گوشه دنیا! (۳)
📌 داستان سوم: چالش فعالیتهای دینی!
🖋 داستان سوم در حوالی همانسالها و در ۱۳۴۱ شمسی و ۱۹۶۱ میلادی اتفاق افتاده البته نه در آمریکا و نه در ایران، در لبنان!
🖋 دو سه سال بعد از اقامت سید موسی صدر در لبنان، روزنامه الحیاه با او درباره فعالیتهایش در لبنان گفتگو کرد. همینجا بود که چالشی بین خبرنگار و سید موسی صدر شکل گرفت.
🖋 اول خبرنگار پرسید: آیا در کنار وظایف دینی هدف خاصی را دنبال می کنید؟
🖋 اما گویا تعبیر در کنار به مذاق سید موسی صدر خوش نیامد و اینگونه جواب داد:
فعالیتهای دینی من قبل از هر چیز با هدف ارتقاء زندگی اجتماعی مردم به طور عام و فرهنگ دینی مسلمین به طورخاص صورت می پذیرد. بر این باورم که تا وقتی زندگی اجتماعی مردم در این سطح است وضع دینی آنان را نمی توان بهبود بخشید.
(کاش از روی این جمله صد بار رونویسی میکردیم تا در ذهنها حک میشد.)
🖋 بعد سید صدر از تاسیس موسسه اجتماعی برای ایجاد اشتغال، رسیدگی به محرومان و کارآموزی به آنها گفت و از تلاش برای ترویج دو صنعت صنعت فرش ایران و کشت چای در بوم مساعد جنوب لبنان گفت.
🖋 خبرنگار کوتاه نیامد. از نظر او اینها کار دینی نبود. برای همین دوباره پرسید: در مورد وظایف دینی چطور؟
🖋 سید موسی هم کوتاه نیامد.
این وظیفه در نزد من بر یک مبنا استوار است و آن مبنا بر اساس این آیه شریفه آمده «فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله الّتی فطر النّاس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدّین القیّم» این باور مرا بر آن می دارد تا همه مردم را برای پذیرش دعوت دینی درست آماده بدانم. بنابراین، دایره دعوت و تبلیغ خود را مومنان و اهل مسجد محدود نخواهم کرد بلکه فراتر از مسجد، در باشگاهها، مدارس و دانشگاهها نیز به سخنرانی می پردازم. می کوشم تا اعتماد جوانان را نسبت به توانمندی و صلاحیت دین در انطباق و همگامی با زندگی جدیدشان هر قدر هم که پیشرفته و تحول یافته باشد به دست آورم.
🖋 در آخر گفتگو خبرنگار سوال جالبی میپرسد، در شهر صور چه کردی که آوازهاش لبنان را گرفته است؟
🖋 سید موسی دوباره به روند خود جواب میدهد:
در مقایسه با وظایفی که بر عهده دارم کار زیادی انجام ندادم. بعد سه مورد را میشمرد:
▪️اول فتوای حرمت تکدیگری و در کنارش ایجاد مرکزی برای تجمیع کمکهای متمکنین منطقه و شناسایی و رسیدگی به نیازمندان واقعی
▪️دوم استفاده از کمکهای رایگان پزشکان برای درمان بیماران نیازمند.
▪️سوم ایجاد جلسات دینی و اجتماعات عمومی که او هدفش را اینگونه بیان کرد: [مردم] بتوانند به تحقق اهداف خیر خواهانه و نیز به گسترش روح محبت و دوستی در میان مردم -آن هم همه مردم_ کمک کنند.
🖋 در آخر هم سید موسی صدر میگوید برای این فعالیتها جمعیت احسان و نیکوکاری صور را پایگاه و محور قرار داد.
📌 لابلای این جملات میتوانید تصویری روشن از معنای اقامه دین و پیوندش را با تدبیر عملی که شهید مطهری نیاز ضروری میدانست، ببینید.
📌 پ ن ۱: موسی صدر مظلوم است. یک عده با اسم پذیرش تکثر از او صلح کل ساختهاند و یک عده با اسم تفاوت شرایط ما در حکومت اسلامی با او در نبود حکومت او را از اسوگی انداختهاند.
موسی صدر هنوز الگوی مصلحی مبارز در راه ارزشهای اسلامی است حتی برای ما که قدرت و حکومت را در دست داریم.
📌 پ ن۲: در تجربه گذشته نمونههای درخشانی از تدبیر اجتماعی داریم. آنقدر که تصویر ذهنی معمول با واقعیت تجربه تاریخیمان فاصله دارد، میترسم حقشان در این پستهای کوتاه ادا نشود! فعلا همین بس است.