📣📣 #اطلاعیه 📣📣
درآستانه #عید_مبعث 🌹
#اطلاع_رسانی
سومین رزمایش مشترک هیات های مذهبی مساجد و گروه های جهادی
🌹شماره کارت :۶۲۷۳۸۱۱۱۵۵۳۵۰۵۵۳🌹
💥جهت مشارکت دراین طرح کمک های مومنانه
ویژه( سال نو و عید مبعث )
به حوزه ها وپایگاه های بسیج محله خود مراجعه کنید.💥
#پایگاه_کوثر
#مسجد_امام_حسن_مجتبی (ع)
#محله_کرامت
#نهج_البلاغه
💠(از کسانی مباش) درباره #دنیا همچون زاهدان سخن مى گوید ولى در آن همچون دنیاپرستان عمل مى کند.
📚#حکمت ۱۵۰
#قرارگاه_کوثر
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🆔 @soyezohor
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🇮🇷🍁
🍁
✅#عکس_نوشت
💢موضوع: جهاد امیدآفرینی در عرصه رسانه
🔸🌺🔹
#نشستهای_بصیرتی
#روشنگری
#معیار #ثامن
♻️شبکه سایبری ثامن
🍁
🇮🇷🍁
❤️ "دل #نوجوان" مانند زمين آماده است كه
هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد.
💠 ♡امام علی (ع)♡ 💠
#قرارگاه_کوثر
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🆔 @soyezohor
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
فقط برای خدا.mp3
1.92M
#تلنگری
ـ از کجا بفهمم، میزان اخلاصم در کاری که به اصطلاح "برای خدا" انجام میدهم، چقدر هست؟
💥آیا واقعاً "برای خداست"، یا "برای خودم"؟
#استاد_شجاعی
#اخلاص #خدا
⚠️ #تلنگرانه
تویکتابِ" سه دقیقه در قیامت "
اومده که:
[.._هر چی من شوخی شوخی انجام دادم،
اینا جدی جدی نوشتن..._]
😔 #مثلاچت_بانامحرم
حواسمون باش🙃
🌿 قرارگاه کوثر
#سه_دقیقه_در_قیامت قسمت بیست و نهم (باغ بهشت)👇 🌷از ديگر اتفاقاتی كه در آن بيابان مشاهده كردم، اين
#سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت سی ام👇
🌷آن جا می توانستيم به هركجا كه می خواهيم سر بزنيم، يعنی همين كه اراده می کرديم، بدون لحظه ای درنگ، به مقصد می رسيديم!
پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهيد شده بود. يك لحظه دوست داشتم جايگاهش را ببينم. بلافاصله وارد باغ بسيار زيبايی شدم.
🍁 مشكلی كه در بيان مطالب آنجاست، عدم وجود مشابه در اين دنياست. يعنی نمی دانيم زيبايی های آنجا را چگونه توصيف كنيم؟!
كسی كه تا كنون شمال ايران و دريا و سرسبزی جنگل ها را نديده و هيچ تصوير و فيلمی از آنجا مشاهده نكرده، هرچه برايش بگوييم،
نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ايجاد كند.
🌷حكايت ما با بقيه مردم همينگونه است. اما بايد طوری بگويم كه بتواند به ذهن نزديك باشد.
من وارد باغ بزرگی شدم كه انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هايی عبور می كردم كه بسيار نرم و زيبا بودند. بوی عطر گل های مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا، همه نوع ميوه ای
را در خود داشتند. ميوه هايی زيبا و درخشان.
🍁 من بر روی چمن ها دراز كشيدم. گويی يك تخت نرم و راحت و شبيه پر قو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می رسید. اصلا نمی شود آنجا را توصيف كرد. به بالای سرم نگاه كردم. درختان ميوه و يك درخت نخل پر از خرما را ديدم.
🌷با خودم گفتم: خرمای اينجا چه مزه ای دارد؟
يكباره ديدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند كردم و يكی از خرماها را چيدم و داخل دهان گذاشتم. نمی توانم شيرينی آن خرما را با چيزی در اين دنيا مثال بزنم. در اينجا اگر چيزی خيلی شيرين باشد، باعث دلزدگی می شود.
🍁 اما آن خرما نمی دانيد چقدر خوش مزه بود. از جا بلند شدم. ديدم چمن ها
به حالت قبل برگشت. به سمت رودخانه رفتم. در دنيا كنار رودخانه ها، زمين گل آلود است و بايد مراقب باشيم تا پای ما كثيف نشود.
اما همين كه به كنار رودخانه رسيدم، ديدم اطراف رودخانه مانند بلور زيباست!
🌷به آب نگاه كردم، آنقدر زلال بود كه تا انتهای رود مشخص بود. دوست داشتم داخل آب بپرم.
اما با خودم گفتم: بهتر است سريع تر به سمت قصر پسر عمه ام بروم.
ناگفته نماند آن طرف رود، يك قصر زيبای سفيد و بزرگ نمايان بود. نمی دانم چطور توصيف كنم. با تمام قصرهای دنيا متفاوت بود.
🖇ادامه دارد ...
التماس دعا🌹
#مولای_من
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
تا نيايی گره از كار بشر وا نشود ...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙