خواهرم نگاه کن👆
تیر دشمن پای برادرم را چطور شکافته😔
اماخواهرم تیر بدحجابی تو قلب برادرم را میشکافت ...
دل #امام_زمان رو خون میکند....💔
👈#حجاب دستور خداست
🔗حجاب عفاف حیا
✅ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دق کردن دختر شهید مدافع حرم از خبر نحوه شهادت پدر 😔
بمیرم برات رقیه جان....
#داستانک
ماجرای شعر معروف؟؟؟
﷽
روزى طلبهای از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرضه میدارد:شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردید ، درحالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!
💔
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف_اشرف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟! شب مولاعلی(علیه السلام) را درخواب میبیند که آن حضرت به او میفرماید:اگر مى خواهى در #نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است،و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى میخواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلانکَس مراجعه کنى،چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند
🤔
پس از این خواب،دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه میدارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!! بار دیگر حضرت علی«ع»را درخواب میبیند که میفرماید :
سخن همان است که گفتم،اگر در جوار ما با این اوضاع میتوانى استقامت ورزى اقامت کن،اگر نمیتوانى باید به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى:
(به آسمان رود و کار آفتاب کند)
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن،کتابها و لوازم مختصرى که داشته به فروش میرساند و اهل خیر هم با او مساعدت میکنند تاخود را به هندوستان مى رساند و در شهر #حیدرآباد سراغ خانه آن #راجه را میگیرد،مردم از این که طلبه ى فقیر باچنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب میکنن
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید.
چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود،پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح مولا علی(ع)شعرى بگم،یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگررا بگویم،به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم،مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود،به شعراى ایران مراجعه کردم،مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمیزد،پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین(ع)قرار نگرفته است،لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصرع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید،نصف داراییم را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او درآورم،
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید،دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و بامصراع من هماهنگ است
طلبه گفت،مصراع اول چه بود؟
+راجه گفت:من گفته بودم:
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
_طلبه گفت :مصراع دوم از من نیست،بلکه لطف خود امیرالمؤمنین علی(ع)است
راجه سجده شکر کردوخواند:
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
🌞
وقتى نظر کیمیا اثر حضرت مولاعلی«ع»
فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند،نتیجه نظر حق در حقِّ عبد چه خواهد کرد؟
♥️
اَللّهُـمَّ عَجـِّل لِوَلیِّکَ الفَـرَج🎋
🌐https://eitaa.com/spec_shohada
تیپ و قیافه اش شاید متفاوت بود
اما سیرت و قلبش خیلی پاڪ بود..
💌فرازیازوصیتنامه
خدایا گناهان من را ببخش، اشتباهاتم را
با رحمت و مغفرت خودت ببخش
و تا وقتیڪه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.
تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران.
خدایا ڪمڪم ڪن تا در راه تو قدم بردارم
و درراه تو جان بدهم.
#شهید_بابک_نوری
#شهید_دهه_هفتادی
تاریخ تولد : ۲۱ مهر ۱۳۷۱
تاریخ شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۹۶
مزار شهید : رشت
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهم
•|﷽|•
💌#بهروایتهمسرشهید:
وقتی می آمد خانه برایم یکی دو شاخه گـــل
خریده بود و تقدیم می کرد به مادر فداکار💐
وقتی توی خـانه بود، به خیلی کــارهای دیــگر
بچه ها رسیدگی می کرد👌
لباس بچه را می شست و کمک می کرد کــه مــن
حواسم بیشتر به بچه باشد🙂
بعد ها هم که فاطمه غذا می خورد، بیشتر مواقع
از دست بابایش غذا می خورد، از بس به فــاطمه محبت می کرد♥️
صـــبح ها کــــه فاطمه از خــواب بـــیدار می شد
می پرسید بابا کو ؟؟ می گفتم رفته سرکار. جمعه
ها که می گفتم بابا هنوز بیدار نشده، ازخوشحالی
انگار بال در می آورد😍🦋
می دوید توی اتاق، تا بابایش را بیدار کند ...
آقا جواد قبل از رفتنش به سوریه، قصه حضرت
رقیه علیها السلام را برای فاطمه گفت و بـعد در
مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد🌱
حـــالا در روزهای نبودنش فاطمه کـوچک بارها قـــصه را در ذهن خود مــرور و با پـــدرش درد
و دل میکند....💔
#از_شهدا_الگو_بگیریم🌷
#سالروز_شهادت_شهیدجوادمحمدی🥀
همیشهنمازشاولوقتبود📿درجبهہ چفیہراپهنمیکردومشغولنمازمیشد❗️
استعدادوضریبهوشیبالایبابڪ
باعثمتمایزشدنشنسبتبهسایر نیروهادردورهآموزشیشدهبـودودرانتهای دورهآموزشیبهعنوانسرگروهتیماول تخصصخودشانانتخابشد😉
بابڪازنیروهایفعالبسیجبود🍃
#شهید_بابک_نوری🌼