✅چند بار اعزام شدند؟
🕊عبدالمهدی يک بار اعزام شد.
يک هفته قبل از اعزامش در مرخصی بود كه خبر شهادت #مسلم_خيزاب را به ايشان دادند.
گريهاش گرفت. اشک می ريخت و می گفت خوش به سعادتش. عاقبت بخير شد😭. خدا من را هم عاقبت بخير كند.
خواب دوستش شهيد خيزاب را ديده و خيزاب گفته بود:
آن لحظه كه تير خورده بودم و داشتم جان ميدادم ؛ امام حسين علیه السلام آمد و دست راستش را گذاشت روی قلبم❤️.
چون همسرم هنگام غسل و كفن شهيد خيزاب در گوشش گفته بود؛دعا كن من هم شهيد شوم،
شهيد خيزاب در خواب به همسرم گفته بود:
عبدالمهدی شهادت خيلی شيرين بود. شربت شهادت را خوردم و همانجا كه در گوشم گفتی و از من خواستی كه به امام حسين علیه السلام بگويم شهيد شوی،
🕊حضرت زهرا سلام الله علیها ، #برات شهادتت را #امضا كرد.
هر كسی می خواهد به شهادت برسد، حضرت زهرا پای شهادتش را امضا می كند.
همسرم قبل از اربعين به سوريه رفت.
ماه محرم بود. به من می گفت برو و در مراسم امام حسين علیه السلام شركت كن كه ايشان گرههای كور را باز ميكند. 👆🏼
امام حسين علیه السلام ،خيلی بابالحوائج است.
می گفت حديث كسا بخوانيد تا
ما شهری را كه در محاصره است آزاد كنيم.
قبل از شهادتش هم با من تماس گرفت. صدايش گرفته بود و گفت
از من راضی هستی؟ گفتم بله،
اين چه حرفيه.
گفت از من راضی باش. دعا كردم و گوشی را قطع كردم.
✅الهامی از شهادتش به شما شده بود؟
🕊قبل از شهادتش خواب ديدم كه
رفتم حرم حضرت زينب سلام الله علیها
تمام عكس شهدا را در حرم چسبانده بودند.
خانمی آنجا بود كه روبند داشت.
از آن خانم پرسيدم كه اينها عكسهای چه كسانی هستند؟
ايشان گفت: عكس شهدای كربلا.
بعد هم گفت: اينها بسيارعزيز هستند.
👇🏼
در ميان عكسها تصوير #عبدالمهدی من هم بود.
خيلی نگران شدم تا اينكه خبر شهادت را به من دادند.
عبدالمهدی در شب تاجگذاری امام زمان(عج) همان طور كه آيتالله بهجت فرموده بودند به شهادت رسيد.
🕊۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۴ بود.
#عبدالمهدی با اصابت موشک كورنت به آرزويش رسيد.
✅پس آنطور كه آيتالله بهجت وعده كرده بودند به شهادت رسيد.
بعد از شنيدن خبر شهادت همسنگر و همراه زندگيتان چه كرديد ؟
🕊وقتی خبر را شنيدم، بال بال ميزدم كه پيكرش را ببينم.
آخر خيلی دلم برايش تنگ شده بود.
گفتم
عبدالمهدی! به حاجتت رسيدی...
بعد از شهادتش خواب ديدم كه
پشت سر امام زمان(عج) ميرود
و از اينكه در كنار امام حسين (ع) است، بسيار خوشحال بود. 😭
می گفت
من زندهام فكر نكنيد كه مردهام
هيچ وقت ناشكری نكنيد.
هر مشكلی داشتيد من برايتان حل می كنم.
✅از شهيد فرزندی هم داريد؟
من و عبدالمهدی ۹ سال با هم زندگی كرديم.
ريحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله، يادگاری های شهيدم هستند.
ريحانه خيلی وابسته به پدرش بود.
خيلی با پدرش حرف می زد.
✅در مورد بچهها چه سفارشی داشتند؟
🕊همسرم می گفت
دوست دارم ريحانه ولايتی بار بيايد.
عبدالمهدی عاشق رهبری بود.
هر زمان چهره ی ايشان را نگاه می كرد دست بر سينه می گذاشت و می گفت: جان ناقابلی دارم، فدای رهبر عزيزم💖.
سفارش كرد كه می خواهم
بچهها را زينبوار بزرگ كنيد.
ان شاء الله حجابشان زينبی باشد.
رفتارشان زهرايی باشد. نمونه باشند.
يک بار ريحانه تب كرد
يک هفته ی تمام ، تب داشت.
خوب نمی شد. به بيمارستان بردم و دارو دادم، تبش پايين نمی آمد.
نگران بودم؛ تشنج نكند.
نمی دانستم چه كار كنم.
#عبدالمهدی قبلتر به من گفته بود كه كمک خواستی ؛ به حضرت زهرا سلام الله علیها ،متوسل شو و من را صدا كن.
توسل كردم و زيارت عاشورا خواندم.
سلام آخر را كه دادم، به حضرت زهرا سلام الله علیها گفتم:
امروز پنجشنبه است و من می دانم همه ی شهدا ، امروز در محضر ارباب جمع هستند.
گفتم به عبدالمهدی بگويند اگر برای دخترش اتفاقی بيفتد؛ نگويد كه من نتوانستم از بچهاش نگهداری كنم.
آنها امانت هستند دست من.
رفتم بالای سر ريحانه
ناگهان بوی عطری در خانه پيچيد.
عطری كه هر لحظه زياد و زيادتر می شد.
ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنيدم؛
گفت :
همسرم بخواب؛ من بالای سر ريحانه هستم.
خوابيدم
وقتی بلند شدم ؛ ديدم ريحانه تبش پايين آمده و از من آب می خواهد.
حس كردم كه #عبدالمهدی در كنارم است.
حسش می كردم.
همه حرفهايم را با عبدالمهدی زدم.
او به قولش عمل كرده بود. آمده بود تا كمكم كند،😭
بحق فرمودهاند كه
شهدا عند ربهم يرزقونند
(زنده اند و نزد پروردگار روزی میخورن).
بعد از آن شب، تا مدتها، هر كسی وارد خانه می شد؛ متوجه آن بوی خوش می شد.
لباس ريحانه بوی اين #عطر را گرفته بود.
✅ حتماً شما طعنه برخی از افراد ناآگاه را شنيدهايد؟
🕊بله؛ خيلی ها به من می گويند:
چرا اجازه دادی كه همسرت برود و برای عربها بجنگد؟
می خواهم از همين جا پاسخ آنها را بدهم.
👈🏼عبدالمهدی رفت تا از مرز اسلام دفاع كند.
👈🏼رفت تا نامحرمی وارد حريممان نشود
👈🏼مدافعان حرم می روند تا ما در #آرامش زندگی كنيم.
👈🏼هدف اصلی تروريستها،#ايران است.
اگر مدافعان حرم نبودند، امروز شاهد جنگ در كرمانشاه و همدان و. . . بوديم.
ما آرامشمان را مرهون خون شهداييم
و برای همين ، بايد ادامهدهنده راهشان باشيم؛ شهدای از صدر اسلام تا امروز.
وصیت نامه شهید مدافع حرم "عبدالمهدی کاظمی" :
بسم الله الرحمن الرحیم
و اما سخن و توصیه های خود به برادران وخواهران:
۱- در سوره اعلی آیه " قد افلح من تزکی خداوند "رستگاری را برای کسانی می داند که نفس خود را پاک کرده باشند و راه حق را به درستی پیموده و خانواده و جامعه را بر محوراخلاق پایه ریزی کنند.
۲- همواره باید گوشهایتان شنوا و چشمانی بصیر و بینا به امر #ولی_فقیه داشته باشید که اگر این چنین شد هیچ وقت گمراه نخواهید شد.
۳- همیشه حق و باطل در پیکار و جنگند
در همه حال حق را بگویید و عمل کنید و از باطل روی گردان باشید.
این اصل بصیرت است که باید در خود تقویت کنید تا این دو مخلوط نشوند و فتنه به وجود نیاید.
در فتنه های آخر زمان و فتنه های سال ۷۸ و ۸۸ با اینکه افراد خوبی نیز بوده اند ولی به دلیل عدم #بصیرت گمراه می شوند و خود را از صف مردم و ولی فقیه جدا می کنند و تنها گمراهی و حقارت نصیب آنها می شود
۴- در آیات قرآن تدبر کنید و به فرامین آن عمل نمایید.
۵- ظلم، یکی از گناهان بزرگ در اسلام است و عقلا و شرعا گناهی بزرگتر از ظلم وجود ندارد که ظلم به بندگان خدای متعال را ظلم به حق الناس نامیده اند و
همین جا ذکر می کنم که
اگر به کسی ظلم کرده ام و خود نیز از آن آگاهی ندارم طلب بخشش می کنم و عاجزانه درخواست دارم که این حقیر را، عفو کنید.
۶- در سفارش به احترام به پدر و مادر به آیات قرآن اشاره می کنیم که خداوند فرمود:
"بالوالدین احسانا فلا تقل لهما اف"
حتی به پدر و مادر خود اف نگویید.
۷- سفارش می کنم همه ی شما را به نماز اول وقت و به جماعت، چرا که نماز ساده ترین و زیبا ترین رابطه ی انسان با خداست که در تمام ادیان آسمانی بوده است.
هدایت شده از حدیث ناب
https://eitaa.com/aboohamzehsomali
سلام عزیزان
برای استفاده ی قشنگ تر از دعای عرفه وارد کانال شوید.
عرفه رو سرچکنید. ان شالله خوشتون بیاد.
التماس دعا🤲
https://eitaa.com/aboohamzehsomali
رمان های ایمانی
🔴داستان عبرت آموز ابوبشیر از سوریه🇸🇾
سلام دوستان
پیشنهاد می کنم این داستان زندگی را یکبار دیگه بخونید👆
رمان های ایمانی
شهید ایمانی عزیز، نویسنده ی داستان، در میانه ی نگارش رمان آخرشون «مردی در آینه».. به دیدار معبود
میانه ی داستان مردی در آینه