eitaa logo
سبک زندگی دینی
127 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
23 فایل
آیدی ادمین: @mohammaddostmr
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی فرزندتون شما رو با دوستان خودش يا بچه های ديگه می بينه و حسادت می كنه، در ذهن كوچيكش اين فكر مياد كه اگر مامانم اونا رو بخواد منو نخواد چی؟ اگر فكر كنه اونا از من بهترن يا از اونا هم خوشش بياد نگهشون داره چی؟ اگر منو ديگه نخواد و بگه از اين خونه برو چی؟ اگر بچه زير هفت سال داريد بايد بهشون توجه ويژه بديد به اين معنا كه اونها بدونن موجودات استثنايی و ويژه ای برای ما هستند. مخصوصا اگر دارای فرزند دوم میشیم. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
✅ فرزندانمان را کارآفرین بار بیاوریم نه کارمند. سیستم آموزشی ما به بچه ها میگه برید وکیل و مهندس و دکتر بشید، رسانه ها فوتبالیست شدن و هنرمند شدن رو تبلیغ میکنن، تو خونه همه دنبال اینیم که بچه هامون درس بخونن و تحصیل کرده بشن و... 👈 کجای این و تربیت به بچه ها یاد میده کارآفرین باشن؟ برای خودشون کسب و کار داشته باشن؟ شرکت تاسیس کنن و صاحب کار باشن؟ تجارت کنن و تاجر بشن؟ تقریبا هیچ جا... کلا در حال آموزش به بچه هامون هستیم که توی زندگی اصلا نکنن و همیشه توی عافیت زندگی کنن. کارمند جاهای خوبی بشن و حقوق بگیر باشن. ❓چکار کنیم که کار آفرین بار بیاریم بچه هامون رو؟ ✅ ۱. دادن همیشگی به بچه ها عادتیه که ذاتا بچه ها رو غیر مستقل و حقوق بگیر بار میاره. بچه ها رو منتظر پرداخت منظم بار میاره. مواجب بگیر و این دقیقا مخالف روحیه کار آفرینیه. ⏪ مناسب به نظر میرسه این باشه که پول تو جیبی بچه ها مشروط بشه به کمکی که به خانواده میکنن و ارزشی که برای خانواده ایجاد میکنن. یاد بگیرن که در صورت کمک به خانواده و انجام یک کار خلاقانه و خوب میتونن پول توجیبی های متغیر بگیرن. هم پروش پیدا میکنه و هم حقوق بگیر و مواجب بگیر نمیشن. ✅ ۲. هر شب براشون نخونید. چهار شب شما قصه بخونید و ۳ شب بخواهید اونا برای شما قصه بگن. کارآفرین باید بتونه سناریو ایجاد کنه و دیگران رو تحت تاثیر قرار بده. ✅ ۳. بچه ها رو تشویق کنید جلوی دوستاشون راجع به اسباب بازیهاشون و بازی هایی که بلدن کنن. بهشون یاد بدید که روی بقیه تأثیر بزارن و دوستاشون رو با خودشون همراه و هم نظر کنن. ✅ ۴. اگه جایی مثلا توی رستورانی میرید و خدمات نامناسبی میگیرید، به بچه ها یاد بدید که خدمات نامناسب رو تشخیص بدن و بتونن کنن. ✅ ۵. بعضی از ویژگی های که باید در بچه ها تقویت بشن اینها هستند: نتیجه گرایی، استمرار، رهبری، درون نگری، همبسته بودن ✍ منبع: نوردیده ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
اصرار بر برای اينكه دقیقاً “همانی بشود كه ما می خواهيم” دو نتيجه در پی خواهد داشت: 👈 يا يک رُبات حرف گوش کن و همیشه تسلیم خواهیم داشت. 👈 و یا یک آشوبگر و یاغی که هر مرزی را در می شکند. ⚠️ نتیجه وسواسها و اصرارهای بی مورد والدین بر آنچه الگوی از پیش ساخته تربیتی خود ساخته اند، این دو مورد است و حد وسطی هم ندارد! پس اولاً هیچ گاه لباس از پیش بریده ای را برای تربیت کودکمان قواره نکنیم... و ثانیاً روی نسخه های تربیتی خود و دیگران اصرار بیش از اندازه نداشته باشیم... شاید این نسخه متناسب با کودک ما نباشد! ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
❌ كودكانی كه گرانقيمترين اسباب بازی ها را دارند خوشبخت نيستند! ✅ كودكانی خوشبختند كه والدينشان با استفاده از وسايل ساده و با صرف وقت به آنها خلاقيت را مياموزند. اسباب بازی "وسيله"ای در دستان كودک است، قرار نيست كودک در حفظ آن كوشا باشد، برای فرزندتان اسباب بازی ای بخريد كه از خراب شدنش ناراحت نشويد و به فرزندتان بياموزيد از خلاقيت خود استفاده كند و با تكه های اسباب بازيش بازی جديدی خلق كند. حساسيت شما روی اسباب بازی کودک فقط باعث می شود فرزندتان از ترس خراب نشدن وسايلش از دوران كودكی خود لذت نبرد و آینده فقط از جمع کردن لذت ببرد نه از زندگی! ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
⁉️ آیا می دانید که مطمئن ترین راه برای بدبخت کردن فرزندتان چیست؟ این است که او را عادت دهید هر چه می خواهد به زور بگیرد. زیرا هر قدر آرزوهایش آسانتر انجام گیرد خواستهایش زیادتر خواهد شد، دیر یا زود به علت عدم قدرت مجبور خواهید شد برخلاف میل خود خواهشهای او را نادیده بگیرید. صدمه حاصل از این امتناع که طفل به آن عادت نکرده است، در قیاس با محرومیت از آنچه میل به دست آوردنش را دارد، به مراتب بیشتر است. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
نامه حاج قاسم به دخترش درباره فلسفه حیات، مبارزه و جهاد بسم الله الرحمن الرحیم هر بار که ســفر را آغاز می‌کنم احساس می کنم دیگر نمی بینمتان. بارها در طول مســیر چهره‌های پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کرده‌ام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریخته‌ام. دلتنگتان شده‌ام، به خدا ســپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافته‌ام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیده‌ای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق می‌افتد اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می کنم و کرده‌ام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی توانم و این به دلیل علاقه‌ی من به نظامی‌گری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما.  من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم می‌آموزد و دیگری علم می‌آموزاند. یکی تجارت می کند کسی دیگر زراعت می کند و میلیون‌ها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آن‌ها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می مانند و می روند. بعضی‌ها چند سال برخی‌ها ده سال اما کمتر کسی به یک ‌صد سال می رسد. اما همه می روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آن‌ها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شــما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهم‌اید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همه‌ی وجودم را درد فرا می‌گیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعله‌های آتش می بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می ریزد. اما دیدم چگونه می توانم حلال این خوف و نگرانی‌هایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گل‌های وجودم هســتید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست. وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیــری کنند و یا ثروت و قدرتشــان مانع مرض‌های صعب‌العلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنــم؛ هرگز نمی خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمی‌آمد. من کلمه‌ی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده‌گویی است و بار خورجین را سنگین می کند.  عزیزم از خدا خواستم همه‌ی شریان‌های وجودم را و همه‌ی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته‌ام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می کنید. چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا مانده‌ام.  دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌ام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند...
📢 زیاد شدن نعمت = سنگین شدن بار مسئولیت 🔘 هرکس زیاد مى‌شود نعمت الهى بر او، سختتر مى‌شود تحمل مشقت‌هاى مردم بر او، يا بتكاليف الهى از و خمس، يا بقضاء حوايج ايشان، و يا به توقعات زايده ايشان؛ 👈🏻 پس اگر خواهيد كه اين نعمت بر شما مستدام بماند مى بايد كه متحمل بارهاى مردم شويد و به هر چه مقدور باشد از مال و جاه اعانت ايشان بكنيد، تا نعمت بر شما باقى ماند، و نعمتهاى الهى را در معرض زوال در مى آوريد به آنكه كار سازى ايشان نكنيد. پس كم است كه نعمتى برود و باز برگردد، الحال كه هست زنجير كنيد آن را و زنجيرش كار سازيست برای خلق. ✅ امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه فرمودند: نيكو كنيد همسايگى نعمتهاى الهى را و حذر كنيد از آن كه منتقل شود نعمت از شما بغيرِ شما؛ بدرستى كه هرگز منتقل نشده است نعمتى كه به نزديكى برگردد؛ سپس فرمودند كه هميشه حضرت اميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليه مى‌فرمودند: كم است كه چيزى پشت كند به انسان و بار ديگر روی كند. 📚 لوامع صاحبقرانی ، ج ۶ ، ص ۶٣ .
حق الناس کدام گناه مانع ورود شهید به بهشت می شود؟ ‏«ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﺻﻠﯽﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ»: ﻭﺻﺎﺣِﺒُﻬُﻢ ﻣُﺤﺘَﺒِﺲٌ ﻋﻠﯽ ﺑﺎﺏِ ﺍﻟﺠَﻨّﺔِ ﺑِﺜَﻼﺛﺔِ ﺩَﺭﺍﻫِﻢٍ ﻟﻔﻼﻥِ ﺍﻟﯿَﻬﻮﺩﯼ، ﻭَ ﮐﺎﻥَ ﺷَﻬﯿﺪﺍً! ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ‏(ﻓﻼﻥ ﻗﺒﯿﻠﻪ) ﮐﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﻪ ﺩﺭﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﻼﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩَﺭِ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺍﺟﺎﺯﺓ ﻭﺭﻭﺩ نمیﺩﻫﻨﺪ! ‏(ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻃﺒﺮﺳﯽ، ﺝ 1 ، ﺹ 333) ✅ غیبت و بدگویی پشت سر دیگران نیز حق الناس است. پس بیشتر مراقب گفتار خود باشیم.
⬅️ قرآن کریم تکیه فراوانی روی این مطلب دارد که جوّ جامعه اسلامی جوّ تهمت و بهتان و افترا و بدگویی نباشد. 🔸 مردم مسلمان هر وقت چیزی در مورد برادران و خواهران مسلمان خود شنیدند، مادام که به سرحد یقین قطعی - نه ظنّ و گمان - نرسیده‏ اند که جای شک و شبهه نباشد و یا بینه شرعی اقامه نشده است، وظیفه‏ شان این است که آنچه می‏ شنوند به اصطلاح معروف «از این گوش‏ بشنوند و از گوش دیگر بیرون کنند» و به تعبیر دیگر همان جا که می‏ شنوند دفن کنند و حتی به صورت این که «من شنیدم» هم نقل نکنند؛ نه تنها به صورت یک امر قطعی نقل نکنند، حتی این طور هم نگویند که «من چنین چیزی شنیده‏ ام.» همین گفتنِ «شنیدم» هم «پخش» است و اسلام از پخش این نوع خبرهای کثیف و ناپاک و آلوده ناراضی است. 📚 استاد مطهری،آشنایی با قرآن، ج ۴، ص ۵۲ - ۵۳
....🖇 📚 یک تکه کتاب 🔹در وجود بسیاری از ما انسانها چیزی است که باعث رونق و چرخیدن چرخ روزگار است ؛ حماقت و عدم خروج از حیطه آن !! حماقت باعث رونق کار شیادان و غاصبان و ... است. احمق تنها نیاز این جهان برای بقا و ماندن است. حتی از اب هم واجب تر . شاید جهان و جهانیان بدون آب بتواند پابرجا بماند اما بدون احمق نه . آنها آب را خواهند ساخت مثل آب خوردن و احمق را راحتتر. 📚فرار از دنیا ‌✍️⁩
شب سردی بود... زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مى‌خريدند . شاگرد ميوه‌فروش ، تُند تُند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها مى‌گذاشت و انعام مى‌گرفت . زن با خودش فكر مى‌كرد چه مى‌شد او هم مى‌توانست ميوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزديك‌تر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود . با خودش گفت : «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه . » مى‌توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد... هم اسراف نمى‌شد و هم بچه‌هايش شاد مى‌شدند . برق خوشحالى در چشمانش دويد... ديگر سردش نبود! زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوه‌فروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! » زن زود بلند شد ، خجالت كشيد . چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند . صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد... راهش را كشيد و رفت. چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! » زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد . زن لبخندى زد و به او گفت : « اينارو براى شما گرفتم . » سه تا پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار . زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم . زن گفت : « اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هيچ توقعى . اگه اينارو نگيرى ، دلمو شكستى . جون بچه‌هات بگير . » زن منتظر جواب زن نماند ، ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد... زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مى‌كرد . قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ، غلتيد روى صورتش . دوباره گرمش شده بود... با صدايى لرزان گفت : « پيرشى !... خير ببينى...» هيچ ورزشى براى قلب ، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست
اگه ۱۰۰ تا مورچه زرد را با ۱۰۰ تا مورچه سیاه بندازی توی یک شیشه ، هیچ کاری بهم ندارن تا وقتی که شیشه را تکون بدی . اون موقع شروع می کنن به کشتن همدیگه !!! زردها فکر میکنن سیاه ها دشمنن و سیاه ها هم فکر می کنن زرد ها دشمنن ؛ اما دشمن واقعی کسی هست که شیشه را تکون داده . توی دنیای ما آدمها هم این اتفاق میفته دوستی ها ، رابطه ها و حتی زندگی های زیادی فقط به خاطر حرف های اطرافیان خراب میشه . قبل از اینکه به جون هم بیفتیم باید از هم بپرسیم چه کسی داره این شیشه را تکون میده ؟ مواظب حرفهای نادرست آدمهای دور و برمون باشیم .