ناشناس:
توی یک ماجراجویی؟
اوکی!امروز داشتم تصمیم میگرفتم به بلاخره چه رمانی بنویسم و تصمیم بر این شد که یه رمان ترسناک بنویسم.
راجب یه دختر ۲۰ ساله ی دورگه ترکیهای،اریرانی که توی ترکیه زندگی میکنه با خانوادهش.
تا اینکه مامانش توی تصادف میمیره و اون هم با باباش میاد ایران چون توی ترکیه خانواده ی مادریش خیلی اذیتش میکردن و میگفتن تقصیر اون هاست که دخترشون مرده.
حالا دختره و باباش میان ایران و میرن شهر باباش و با این مسئله مواجه میشن که خونواده ی باباش خییلی خرافاتی هستم و معتقدن که وجود دختره تو شهرشون بدیمن و بدشگونه.پس شروع میکنن به دعا نوشتن واسه دختره تا باعث بشن از اونجا بره و برگرده ترکیه.و بین این دعا نویسی ها یکی از این دعا ها منجر به مرگ بابای دختره میشه.بقیشو تو پیام بعدی میگم جانداره دیگه
°°°°°°°°
و خلاصه که اره
تا اینجا پیش رفتم و احتمالا اسم دختره آیدنگ باشه و اسم مامان و باباشو نمیدونم
و اینکه بازم احتمالا دختره دانشجوی روانپزشکیه
ایدهی دیگه ای ندارم اگه ایده ای دارید استقبال میکنم
°•°•°•°•°•°•
واوووو یه ماجراجویی ترسناک؟ واقعا انتظارشو نداشتم، چقدر متفاوت!
پس تو هم داستان مینویسی؟🥺✨
واااایییییی دلم سوختتتتت حتما بنویسش خیلی قشنگه😭👌
ناشناس #Mediya ی عزیز:
https://eitaa.com/station_34/2819
بگردم. بدترین شکنجه واسه من خواب ندیدنه
#Mediya
°°°°°°°°
https://eitaa.com/station_34/2826
ای بابا
#Mediya
°°°°°°°°
https://eitaa.com/station_34/2835
جون
#Mediya
°°°°°°°°
https://eitaa.com/station_34/2842
سلام عشقم😃
#Mediya
°•°•°•°•°
سلام جون دل چطوری؟🥲💖
ناشناس:
https://eitaa.com/station_34/2848
او جالب شد
#Mediya
°•°•°•°•
حالا شاید آدرین اومد تکمیل کرد داستانو😂
°°°°°°°
https://eitaa.com/station_34/2849
وا این چه حرفیه هر پیام جدیدی که میومد سریع امضاشو نگا میکردم ببینم بالاخره پیام میدی یا نه😢
#Mediya
•°•°•°•°•°•
عزیزمممممممممم😭✨✨
یکم حالم مناسب نیست وگرنه بیشتر سر میزدم🥺💖
ناشناس:
https://eitaa.com/station_34/2852
ممنونم عزیزم.تا اینجا رو که پیش رفتم و قراره یه سری سوالا رو هم راجب دعا نویسی رو از داییم که طلبه هست بپرسم .
امیدوارم چیز خوبی ازش در بیاد.
°•°•°•°•°•
اگه اطلاعات جالب پیدا کردی به منم بگو از اینجور چیزا خوشم میاد😭💖💞✨✨✨
ناشناس:
https://eitaa.com/station_34/2850
به به به. اگه بدونی صدقه سر اپیک همین دو سه روزه چندتا ایده به ذهنم رسیده. بهترین و کامل ترینشون راجب... ام یکم زیاده😂💔 کلی مقدمه میخواد😂💔
خب اولا مال دوک نشینا و ایناس (ا ونایی که مانهوا خوندن قشنگ میتونن تصور کنن چی میگم) پسر یه دوکی هست که سربه هوا و خوش گذرونه و همش بین خیابونا و مردم عادی و کلا جاهایی که یه اشراف زاده نمیره میچرخه. حالا بین همون مردم عادی یه پسری هست که همیشه نقاب میزنه و هیچکس تا حالا قیافه اشو ندیده (مدیونید فکر کنید هرمس همچین شخصیتی رو به ذهنم آورده) خیلی شایعه راجبش هست یه سریا میگن صورتش جای یه سوختگی وحشتناک داره بعضیا میگن قیافه اش انقد زشته که اگه کسی ببینتش سکته میکنه بعضیا میگن...
#Mediya
°•°•°•°•°•°•°•
دم خورخه گرم این اپیکو ساخت😂👍
واااااااایییییییی چقدر مرموز😱😱👌✨✨
خب خب بعدش چی میشه؟؟؟؟
ناشناس:
این پسره هم به شدت شیطون و دلقکه و کلا خیلی شعبده بازی میکنه. این دوتا خیلی باهم رفیق شدن و سربه سر هم میذارن. یه فستیوالی است تو کشورشون که یه شب تو سال همه با ماسک و لباس مبدل طوری که هیچکس نتونه بشناسدشون توش شرکت میکنن و تنها فستیوال و برنامه ایه که این پسر نقاب داره میتونه مثل مردم عادی توش شرکت کنه. حالا این پسر دوکه و این پسر نقاب داره اونجا همو میبینن و میشناسن و باهم میرقصن و... (خودتون بگیرید دیگه😁) پسر دوکه به نقاب داره میگه: "میگن اگه کسی تو این فستیوال بتونه بشناسدت یا نیمه گمشده اته یا دشمن خونی ات. به نظرت من کدومم؟" و پسر نقاب داره جواب میده: "جفتشون میتونن یکی باشن" خالاصه اینو همینطوری گفتم چون دوسش داشتم...اصلش اینه که این پسر دوکه تو مهمونی یه دوک دیگه شرکت میکنه
#Mediya
°•°•°•°•°•°•°•°
چه ایدهای😍😱👌✨✨✨
دقیقا خوراک مانهواست🤣🤝✨
ناشناس:
این دوکه دوتا پسر داره که بزرگه خیلی ضعیف و نهیفه و همیشه مریضه و کلا خیلی تو اجتماع حاضر نمیشه. سر یسری قضایا این پسر دوکه داشته از دست یکی فرار میکنه و یهو میره تو یه اتاقی نگو اتاق این داداش بزرگه بوده. میاد معذرت خواهی کنه که میبینه داداشه دستشو گرفته رو صورتش و اتاقم تاریکه و پسر دوکه میشناسدش. همون پسر نقاب داره است. خلاصه در میاد که این داداش بزرگه و پسر نقاب داره یه نفرن. اونجا پسر دوکه دست پسر نقاب داره رو از رو صورتش بر میداره و قیافه اشو میبینه. خیلی خوشگله فقط رو نصف صورتش علامت و نقشایی مثل ورد نوشته شده که یه نفرینه. این پسره به عنوان پسر یه دوک نمیتونسته بدون اینکه دلیلشو بگه نقاب بزنه (آها و ابنکه این نقش ها شبا رو صورتش ظاهر میشدن) ولی به عنوان یه آدم عادی میتونسته..
#Mediya
°•°•°•°•°•°•°•°•°•
عااااااااااااااا😱😱😱😱😱😱😀😀😀😀😀😀
برگانم ریخت انصافا خفن😀👍✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
اسم هم برای داستانت انتخاب کردی؟!
ایستگاه 34
و یه کامنت...
شاید براتون مسخره به نظر بیاد ولی به نظرم این به جایی توی تقدیر بود که ما همو ببینیم
ایستگاه 34
شاید براتون مسخره به نظر بیاد ولی به نظرم این به جایی توی تقدیر بود که ما همو ببینیم
از اول انقدر همه چیز دقیق نوشته شده بود که ما یه جایی به هم برخورد کنیم 🥺
ایستگاه 34
و یه کامنت...
اولین کامنتم چی بود؟ درست یادم نیست
(ببخشید من ماهی هستم)
ایستگاه 34
همه چیز از یه تصمیم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ناگهانی برای به چالش کشیدن توانایی
همه چیز از تصمیم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ناگهانی و تعجب انگیز من برای دیدن یه فیلم خاص شروع شد و از همونجا ادامه پیدا کرد