احساسات مرا کنترل میکنند یا من آن هارا؟
آنها عجیب هستند عجیب ترین پدید جهان خلقت!
ای کاش میتوانستم گلویش را بگیرم و آن را خفه کنم !
الحق که این احساسات کار دست آدم میدهد!
آخر این درد مرا میکشد!
آخر این درد دست و پا درمی آوردو وجودم راتسلیم خودمیکند!
آخر این درد صدای مرا می برد و جای من سخن میگوید!
آخر این درد وجودم را فرا میگرد و من میشوم همان درد!
تسلیم شدم!
به زانوی او در آمدم!
سرم را در برابرش خم کردم!
افسارم را به دستانش سپردم!
این درست نیست!این درست نیست!من نباید خودم را در دستان تاریکی بسپارم ولی انگار مانند بغضی در گلویم گره شده و نمیتوانم آن گره را باز کنم...
راستی که گره ها پیچیدا اند...
اما مطمئن باش که بیخیالش نمیشوی!
هدایت شده از دَفتَرِ نَقاشیِ مَن 🤍
هدایت شده از Ainsi bas la vida نسخهعلفزار🥀.
فلاحیان کاملا میتونه از برگه من عکس بگیره زیرش بزنه ساقی هستم نمونه کار
هدایت شده از دلنوشته های آمایا....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو مجبوری بگی خوبم:)
ماه یا خورشید؟!
هردوشان تابنده ترین خودشان هستند هردوشان روشنی بخش نوعی از انسان ها هستند!
راستی که نمیتوان میانشان عیب یا فرق گذاشت
دو دوست جدایی نا پذیر☀️🌙
خراب کردم سازه دست سازم را؟
حال چه کنم؟چه کنم که دوباره به حالت هول برگردد این سازه؟سازه،شاید هم زندگی...
نمیدانم،هیچ چیز را...
آنقدر سر در گم که میان آسمان و زمین معلق هستم...
ادعا میکنی که دلقک هستی؟آیا دماغ گوشتی قرمز داری یا موهای فر رنگی؟
نه عزیزم نه!
تو ناکامی مثل یک دلقک که دیگران را میخنداند ولی دیگران خنده نمیتوانند خنده را بر لب او بنشانند