4_5789895079292311807.mp3
4.87M
صبح ۲۹ دی
#سلام #صبح_به_خیر ✨
🦋@stikercute 🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ
سلااااام ☀️
#سلام
🦋@stikercute 🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ
#حکایت
🔷 شاه اسماعیل و قبر حافظ
آورده اند که شاه اسماعیل سر سلسله صفویان در آن ایام که همه می کوفت و پیش میرفت به هر جا میرسید مزارها و مقبره های مشاهیری را که به تسنن معروف بودند از سر جوانی و تعصب ویران و با خاک یکسان می کرد. وقتی به مقبره حافظ رسید از آنجا که هم خودش اهل ذوق و شعر بود و هم حافظ محبوب عالم پاره ای تأمل و ملاحظه کرد، از امرا و اصحاب صلاح پرسید، حاصل مشورت این بود که متعصبان گفتند: «باید این مقبره و بنا را نیز ویران کرد چون حافظ هم رند و لاابالی بوده، هم شیعه نبوده. یکی از اصحاب (ملاسید عبدالله تبریزی) که از بس در کارها سمج بود شاه اسماعیل به او ملامگس لقب داده بود و همیشه همه جا او را ملامگس می خواند و این لقب او سخت مشهور و زبانزد همگان شده بود چنان که نام و عنوان اصلی او را کم کم به فراموشی سپرده بود. وی در خراب کردن مقبره حافظ از همه بیشتر اصرار میکرد و ترکتازانه داد سخن میداد عاقبت شاه اسماعیل گفت: «از دیوانش فال میگیریم و گرفت. خوشبختانه به دلخواه شاه اسماعیل این بیت منسوب به حافظ آمد که
حافظ زجان محب رسول است و آل او حقا بدین گو است خداوند داورم
شاه اسماعیل خوشحال شد و لبخند خرسندی بر لب آورد و از ویران کردن مزار حافظ درگذشت. اما ملامگس همچنان پافشاری می کرد. شاه اسماعیل باز دیوان را برداشت گفت: ای خواجه، جواب ملا مگس مبرم را هم بده و فال گرفت و گویا مورد و مقال و حال این بیت فال برآمد
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
منبع : مجموعه مقالات حریم سایه های سبز جلد ۱ ، مهدی اخوان ثالث
#حکایت
🦋@stikercute 🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ
تهران_پادکست_حسام_الدین_سراج_رویای_وصال.mp3
4.44M
رویای وصال 🎼
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
#حسام_الدین_سراج
#آهنگ
#موسیقی🎶
🦋@stikercute 🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ
چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمیشوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایینتر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میكنی؟ آنها را خودم نگهداری میكنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو میدهم.»
وقتی كمی پایینتر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بیمزد نمیشود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.»
در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!
#ضرب_المثل
#حکایت
🦋@stikercute 🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ
🪐فضا
#بک_گراند
#فضانورد
🦋@stikercute 🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ
والپیپر با وایب کلاسیک😌
#دخترونه 🥰 #گوگولی 🍡 #کیوت
🦋@stikercute 🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ