#قصه_شب
پلیس جنگل
اردکها هر وقت دلشون می خواست، می پریدند توی آب برکه و آب رو کثیف و گل آلود می کردند و به حق بقیه ی حیوونا که می خواستن آب بخورن اهمیت نمی دادن.🦆🦆🦆🦆🦆
زرافه ی مغرور که به خاطر قد بلندش می تونست برگهای بالای درختارو بخوره ،بارها و بارها خونه ی پرنده هایی که روی شاخه های درختا بودند رو خراب می کرد و فرار می کرد. 🦒🦒🦒🦒
روباه پیر، با کلک زدن، چندین بار سر حیوونای بیچاره کلاه گذاشته بود و غذاهاشونو خورده بود. 🦊🦊🦊
میمون بازیگوش هم هر وقت می رفت بالای درخت موز ،چند تا موز می خورد و پوستشونو توی راه پرت می کرد.
🐒🐒🐒🐒
و با همین کارش باعث می شد بعضی از حیوونا در حال دویدن زمین بخورن. خلاصه مدتی بود که جنگل سبز شلوغ شده بود و بی انضباطی همه جا رو پر کرده بود.
تقریبا همه ی حیوونای جنگل از این وضعیت خسته شده بودند. اینجوری جنگل دیگه جای زندگی نبود.
🌳🌴🌲🌵🎄🌴🌳🌲
حیوونا فهمیده بودن که باید برای بازگشتن آسایش و آرامش به جنگل یه تصمیمی بگیرن اونا با هم تصمیم گرفتن برای جنگل یه کلانتری بسازن اما کلانتری بدون پلیسه نمی شه حالا چه
کسی باید پلیس جنگل بشه ؟
چاره ی کار قرعه کشی بود. ده تا از حیوونا داوطلب شدن تا پلیس جنگل باشن. قرعه کشی شروع شد و بعد از دو ساعت نتایج اون اعلام شد.
1- مار خالخالی🐍
2- یوزپلنگ تیزپا🐆
3- کلاغ راستگو
اشکال این قرعه کشی این بود که به جای یه نفر، سه نفر انتخاب شده بودند چون هر سه نفرشون به اندازه ی مساوی رأی آورده بودند از طرفی، هر سه نفرشون برای پلیس بودن مناسب
بودن.
اما حیونا اصرار داشتن بین این سه نفر یکی رو انتخاب کنن می خواستن دوباره برای قرعه کشی آماده بشن که یه دفعه صدای جیغ خرگوشه حواس همه رو پرت کرد.🐇🐇🐇🐇
آخه یه حیوون بدجنس که نقاب به صورتش زده بود تا کسی اونو نشناسه ،کیف پول خرگوشه رو برداشت و پا به فرار گذاشت .🐇🐇🐇
خرگوشه داد می زد: آی دزد ،دزد کمکم کنید،دزد همه ی پولامو برد، بدبخت شدم.🐇🐇🐇🐇
یوزپلنگ با شنیدن صدای خرگوشه، انداخت دنبال دزده تا بالاخره کنار برکه اونو دستگیر کرد.🐆🐆🐆
مار خالخالی خیلی سریع رسید و مثل یه طناب محکم اون حیوون بدجنس رو به درخت بست و جلوی فرار کردنشو گرفت. کلاغه خبر دستگیر شدن دزد رو به حیونای جنگل رسوند و همه ی
حیوونارو برد کنار برکه. نقاب رو که از چهره ی اون برداشتند دیدن کسی نیست جز سنجاب قهوه ای، که دوست صمیمی خرگوشه است .🐿🐿🐿
قضیه این بود که سنجاب قهوه ای و خرگوشه نقشه کشیده بودن تا به حیونای جنگل نشون بدن که این سه نفر می تونن با همدیگه یک کارگاه پلیسی تشکیل بدن و هر سه نفرشون پلیسای
جنگل باشن.
🕊🐍🐆
همه، از این فکر خوب،خوششون اومد و کلانتری جنگل رو به سه پلیس تازه کار تحویل دادند.
🌼 @story555🌼
.........🐌🌸🐌.........
00:00
نکند ساعت تو "صفر"ندارد
که چنین بی خبر از حال منی
_شبتون در پناه خدا🌙✨
خوب میکنی به کم قانع نمیشی،
خوب میکنی از هرچیز، بهترینش رو برای خودت میخوای،
خوب میکنی آرزوی پرواز میکنی
و پرواز که کردی دنبال چیزی فراتر از اون میگردی.
خوب میکنی کوتاه نمیآیی،
تسلیم نمیشی، دست بر نمیداری!
خوب میکنی توی چشمهای دنیا زل میزنی و حاصلِ تلاش و سختکوشیت رو طلب میکنی.
دنیا برای آدمهایی مثل تو اتفاقاتِ خوبِ بیشماری کنار گذاشته،
مثل پدری که
فرزند جسورترش رو بیشتر دوست داره.
_سلام صبحتون پر نشاط🌞
♡مامانحنایقصهگو♡
☆https://eitaa.com/story555 ☆
سلام !
ببخشید امروز نتونستم فعالیت کنم :)
انشاءالله فردا جبران می کنم...
صبح یعنے جنگِ بینِ شاخههاے نسترن
برسرِ عطرے ڪه دائم میوزد از موے تو
چشم تو خورشید عالمتاب و رویَت قرصِ ماه
ڪهڪشانے از ستارہ در به در ، در ڪوے تو..
_حسین فروتن
♡مامانحنایقصهگو♡
☆https://eitaa.com/story555 ☆