دغدغه ادمی تنها مسیری است که جاده های شیبدارش در درون بحبوحه ای از اتفاقات و افکار فرو رفته اند،
و تلالو موج های واهمه آوری که بی هیچ منتی در پس سکوت همچون نیزاری خاموش یکی پس از دیگری به میان میآیند.
سوگندم به روزی است که در بیایان تهیها روزنهای از شکوفه ها یابم تا شاید اندک درون مایهام به سیری رسد.
-
«دانایی آغاز تباهیست؛ تو برای هر شناخت تازهای باید گوشهای از خودت را قربانی کنی.»
غزاله علیزاده
ما همهمان رؤیاهایی داریم، اما وقتی رؤیاها سرنوشتمان میشوند، باید خوشحال باشیم که راست درآمدهاند؟
گرینگوی پیر – کارلوس فوئنتس
نامیا
چه بگویم از حال دل
که سکوتم تبحّری است
و زندگانیام تبسم،
سخنم ملجا و روانم غمزده...
-
میگفت: «آدمیان بیتردید طبیعت را اندکی فاسد کردهاند، چون گرگ به دنیا نیامدهاند اما گرگ شدهاند. خداوند نه به آنها توپ بیست و چهار پوندی داده است و نه سرنیزه، اما آنها سرنیزه و توپ ساختهاند تا یکدیگر را از بین ببرند. مصداقی دیگر برای این مسئله، ورشکستگی افراد و دادگاهی است که اموال ورشکستگان را تصاحب میکند تا طلبکاران را محروم سازد.»
کاندید یا خوشباوری – ولتر
عزیز من
به طلوع بنگر
صاحب دل قصد رفتن کرده
سایبان در آرزوی چنین لحظهای
خیرخیر با چشمانی گشاده اما نرم به میان میاید
غروبم در دست آهوان کوچکی است که شمع وجودشان به تازگی به روشنایی پی برده و بیهوا خود را رها کردهاند
و شب، دریچهای متمایل به خاکستری را به موهبتی از جانب حق بدل میکند؛
سپس شبگیر،به عرصهی محشر نظری میکند تا دلِ مطرود نشیمنگاهی بر پشتهی عمر بنا نهد.
-