معتقد بود که سرچشمه همه عیبهای آدمی دو چیز است: یکی بیکاری و دیگری اعتقاد به خرافات. و دو فضیلت نیز بیشتر وجود ندارد: یکی کار و دیگری خرد.
جنگ و صلح – لئو تولستوی
ماهرمضان،قرآن،اشک،لبخند،رعد و برق،بارآن...
عزیزکم شما بگو با این اوصاف آیا دلیلی برای اخمهای درهم رفته میتوان یافت؟
شُــروق الشمس.
ماهرمضان،قرآن،اشک،لبخند،رعد و برق،بارآن... عزیزکم شما بگو با این اوصاف آیا دلیلی برای اخمهای درهم
میدونی توی این هواستکه باید بگی:
اللهم عجل لولیک الفرج
من میل دارم که زندگی کنم و خوشبخت باشم. میدانم که اگر پوچی و بیمعنایی را تا پایانِ نتایجِ منطقیاش پیش ببریم نه میتوانیم خوشبخت بشویم و نه زندگی بکنیم. من مثل همه مردمم.
کالیگولا – آلبر کامو
دوستان...
اگه تونستید ما بین دعاهاتون برای منم دعا کنید:)
و اگر برخورد بدی و...ازم سر زده لطفا حلال کنید.
شُــروق الشمس.
صبح هنگام به وقت گلاویزی صبح و شب نزدیک به قرارِ قرارداد زمین، یعنی طلوع دیواری پرچین شده از ساحرهه
قدرت در معنای کیمیایی میزیست و مهربانی در شکوفههای لبخند.
نبردی میان کودک بغض و لبخند به پا شد.
ایزد در جایی میان زمبن و آسمان در قلب آدمیان، و در خلوتگاه چشم قالیچهای با ابریشمی آبی پهن کرد،
و در تکیهگاه خود به نمایشنامهای زنده خیره شد.
سکوت،در همهمهی نبرد نهفته بود تا در اوج به غرش در آید؛
اما در نبردِ تن به تن رقبای دیرینه،بُرد و باختی حاصل نشد،
چرا که زندگانی هیچگاه موافق روی خوش آدمیزاد نبود، تاخت و تازش به علاقهاش وابسته بود و گاه مسیرش را به رفاه مایل میکرد و گاه به دیدار درهی غم و دلهره میرفت.
اما رسالت زندگی چه بود؟
اشک؟ قهقه؟
پس خدایش در جواب گفت:
. فَقالو عَلی الله تَوَکَّلنا .
سرانجام مرادِ دل در سکون و خاموشی به حکم ایزد روی آورد
و باورش را با اِنَّ الله عَلی کُلِّ شَی قَدیر در آمیخت، تا زندگی کاهیاش را به سوی حق سوق دهد.
-
شگفتآور است که انسان فقط با پیروی از احساساتش زندگی کند، زیرا در این صورت به پرچمی میماند که تابع وزش نسیم است.
برف بهاری – یوکیو میشیما