「انعکاس」
قلمرویی عجیب در غرب دنیای قلب
قلمرویی با سایبانی از جنس تاریکی
مردمانی با محبت اما غریب
درگیر جنگی بیصدا
گرفتار ترسی بینوا
دور شده از هزاران آشنا
به ناگاه تونلی در گوشه پیدا میشود
تونلی در عمق چشمان سرد قلمرو
با صدایی آشوبناک میزند صدا؛
با چنگ و دندان میکشد رنگ سرخ فام را.
خون آلود میشود،اما بزرگ
اتعکاس ها روشن میشوند،اما تنها تونل است و قلب سرخفام.
و شاید نویسنده:
#خودم
من نمیدانم
که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لالهی قرمز دارد؟
#سهراب_سپهری
آیا پدر راست میگفت
که زندگی،تنها واهمه ای ست
چون همین قایق کاغذی در حوض
که در خیال دریا،لنگر انداخته است؟
#الف_آسوده
『 صحرا 』
در آن سوی صحرا و بیکران قلب ها
فریادی و شاید آه و چنگی به گوش میرسد
همه جا میغ باران میشود و دیدهگاه تار
هوش ها مبهوت و حیران
رنگ نیلگون پراکنده در متن درون
آسمان معرکه ساز میشود و زمین تاریخ ساز
خبری از حال پریشان نیست؛
خبری از ان سوی امید نیست
همگان غرق در تهی و بوم مغزشان خاموش.
و شاید سکوتی است از سر دلتنگی.
و شاید نویسنده:
#خودم
https://eitaa.com/string_theory/39
آموختهام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیاندیشم میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم؟!
چارلی چاپلین
「اندر نهان」
یک سرزمین و یک خیال
یک تصویر و صدها نگاه
یک رویای بیانتها،
یک زندان و سالها چشم انتظار
یک آرزو،یک خیال،یک رقیب تبهکار
یک میدان جنگ و سپر تیر و نیرنگ رقیب
فریبکاری بیرقیب،دوستِی عمیق
پرتویی عجیب،گیسویی عمیق
فریادی رشید؛
اقلیمی عجیب،ترسی دریغ
قلبی بینوا،غمی نهان
جنگی بیصدا میان او و غمگُسار...)
وشاید نویسنده:
#خودم
https://eitaa.com/string_theory/43
کاش می شد
تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را
در آغوش کشید،
برایشان چای ریخت، کنارشان نشست
و با چند کلامِ ساده ،
به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد...
کاش می شد این را قاطعانه
و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت؛
که غم و اندوه، رفتنی است
و روزهایِ خوب در راه اند،
که حالِ همه مان خوب خواهد شد.
#نرگسصرافیانطوفان