از بخش های خوب این ضیافت معنوی ، دلنوشته‌های حسینی بود✉️ همه آمدند و با امام حسین حرف زدند، زن و مرد، پیر و جوان... طومار ده متری ما پر شد از دلنوشته‌های شما...😍 خیلی بیشتر از انتظار ما از این بخش استقبال شد🖤 🌱@sunrises

به قربان امام حسین که همه ما را گرد هم آورده است 🦋 همه ما با هر عقیده و نگرشی، امشب یک غصه مشترک داشتیم: حسین و تنهایی زینب🖤 زیر خیمه امام حسین امشب همه جمع بودیم و عزادار، وقتی با پخش صدای نوحه ضیافت اشک💧 و شمع💥 ، سکوت بر میدان شهرداری حاکم شد و دل‌های شما همراه با نوحه مداح داغ شد، اشک شد و... یادمان آمد که ما ملت امام حسین هستیم🦋🙏 🌱🌱@sunrises

بر دیوار موکب اشک💧 و شمع 🕯، کمی از ساعات آخر امام و احوالات خانم زینب کبری سلام الله علیهما را نوشتیم از کتاب آه نوشته یاسین حجازی📕 اگر نخوانده اید، توصیه می کنم بخرید و بخوانید کتاب زیبایی است و دردناک 🌱@sunrises

این گلدان های کوچک و زیبا🪴 هم یادگاری ما بود به شما عزیزان عزادار، با جمله‌ای در وصف امام حسین علیه السلام 🦋 امیدوارم خوشتان آمده باشد 🌱@sunrises

به نظر من یک گروه از فرشته‌های زمینی🌈 خادمهایی هستند که بی هیچ چشم داشتی ، فقط و فقط به خاطر «امام» ، از دل و جان کار می‌کنند و چقدر خوشبخت است گروه جهادی طلوع🌞 که بیشتر از بیست فرشته زمینی دارد😍 پ‌ن: عکس یادگاری پایانی را با امام جمعه محترم شهرستان رودسر گرفتیم که برای خداقوت‌گویی به ما سر زده بود. جا دارد همین‌جا از ایشان و دفتر محترم شان بابت همکاری با گروه جهادی تشکر ویژه کنیم 🌱@sunrises

لازم است از بانی محترم بخش پذیرایی موکب و خانواده عزیزشان💐 هم تشکر کنم که مخارج و زحمات پخت شله زرد نذری امشب را متقبل شدند.🚩 کار جهادی و مردمی یعنی همین، یعنی برای هر گوشه کار می‌توانی روی کمک یکی حساب کنی، حتی قبل از اینکه تو درخواستی کنی خودشان پیغام همراهی‌شان را برایت می‌فرستند 🌴 الحمدلله به این انگیزه‌های پاک مردمی🦋 🌱@sunrises

ای امام حسین جان🖤 شنیده‌ایم دفتری دارید دست حضرت عباس، که ایشان اسم نوکرهایتان را به فرمان شما در آن می‌نویسند📓 ما امشب به یاد زینب کبری و تنهایی و اسیری‌اش و به یاد شما و ... موکبی برپا کردیم برای مردم شهر... 🏫 می‌شود اسم ما را هم جزو نوکرهایتان بنویسید🌙 امام حسین 🌾 کم ما و کرمت آقا ای عهده‌دار مردم بی‌دست و پا حسین🖤 🌱@sunrises

غریبانگی تو در غروب سال شصت و یکم هجری به اوج رسید. دارم از خودم سوال می پرسم تویی که بندِ دل زینب بودی برای شیعه ماندن من او را به دست بیابان سپردی، و تا هزارو چهارصدوچهل وششمین سال از هجرت، در بلندترین جای عالم ایستادی و به قدم هایم خیره مانده ای، که من کجای جاده ام؟ با این حجم از مهر تو چه کار می کنم؟ حسین ! جنس غم تو فرق دارد فرق دارد که هیچ کس امشب ارام نبود. پ.ن. به وقت فرصتی برای از حسین لمس کردن، در شام غریبانه اش.... #گروه_جهادی_طلوع 🌱@sunrises ‌✒️ ★᭄ꦿ @heralpoem