11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی میگن کسی که بهشت و جهنم را ندیده.
از کجا معلوم که بهشت و جهنم وجود داشته باشه؟!
🎙 #استاد_محمدی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬حضور در کانال ضد ایرانی در فضای مجازی چه حکمی دارد؟
💠 #استاد_محمدی_شیخشبانی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
23.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سوال
❓شهید به چه کسی میگویند؟! آیا کسی که در سقوط هواپیما هم از دنیا می رود شهید است؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ دلیل خوشحال شدن صهیونیست از شهادت رئیسجمهور و وزیر خارجه چیست؟
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️راز عزیز بودن و محبوبیت شهید ابراهیم رئیسی و سایر شهدای انقلاب چیست؟!
🔻 استاد حسن #رحیم_پور ازغدی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
16.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️اگر در بهشت رنجی وجود ندارد، پس چگونه انسان در آنجا بابت فرصت های از دست داده در دنیا حسرت میخورد؟!
🎙استاد محمدی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
9.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅چرا به پیشوای هشتم علیهالسلام میگن؛ امام رضا؟
※ چه رازی پشت این اسم هست؟
🔰#استاد_شجاعی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅کتاب هایی با عنوان تعبیر خواب تا چه حد صحت دارند؟؟
🔰#استاد_فاطمی_نیا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۹۱)
#انتشارات_عهدمانا
کشیش گفت : « هر چه بود تمام شد ایرینا ، به خیر گذشت ، با دستگیر شدن سارقان ، دیگر خطری ما را تهدید نمی کند . حالا ما می توانیم برگردیم به مسکو.»
ایرینا پرسید : « اگر آنها همدستان دیگری داشته باشند چه ؟ »
کشیش پاسخ داد : « نه ! آنها فقط دو نفر بودند و حالا هم دستگیر شده اند و چون پیش از این مرتکب قتل شده اند ، باید تا ابد در زندان باشند . پس نگران نباش ، به زودی بر می گردیم سر خانه و زندگی مان.»
ایرینا گفت : « خدا خودش به خیر گرداند این آخر عمری چه دل شوره هایی باید داشته باشیم. »
کشیش نفس عمیقی کشید . ضربان قلبش آرام شده بود و از شدّت سرگیجه و سوزش زیرپوست ، کاسته می شد. فکر کرد خبری که پروفسور به او داده بود ، در واقع خبر بدی نبوده است ؛ چه بسا اگر این اتّفاق نمی افتاد ، معلوم نبود او و ایرینا چه سرنوشتی در پیش داشتند و تا کی باید دور از خانه ، در بیروت بمانند. حالا می توانستند بدون هیچ احساس خطری برگردند . کشیش با این فکرها آرامش خود را بازیافت . احساس کرد پس از یک ماه که فقط به خواندن کتاب گذشته بود ، دلش برای مسکو و برای کلیسا تنگ شده است .
خریدها و سوقاتیها که یولا و کتابهایی که کشیش خریده بود ، توی چمدان و ساک دستی آنها جا نمیشد . سرگئی چمدانی مشکی رنگ خریده بود و دو ساعتی قبل از حرکتشان به طرف فرودگاه آمده بود تا سوقاتی ها را توی آن بریزد کشیش بقچهٔ کتاب قدیمی اش را داخل آن گذاشت و گفت : « این چمدان محکم تر و امن تر از ساک دستی و چمدان خودمان است. »
ایرینا به سرگئی نگاه کرد و گفت : « می بینی سرگئی ؟ همهٔ فکر و ذکرش شده کتابهای قدیمی ! » بعد رو به کشیش گفت : « همین کتاب هاست که ما را به این روز انداخته ! » کشیش قبایش را تا کرد ، روی بقچهٔ کتاب قدیمی گذاشت و گفت : « ندیده بودم هیچ وقت از کتابهای من شکایتی کنی ایرینا ؛ چشمت خورده به پسر و عروست ، سر کتابهای من غُر می زنی ؟! »
ادامه دارد...
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🥀💚🥀🕊️🌴