1_444157826.mp3
5.38M
با عرض سلام خدمت همه ی دوستان
ان شاءالله از امروز به بعد با کمک امام زمان،یکی از پست های روزانه مهدویت رو به صورت سسله مراتب و با عنوان
*من هستم✋*
در کانال قرار میدیم.
ان شاءالله بتوانیم هرکدام از ما موثر در امر ظهور باشیم.
@syed213
#خاطره_شهید 🎤 ♥️ 🍃
وقتی فرمانده گردان در تیپ فاطمیون شد خودش را مسئول جان نیروهایش میدانست ،
و از مادرش میخواست برای سلامتی همه ی نیروهایش دعا کند ... ✨
حتی دعایی که مادرش نوشته بود را به تعداد همه ی نیروهایش چاپ کرده و به آن ها داده بود :)
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
🍃 @syed213
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
بازگشت
کمتر از لحظه اي ديدم روي تخت بيمارستان خوابيده ام و تيم پزشكي مشغول زدن شوك برقي به من هستند. دستگاه شوك را چند بار به بدن من وصل كردند و به قول خودشان؛ بيمار احيا شد.روح به جسم برگشته بود، حالت خاصي داشتم. هم خوشحال بودم
كه دوباره مهلت يافته ام و هم ناراحت بودم كه از آن وادي نور، دوباره به اين دنياي فاني برگشته ام.پزشكان بعد از مدتي كار خودشان را تمام كردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پاياني عمل بود كه من سه دقيقه دچار ايست قلبي شدم. بعد هم با ايجاد شوك، مرا احيا كردند.من در تمام آن لحظات، شاهد كارهايشان بودم. پس از اتمام كار، مرا به اتاق مجاور جهت ريكاوري انتقال داده و پس از ساعتي، كمكم اثر بيهوشي رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت.
حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز كنم، اما نميخواستم حتي براي لحظه اي از آن لحظات زيبا دور شوم. من در اين ساعات، تمام خاطراتي كه از آن سفر معنوي داشتم را با خودم مرور ميكردم. چقدر سخت بود.چه شرايط سختي را طي كردم. من بهشت برزخي را با تمام نعمت هايش ديدم. من افراد گرفتار را ديدم. من تا چند قدمي بهشت رفتم.من مادرم حضرت زهرا را با كمي فاصله مشاهده كردم. من مشاهده کردم که مادر ما چه مقامي در دنيا و آخرت دارد. برايم تحمل دنيا واقعاً سخت بود. دقايقي بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل كنند. آنها ميخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل كنند. همين كه از دور آمدند، از مشاهده چهره ي يكي از آنان واقعاً وحشت كردم. من او را مانند يك گرگ ميديدم كه به من نزديك ميشد!مرا به بخش منتقل كردند. برادر و برخي از دوستانم بالاي سرم بودند. يكي دو نفر از آشنايان به ديدنم آمده بودند.
يكباره از ديدن چهره باطني آنها وحشت كردم. بدنم لرزيد. به يكي از همراهانم گفتم: بگو فلاني و فلاني برگردند. تحمل هيچكس را ندارم. احساس ميكردم كه باطن بيشتر افراد برايم نمايان است. باطن اعمال و رفتار و...به غذايي كه برايم ميآوردند نگاه نميكردم. ميترسيدم باطن غذا را ببينم. اما از زور گرسنگي مجبور بودم بخورم.دوست نداشتم هيچكس را نگاه كنم. برخي از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نميدانستند كه وجود آنها مرا بيشتر
تنها ميكرد!بعداز ظهر تلاش كردم تا روي خودم را به سمت ديوار برگردانم. ميخواستم هيچكس را نبينم. اما يكباره رنگ از چهره ام پريد! من صداي تسبيح خدا را از در و ديوار ميشنيدم. دو سه نفري كه همراه من بودند، به توصيه پزشك اصرار ميكردند كه من چشمانم را باز كنم. اما نميدانستند كه من از ديدن چهره اطرافيان ترس دارم و براي همين چشمانم را باز نميكنم.
ادامه دارد...
باماهمراه باشید..
#کپیممنوع
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
《_اگࢪامࢪوزگمنامے
فࢪدادࢪآسمانھا
ازشھࢪتِشما
همہانگشتبھدهان
خواهندماند ...!_:)🌱
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
اگرکسے،شوقشهادتدارد؛
آنرافعلاطلبنکند...!
شهادترادرجنگباآمریکاواسرائیل
ازخدابخواهید...(:
#شهیدحاجقاسمسلیمانے
خدامیگهکه..:
توفقطتوبهڪُن...!
ببین..!
منهم#میبخشمت..^^☘️
همخیلیمدوسِتدارم..:)
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
خدامیگهکه..: توفقطتوبهڪُن...! ببین..! منهم#میبخشمت..^^☘️ همخیلیمدوسِتدارم..:)
| گفتمبهپیریرِسَمو
توبهکنم
آنقدرجوانمُردو
یکیپیرنَـشُد...
دیرنشهیهوقت!
آخهمیگن
"درجوانیپاکبودن
شیوهی پیغمبریست...!
.♡
وَ لاَ خَرَجَ
حُبُّڪَ
مِنْ قَلْبِـــے...
مرا ٺا دل بُوَد
دلـبـꨄ︎ــر
ٺو
باشے...
#صبحتون_شهدایی
#شهید_مصطفی_صدرزاده❤
🌱 @syed213🌱
🌿امام سجاد(ع):
💠آخرين سفارش حضرت خضر به حضرت موسى علیهماالسلام اين بود كه:
هرگز كسى را به سبب گناهش خوار نكن...
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 @syed213