eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
809 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرف ۳۶۰۰ تن برنج احتکار کرده و رفتن انبارش رو پلمپ کردن بعد رفتن در خونش برا بازداشتش میدونید چی به مامورا گفتن گفتن طرف رفته حج😂😂 میگن شیطون از اون پشت نماد شیطون صدا میزد: بابا تو دیگه چرااا تو که اوستای خودمی😂😂 ای خِدااااااا @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💢 اواخر سال ۱۳۶۸ خانه‌مان را عوض کردیم. آن روزها من در تهران در خوابگاه دانشجویی بودم. 💢 چهارساله بود که برای خرید عید با هم رفتیم به بازاری که در خیابان نادری اهواز بود. داخل یکی از مغازه‌ها یک اسباب‌بازی دید و خوشش آمد. پایش را کرد در یک کفش که حتما این را می‌خواهم. هر چه من و مادرش گفتیم یک بار دیگر برایت می خریم، ول کن معامله نبود. آخر سر هم تهدیدمان کرد که «اگه برام نخرید خودم رو گم‌و‌گور می‌کنم!» حرفش را جدی نگرفتیم. او هم دست مادرش را ول کرد و داخل جمعیت گم شد!😱 💢 تمام خیابان نادری را بالا‌وپایین کردیم. اشکمان درآمده بود.😔 💢 گفتم: «عزیز بابا! تو پیدا شو، هر چیزی خواستی برات می‌خرم!»💕 همان موقع دیدم سریع آمد و آویزان چادر مادرش شد. رفته بود یک گوشه‌ای قایم شده بود و ما را نگاه می‌کرد.😉 💢 آخر مجبور شدیم چیزی را که می‌خواست برایش بخریم. 💢 یک‌بار برای دیدن اقوام رفته بودیم شوشتر. می‌خواستم پدرم را با ماشین برای کاری بیرون ببرم. مصطفی هم اصرار می‌کرد که من هم می‌آیم. 💢 با مادر و دوتا عمه‌های کوچکش عقب ماشین سوار شدند و راه افتادیم. وسط راه مصطفی متوجه شد که ما خانه‌ی عمه‌ی بزرگش نمی‌رویم. 💢 با اینکه شش سال بیشتر نداشت، با قلدری مدام تکرار می‌کرد: «بایستید می‌خوام پیاده بشم!»😡 آن‌قدر گفت و گفت تا ایستادم و از ماشین پیاده شد. من هم عصبانی پایم را روی گاز گذاشتم و رفتم.😠 💢کمی که دور شدیم مادر و عمه‌هایش اصرار کردند: «برگرد، بابا بچه‌س. شما چرا این‌کار رو کردی؟» 😔 نظر من هم این بود که نباید بدعادت شود. 💢 بالاخره برگشتیم دنبالش. دیدم خبری از مصطفی نیست. همه‌ی خیابان را گشتیم، اما نبود که نبود.😔 💢 رفتیم جلوی در خانه‌ی خواهرم. می‌دانستیم که خانه نیستند. با ناامیدی در را زدیم، اما دیدیم مصطفی در را باز کرد. با تعجب گفتم: «چطوری اومدی تا اینجا؟»😳 💢 شوهرخواهرم به خاطر شغل مکانیکی و کار خوبش در شوشتر معروف بود. مصطفی جلوی یک موتورسوار را گرفته بود و گفته‌بود می‌خواهم بروم خانه‌ی اوستا احمد. موتوری هم او را آورده بود.😊 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213
❣یا حســــین جـــانــم❣ زائرهمیـشہ بعـد #نجف_ڪربلا،رود یعـنے #غدیر اذن دخـول #مُحـرم،است بایدغدیرےشـویمــ❣ قبل محـرمـےشدن ذڪرعلےُ ضامـن محـرم،است🍃 #السلام_علیک_یا_اباعبدالله #شب_زیارتی_ارباب @syed213
آقا مصطفی امشب کربلا یادمون باشید...💕 دعا کنید روزی همه دوستداران اباعبدالله بشه...🙏 #السلام‌علی‌الحسین_وعلی‌علی‌ابن‌الحسین_وعلی‌اولاد‌الحسین_وعلی‌اصحاب‌الحسین @syed213
‌ 🍃🌸🍃🌸 سلام سلام آرزوی مشتاقان.... روزهای چشم براهی پر از امید دیدار طلوع می کنند و من هر پگاه بی آنکه چشم از مسیر آمدنت بردارم ، با یک سبد لاله سرخ انتظار در دست ، دعای فرج میخوانم . سرانجام خواهی آمد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ۵ صلوات به نیابت از ائمه اطهار علیهم السلام برای‌ سلامتی و فرج امام زمان(عج) @syed213
karimi217-2(www.BGH.ir).mp3
3.56M
✨ سلام آقا..... فدای تو غصه‌ی من .... غم‌های تو😔 🎙 @syed213
✨ زیارت مزار به نیابت از اعضای محترم کانال 🍃🌸🍃 @syed213
زیارت گلزار شهدای #کهنز شهریار به نیابت از اعضای کانال #سید_ابراهیم #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_سجاد_عفتی #شهید_محمد_آژند @syed213
✅ چند ویژگی اخلاقی و رفتاری به نقل از آشنایان شهید: 🔹اخلاص کامل در همه مراحل زندگی حتی از نوجوانی 🔸توکل واقعی به خداوند 🔹تواضع و فروتنی مثال زدنی نسبت به همه بالاخص مادر و پدر و خواهر 🔸به دلیل اینکه بسیار خونگرم بود با همه ی دوستان و فامیل رابطه ی خوب و عالی داشت ، كاری به نسبت نزديك يا دور نداشت و يا حتی رفيق و دوست و... برای مثال اگر شما رو سالهاست نديدن همون مهربانی و دلسوزی رو داشتن...❤️ 🔹به احترام به بزرگتر خیلی اهمیت میداد❤️ 🔸خوش خلقی❤️ 🔹از خود گذشتگی❤️ 🔸سعی داشت دل همه رو بدست بیاره و تقریبا هیچ کس ازش دلخوری نداشت❤️ ➖➖➖➖➖➖➖ ( با نام جهادی سید ابراهیم) @syed213
للأخ السّدید ، و الولی الرشید ، الشیخ المفید ... أما بعد ... مـا هم اگـر مفید بـودیـم لابد بـرایمـان نامه می‌نوشتی ...😔 @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌐 کلاس اول که رفت، موقع کلاس‌بندی در کلاسی افتاد که معلمش از نظر ظاهری باب میلش نبود،😔 اما کلاس کناری معلمش از نظر مصطفی خوش‌قیافه بود.😉 برای همین اصرار که میخواهم بروم سر این کلاس و گرنه مدرسه نمی‌روم.😡 🌐 ما هم مجبور شدیم برای اینکه غائله بخوابد، برویم مدرسه و رو بیندازیم تا کلاسش را عوض کنند. 🌐 کلاس را عوض کردند و این‌بار معلم بداخلاق ‌از‌آب درآمد!😉😄 🌐 یک بار که مصطفی و محمدحسین با هم کل انداختند، محمدحسین رفت پیش معلم مصطفی و گفت:«داداشم توی خونه درس نمی‌خونه و شیطنت می‌کنه!» معلم هم تا توانست مصطفای طفلکی را کتک زد.😔 از آن موقع به‌بعد مصطفی نه درس خواند نه مشق نوشت. تا می‌گفتیم «چرا» جواب می‌داد: «معلممون اخلاق نداره!»😡 🌐 بچه‌ها تا می‌توانستند با بچه‌های کوچه دعوا و کتک‌کاری می‌کردند، اما همه‌ی این‌ها تا وقتی بود که من خانه نبودم‌. 🌐 تا می‌دیدند من از پیچ کوچه آمدم داخل، فرار می‌کردند. محمدحسین که همیشه می‌دوید و می‌رفت بالای درخت یا دیوار.😉 من هم وقتی دستم به آن‌ها می‌رسید از خجالت هردویشان درمی‌آمدم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213