#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت اول:
💢 عصر شنبه بعد از #انتخابات ریاست جمهوری #سال88 بود. از دم مغازه ای رد میشدم دیدم شبکه خبر چند صحنه مختصر از درگیری در تهران را نشان می داد. رسیدم مدرسه، شنیدم انگار تهران اوضاع خوب نیست ولی تصوری نداشتم که دقیقا چه خبره.
💢 به یکی از رفقا گفتم میای بریم تهران؟ گفت بریم. رفتیم سمت تهران؛ مغرب بود که رسیدیم. گفتند درگیری ها سمت #میدان_ونک است. تا یک جا با ماشین رفتیم، ولی گفتند از این جا به بعد ماشین نمیره مسیر بسته است.
یک موتور کرایه کردیم که ما رو ببره ونک. موتوری انداخت از خیابان های فرعی و کوچه ها به سمت ونک، کمی داشتم احساس نگرانی می کردم.
💢 از هر کوچه ای که رد می شدیم چندتا ماشین بود که توی #آتش می سوخت. یک عده هم با پارچه #سبز صورت هاشون رو بسته بودند و هر کدوم با یک میله یا چوب یا ... در حال دویدن از این طرف به اون طرف بودند.
💢 منم با قیافه تابلو طلبگی و #بسیجی طور، ریش و پیراهن رو لباس، رفیقم از پشت دوتا دستش رو گذاشت رو صورتم که ریشم پیدا نباشه، فضا طوری بود که اگر می فهمیدن بسیجی هستی حتما میریختند روی سرت.
♨️ رسیدیم میدان ونک، موتوری ما رو پیاده کرد، گفتم جا؟ گفت: رسیدیم دیگه. من دیگه بر نمی گردونمتون. حسابی #ترسیده بود که چون با ماست، گیر نیافته. حق داشت، #ازدحام جمعیت سبزها بود و دود و آتش و فریاد و یک دنیا هیجان و غضب و کینه...
📌 ادامه دارد...
🆔 @taalighat